گفتوگو با علیسام صادقی، کارگردان نمایش «شپی»
نون مثل نان – گفتوگو با علیسام صادقی
گفتوگو با علیسام صادقی، کارگردان نمایش «شپی»
نون مثل نان
نمایش «شپی» روایتی دراماتیک از زندگی یک آرایشگر مرد است که در زندگی خود معضلاتی دارد و به دلیل مشکلات فراوان نمیتواند آنطور که لازم است، خانواده خود را اداره کند. داستان زندگی او، قصهای شبیه به روزگار ما آدمهاست؛ آدمهایی که برای تامین سادهترین مایحتاج زندگی دستوپا میزنند. آنچه میخوانید، بخشی از گفتوگو با علیسام صادقی، کارگردان نمایش «شپی»، است.
داستان نمایش «شپی» حول چه محوری میگذرد؟
یک اتفاق کلی در زندگی همه مردم وجود دارد و آن تامین مایحتاج ساده زندگی است. در کار هنری نه دنبال درس اخلاق دادن هستم و نه میخواهم طرح سوال کنم و نه حتی دنبال پاسخی برای سوالهای طرحشده هستم. فقط اگر بتوانم کمی با کاراکترهای نمایشم در آدمها ایجاد تفکر کنم و این تفکر سرانجامش آگاهی باشد، برای من کافی است. چه در مخاطبان که عزیزان ما هستند، چه در اعضای گروهی که با هم کار میکنیم.
قصه نمایش «شپی» در سالیانی خیلی دور در شهر لندن اتفاق میافتد که مردم بهشدت تحت فشار مالی و بیماریها هستند و برای یکی از آدمهای خیلی ساده و نزدیک به طبقه متوسط و حتی کمی شاید رو به پایین جامعه اتفاقی افتاده است. به نظرم آقای سامرست موام و جناب آقای رضا شیرمرز این موضوع را به بهترین شکل ساخته و پرداختهاند و امیدوارم من هم در کارگردانی و بازیگردانی نمایش توانسته باشم این نکات را رعایت کنم.
داستان نمایش سنخیتی با شرایط روز دنیای فعلی ما دارد و شاید بتوان با لحظهای تفکر، انسان لحظهاش را به گونهای زیست کند که با حسرت نخواهد دوباره آن لحظه را زندگی کند.
چرا این نمایشنامه را انتخاب کردید؟
خیلی جالب است که این سوال را به عنوان دومین سوال پرسیدید. من اول میخواهم تشکر ویژهای کنم از سرکار خانم فائقه شلالوند، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون، که من را با این نمایشنامه آشنا کردند. و دلیل مهم من برای اجرای این نمایش آقای شیرمرز عزیز است، که به عنوان یک هنرمند واقعی و از نظر من یک فیلسوف هستند.
من رضا شیرمرز را به عنوان استادی در سطح بینالمللی میشناسم و برای او احترام بسیار زیادی قائل هستم. ایشان عضو انجمن قلم آمریکا، عضو افتخاری انجمن زبانشناسان انگلستان و انجمن نمایشنامهنویسان آمریکاست و علاوه بر نگارش نمایشنامه به زبان انگلیسی، در فضای آکادمیک تئاتر نیز فعالیت دارد. ایشان بیش از یک دهه است که در آتن زندگی میکنند.
این نمایش جزو کدام ژانرهای نمایش محسوب میشود و برای رسیدن به این ژانر از چه روشهایی استفاده کردید؟
ژانر نمایشنامه که رئالیستی است و درسی را در نمایشنامه به ما میدهد که اتفاقا سامرست موام با آن سبک نوشتن خودش و بعد از او آقای رضا شیرمرز با دانش دقیق نسبت به شوخیها و کلمات، بهترین گزینهها را برای ترجمه انتخاب کردهاند و بهخوبی توانستهاند آن را بیان کنند. من با کسب اجازه و مشورت با جناب آقای شیرمرز و همکاری با او میخواستم هنرمند درجه یک ایرانی که سالهاست از کشورش دور است، با زنده بودن اثرش روی صحنه تئاتر حس نزدیکی بیشتری به کشور و مردمش داشته باشد.
ضمن اینکه من میتوانستم اقتباس کنم و نمایش را اجرا کنم، اما ترجیح دادم از دانش جناب شیرمرز استفاده کنم و تا حد امکان از او مشورت بگیرم و سلیقه خودم هم این است که در تئاتر دنبال درس اخلاق دادن نباشم و روی این نکته تمرکز نکنم. البته نکات اخلاقی در نمایش هست که آن را با مخاطب بازگو میکنیم، اما به صورت ساده مثل زندگی این را انجام میدهیم. برای همین است که در سه پرده نمایش چند ژانر مختلف میبینیم؛ از کمدی گرفته تا تراژدی.
در دو فیلم آخری که داشتم، یعنی «ویرانی» و «غلط دیکتهای» که در جشنوارهها از آن استقبال شد، سعی کردم کارهایم مثل زندگی باشد و کاری کنم تماشاگران خودشان را لحظهای بتوانند جای تک تک شخصیتهایی که در داستان فیلمها و نمایشها هستند، قرار دهند و فکر کنند که بالاخره اگر جای کاراکتر بودند، این کار را میکردند یا خیر؟! کسانی که تجربیات مشابهی در زندگی داشتهاند که برایشان بازیادآوری میشود و اگر اشتباه کرده باشند، درسی که گرفتهاند، در خاطرشان میماند و اگر درست تصمیم گرفته باشند، آن حس خوب را به همراه خواهند داشت.
در حال حاضر که شرایط اقتصادی جامعه بسیار سخت شده، استقبال مخاطب چگونه بوده است؟
اولین جایی که ضربه میخورد و چراغش خاموش میشود، هنر و فرهنگ است. یاد یک دیالوگ طلایی از کاراکتر اصلی نمایش «شپی» میافتم که میگوید: «چطور میتوانی حتی حمام بروی و خودت را تمیز کنی، در صورتی که نمیدانی نانی برای خوردن گیر میآوری که زنده بمانی یا نه.» واقعیت این است که تا یک جایی از دست هنرمندان کاری برمیآید و اتفاقِ پایه و اساسی به دست مسئولین مربوطه محترم است.
به عنوان کارگردان دوست دارید مخاطب چه نکاتی را با خود از سالن خارج کند؟
دوست دارم هر اتفاقی را که باعث لحظهای تفکر یا آگاهی میشود، یا درصدی به نوع نگاه، زیست و جهانبینی ما کمک کند، با خود ببرد.
کار کردن با بازیگران جوان چه محاسن و معایبی دارد؟
من در سالهایی که خارج از کشور بودم و تحصیل کردم، دورهای را تحت نظر ژان فرانسوا دوسین که زیر نظر ارین موشکین و مدرسه خورشید فرانسه بود، گذراندم. در این مدت ورکشاپهایی داشتم و بعد از گذراندن ورکشاپها خودم دورههایی را برگزار کردم. با کسب اندک تجربهای در این ورکشاپها میتوانم مدیریت کردن هنرجویانی را که تجربهشان کمتر است، انجام دهم، که البته نیاز به کنترل هیجان در این رده سنی خیلی بیشتر حس میشود.
اصلا دوست ندارم از خود تعریف کردن باشد، اما چون به مسائل روانشناختی خیلی علاقه دارم و به آن اهمیت میدهم، همانطور که در فیلم «غلط دیکتهای» به این موضوعات اشاره کردهام، حس کردم از پس چنین کاری برمیآیم و میدانم که کار با بازیگران جوان کمی سختتر است و مثل این است که بخواهی بچه پنجساله را به شهربازی ببری، یا یک جوان ۲۰ ساله را؛ قطعا تفاوت بسیاری در انتخاب نوع رفتار با این دو گروه سنی وجود دارد که از ظرایف کار است و علاوه بر لذت قطعا تلاش بیشتری میخواهد.
شما تحصیلات هنری خود را در کدام کشور گذراندید؟
من در کشور مالزی و سنگاپور بودم و در دانشگاه آمریکایی لیم کوکوینگ لیسانس کارگردانی سینما گرفتم و در مقطع کارشناسی ارشد رشته کارگردانی تئاتر، اجرا و پرفورمنس را انتخاب کردم.
با توجه به تجربه تحصیل در خارجی که داشتید، تفاوت تحصیل در حوزه هنر در داخل و خارج از ایران چیست؟
در مورد این سوالِ شما یاد حرفی از یکی از شریفترین هنرمندان ایران جناب آقای رضا بهبودی میافتم که وقتی دورههای آموزشیام تمام شد و شروع به فعالیتهای هنری کردم، با هنرمندانی مثل مهدی کرمپور، سیامک شایقی و صابر ابر در پروژههای تئاتر و فیلم مشغول به کار بودم. با ایشان مشورت کردم و گفتم چنین دوره تحصیلی در خارج از کشور هست و میتوانم در آنجا تحصیل کنم…
جناب بهبودی به من گفتند: ببین، دلت میآید بر فرض وقتی به موبایلت زنگ میزنند که بروی سرِ کار، موبایلت را چند سالی خاموش کنی و بروی درس بخوانی و برگردی؟ نکته مثبت این تصمیم، این است که در جامعه بینالمللی اگر معدل تو بالای ۱۴ باشد، در ایران بالای ۲۰ خواهد بود. اما اگر در ایران معدلت ۲۲ هم باشد، وقتی به جامعه بینالمللی میروی، به معدل ۱۰ آنها هم نمیرسی! حرف بسیار درستی هم بود و قطعا پاداش جذاب، حرکت و عمل جذاب هم میخواهد.
مهمترین ویژگیهای خوب و بد اجرا در خارج از ایران چیست؟
حرفشان حرف بود و فقط یک بار در یک قرار کاری نسبت به شرح وظایفشان مبلغ مشخص و تاریخ معینی، چه در حرف و چه روی کاغذ، تعیین میشد، دیگر تمام بود. در ایران در کار تئاتر ما مدعی کار گروهی هستیم، ولی بعضی از دوستان متاسفانه به تعهدات و وعدههایی که میدهند، عمل نمیکنند و کارگردان مجبور است به جای پرداختن به کارگردانی و کیفیت وجه هنری کار خود که وظیفه اوست، با گذاشتن انرژی مضاعف پیگیر این باشد که آنها وظیفه خود را انجام دهند، نه چیز بیشتری از مسئولیتی که متعهد شدهاند.
در یک گفتوگویی از من در مورد انتخاب بازیگرهایم پرسیدند و من توضیح دادم که شش ماه طول کشید و فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم، و به همین خاطر در انتخابهایم اول از همه اخلاقمداری، کار گروهی و انسانیت در اولویتم است و میتوانم این ادعا را بکنم که سعی کردم با دانش کم خودم گروه خوبی را تشکیل دهم و از همینجا از یکایکشان ممنونم که در هر لحظه تمام خودشان را برای کار گذاشتند؛ چه دوستان پشت صحنه، چه بازیگرهایم که به بهترین شکل هنر خودشان را نشان دادند.
امیدوارم این جوانان مثل خیلی از پیشکسوتان ناامید و دلسرد از کار گروهی نشوند و آرزو میکنم شرایط به گونهای برای هنرمندان، بهخصوص جوانان باشد، که هرگز به فکر ترک وطن عزیزمان نیفتند.
مصاحبهکننده: الهه حاجیزاده
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۶۸