گپ با بیژن مرادی کرمانی؛ هیچ عددی اتفاقی نیست
گپ با بیژن مرادی کرمانی، به بهانه انتشار مجموعه شعر سپید «عدد»
گپ با بیژن مرادی کرمانی، به بهانه انتشار مجموعه شعر سپید «عدد»
هیچ عددی اتفاقی نیست
«نبض شعر من تویی/ با بودنت/ واژهها گل میدهند و شعر میشوند/ تنها کافی است/ یک فعل به آنها اضافه کنم،/ فعل من/ «دوستت دارم»/ است.» این بندها، بخشی از شعر شبانه در کتاب «عدد» است که بیژن مرادیکرمانی بهتازگی این مجموعه شعر سپید را روانه بازار کرده است. به بهانه انتشار این کتاب شعر که اولین مجموعه شعر او هم هست، گپی با این شاعر جوان زدهایم که از اسم کتاب تا طرح مینیمال پشت کتاب حرف برای گفتن وجود داشت.
بیژن خان مرادی کرمانی بفرمایید که رمز و راز این اعداد در کتاب شعر شما چیست؟
بله، قبل از چاپ کتاب پیشنهاد شده بود که در پاورقی کتاب توضیحاتی دهیم، ولی خودم مخالف این بودم که توضیح داده شود. حتی اسمش را هم خیلیها مخالف بودند. اینکه چرا اسم کتاب مثل اسم کتابهای شعر دیگران و کتابهای معمول در بازار نیست. وقتی کسی میگوید «عدد»، مخاطب بیشتر یاد ریاضی و فیزیک میافتد تا یک دفتر شعر.
این کتاب یک ایده متفاوت بود. مثلا اسم همه شعرهای کتاب مانند بقیه کتاب شعرها یک بخشی از شعر یا اول شعر یا عددهای پشت سر نیست. به نظرم عنوان شعر یک بخشی از شعر است که به شعر هویت میدهد. آن عناوین و اعدادی که در شعرهای این کتاب آمده، قاعدتا باید چیزی بهش اضافه کند، حالا این چیزی که اضافه میکند، یا برای عموم است، مثل شعر کردستان یا زندگی یا دادگاه که به شعر اضافه میشود و معنی شعر را کامل میکند. شما شعر را که میخوانی «عنوان» به شعر معنی میدهد، یعنی اگر آن عنوان نباشد، انگار یک شعر ناقص و ناتمام دارید.
یکسری از اعداد یا اسامی هم خاصاند و فقط مخاطب خاص میفهمد، مثلا تاریخ ۱/۱۲، ۷/۷، دیروز، سینما، نمایشگاه نقاشی، جاهایی هستند که این شعر به وجود آمده. درواقع عناوین شعر چیزی را کامل میکند برای خود شاعر، یا برای مخاطب خاص، یا مخاطب عام. به خاطر همین تمام اعدادی که در کتاب هست، یک چیزی پشت اعداد وجود دارد و هیچ چیزی و عددی بدون دلیل و اتفاقی نیست.
اسم فصلها هم اعداد بود؛ ۸، ۱۵، ۱۰!
کتاب چهار فصل دارد؛ ۶ و ۱۵ و ۸ و ۱۰. شعرها در این کتاب به صورت یک خط داستانی آمده است و در هر فصل اگر نگاه کنید، میبینید یک اتفاقی افتاده. در فصل اول شکست و جدایی است، دو تا شعر اول که دو تا عدد هم هستند، عناوین شعرها. فصل دوم باز رابطهای و حسی به وجود آمده. فصل سوم کل رابطه را نشان میدهد؛ از رسیدن و تجربه با هم بودن و جدایی. فصل آخر هم زندگی و حال است.
طراحی کتاب هم نظر خودم بود، همان جایی که عدد نوشته میشود، یعنی از صفحه عنوان کتاب خط کشیده میشود و آن خط در بالای تمام صفحات هست تا انتهای کتاب که در آخر شاعر روی نیمکت منتظر نشسته. شما با خواندن پیوسته شعرهای کتاب داستان عاشقانهای را دنبال میکنید؛ اتفاقهایی که افتاده و مسائلی که بوده. اعداد در این کتاب مهماند. به خاطر همین اسم کتاب را «عدد» گذاشتم و «عدد» هم باعث کنجکاوی میشود و یک مورد دیگر اینکه در انتهای کتاب، کتاب به کسی تقدیم شده است.
درواقع کتاب مثل یک نامه است از بیژن مرادی کرمانی به آیرین آدلر. آیدین آدلر شخصیت یک زن در شرلوک هولمز است. تنها کسی که شرلوک هولمز از او در پروندهای شکست میخورد، همین آیرین آدلر است. همیشه هم هولمز به او میگوید آن زن. «عدد» هم یک چیز کارآگاهی است و هر چیزی علت و معلولی دارد.
این مجموعه حاصل چند وقت کار است؟
این مجموعه میشود گفت شاید حاصل ۱۰، ۱۵ سال اخیر است. امروز نگاه کردم حدود ۲۰ سال پیش در آذر سال ۸۱ یک مصاحبهای چلچراغ با من انجام داده که آنجا اولین شعرم چاپ شده. هم با پدرم صحبت کرده بودند، هم با من. آنموقع قرار بود مجموعه اولم چاپ شود، بعد دیگر اتفاقهایی افتاد و کلا شعر برای من خصوصی و شخصی شد.
مخاطب خاص که شعر را میخواند، کار و حجت بر من تمام شده بود و داستانهای کوتاهم همینطور شخصی و خصوصی بود برایم. فقط خودم و فرد خاصی آن را میخواند، کافی بود و بس. یعنی کلا از چاپ کتاب منصرف شده بودم تا اینکه کرونا پیش آمد. در ایام کرونا دوستی به من گفت که شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی برای بسیاری از مردم خوب نیست و همه هم خانهنشین شدهاند و در قرنطینهاند. شاید با خواندن چند تا شعر و داستان علاقهمندان این حوزه روحیهشان عوض شود و حداقل حس خوب چند دقیقهای داشته باشند. پیشنهاد چاپ کتاب شعر را به من داد.
از دو سال پیش استارت این کار خورد. شعرها سه، چهار تا دفتر و شاید هم بیشتر باشند. این مجموعه گزیدهای بوده که در طول زمان گفته شده. شاید شعر قرنطینه در دوران کرونا گفته شده و یک شعر دیگر در تاریخ ۱۰ سال پیش. بقیه شعرها را هم دارم کار میکنم که انشاءالله مجموعه دوم چاپ شود. حالا باید ببینم استقبال چه جوری است.
پس مجموعه دوم هم آماده است؟
بله، آماده است.
آن اثر هم مجموعه شعر است!
بله، چاپ داستانها را به دلایلی دست نگه داشتم فعلا.
شاید یکجورهایی انتظار میرفت اولین اثر ادبی شما مجموعه داستان باشد!
چندین داستان کوتاه و یک رمان آماده نشر دارم، ولی خب، میدانم که شرایط چاپش مهیا نیست. در این دوره اصلا امکانش نیست. خودم در کار کتاب بودم و میدانم که اگر بخواهند چاپ شوند، باید خیلی سانسور شوند و من هم مخالف عوض کردن و سانسور هستم.
البته میشود تغییراتی داد، ولی گاهی باید کل موضوع را تغییر داد که امکانپذیر نیست. برای همین تصمیم به چاپ کتاب شعر گرفتم، حالا باید دید در آینده چه میشود. اینجا شعرهایی انتخاب کردم که میدانستم مشکلی نخواهد داشت، ولی اگر به جای آن مجموعه داستان میدادم، میدانستم که چاپ نخواهد شد و تلاش بیهوده است.
حس اولین مجموعه کار چطوری است؟
حس و حالش که خوب بود. البته کسی هم نمیآید بگوید بد بوده، یا مشکل بوده، یا ارتباط برقرار نکردند. این کتاب را چون افراد مختلفی خواندند که شاعر بودند، نویسنده بودند، منتقد بودند، برای تجربه اول به نظرم خوب بود. اگر یک مجموعهای ۶۰ ،۷۰ تا شعر داشته باشد و خوانندگان چه کتابخوان باشند چه نباشند، در سنین متفاوت، از بزرگسال تا نوجوان، از ۱۰ تا شعر هم خوششان بیاید، به نظر مجموعه موفقی است.
درباره مضمون عاشقانه اشعار هم بگویید؛ اینکه بهجز موضوع مجوز نشر، آیا همه عاشقانهها را در این مجموعه جمع کردید، یا خواستید با این ژانر وارد بازار کتاب شوید، یا چه!
ژانر عاشقانه برای من شاید مثل طنز در آثار پدرم باشد، چون من موضوعات مختلف را در ژانر عاشقانه میگویم. اگر مثلا شعر راجع به کولبران بخواهم بگویم و بخواهم که شعر مجوز بگیرد، یا خواننده با آن ارتباط برقرار کند، مثل شعر کردستان میگویم. راجع به آواز خواندن زن بخواهم شعر بگویم، یا درباره رقصیدن، یا چیزهایی که دغدغههای اجتماعی ما هست، اینها را در ژانر عاشقانه میگذارم، برای اینکه هم مخاطب ارتباط بیشتری برقرار کند، هم اینکه آن لحن ناراحتکننده یا تلخ شعر کمی کمتر شود.
برای موضوعات اجتماعیِ به این دشواری زبان لطیف احساسی و عاطفی و ژانر عاشقانه را انتخاب میکنید. خودتان هم احساسی و عاطفی هستید؟
خودم احساسی هستم که میتوانم بگویم. در جامعه ما اکثر مردم، مخصوصا متولدین دهه ۵۰ و ۶۰، همنسلهای خودم را میگویم، در یک وضعیت عصبی و افسرده و غمگین هستند و خشمگین و ناامیدند، یعنی جامعه انسانهایی را به وجود آورده که نامهرباناند؛ با طبیعت نامهرباناند، با آبوهوا نامهرباناند، با همدیگر نامهرباناند. به طور مثال، در رانندگی شما فرهنگ یک ایرانی امروز را میبینید؛ همه دیکتاتور درون دارند و خودخواه هستند، کلا همه یک حالت سرخوردگی دارند، فقط به فکر خود هستند.
به نظرم تنها نوعی که میتوان یک فصل مشترک با افراد این جامعه پیدا کرد که بشود با مردم ارتباط پیدا کرد، همین حس دوست داشتن است که حس مشترکی است و همه میتوانند باهاش ارتباط بگیرند. برای همین اگر ژانر این باشد، راههای ارتباطی هموارتر است. خب همه حس دوست داشتن دارند، خاطرهای از دوست داشتن دارند، آهنگی برایشان خاطره عشق و دوستی ایجاد میکند، درنتیجه راحتتر ارتباط میگیرند. برای خودم هم که احساسی هستم، این ژانر بهتر است. شاید شعرهای دیگری را در زمان دیگری با موضوعات دیگر چاپ کردم.
درباره زبان اشعار هم صحبت کنیم. چرا کلمات و ادبیات کهن در این مجموعه اینقدر پررنگاند؟ به کتابدار بودن شما ارتباطی دارد، یا به مطالعات شما، یا همینطوری خودش پیش آمده!
هم خودش پیش آمده، هم اینکه بالاخره همه به یکسری شاعر علاقه دارند و شعرهایشان را میخوانند و تحت تاثیر آنها قرار میگیرد، مثلا اخوان، شاملو که بیشتر در زبان شعریشان ادبیات کهن دارند. این کلمات و واژهها در حافظه ما مانده دیگر. حتی وقتی میخواهم راجع به چیزی صحبت کنم، ترجیح میدهم از این واژهها استفاده کنم، همچنانکه از واژههای جدید هم استفاده میکنم. بستگی به آن شرایط احساسی و زمانی دارد که دارم شعر را مینویسم. کلا هر واژه یا کلمه معنای خاصی دارد که هیچ واژه یا کلمهای دیگر نمیتواند جای آن بنشیند.
کتاب از لحاظ گرافیکی و چاپ هم کار شیک و تمیزی شده!
نشر ایهام، آقای بهزاد نجفی کتاب را چاپ کردند و من از این بابت سپاسگزارم، چون خودم خیلی وسواس داشتم برای طراحی، سر عناوین شعرها و مسائلی از این دست، که این دوستان لطف داشتند در این زمینه و نظرها و طرحهایی که داشتم، اعمال کردند.
سوال ناگزیر اینکه آقای بیژن مرادی کرمانی، پسرِ هوشنگ مرادی کرمانی بودن در شکلگیری این اشعار و این کتاب چقدر نقش داشته؟
اگر سوال شما را درست فهمیده باشم، یعنی اینکه پدر کارهای مرا خواندهاند؟
سوال را اینطوری بگویم که یک زمانی ممکن است پدر مشوق شما بوده باشد در شعر گفتن، یا ممکن است شما با خودتان بگویید پدر نویسنده است و اهل قلم، پس من هم باید اهل قلم شوم، یا فکر کنید چون پدر در این حوزه است، پس من هم هر اثری خلق کنم، خوب دیده میشود… همه اینها منظورم است؛ از آن تشویق اولیه تا یک استعداد ذاتی و استقلال شخصی.
البته حتما مهم و تاثیرگذار بوده و هست که پدرم نویسنده است و مادرم هم کتاب داستان و شعر دارد و از ۱۷ سالگی شغلم در ارتباط با کتاب و کتابداری بوده، ولی اینکه من هم حتما باید بنویسم و من هم باید داستاننویس و شاعر باشم نه، به طور کلی خودم اصراری نمیدیدم. گفتم که نوشتن برای من یک مسئله شخصی بود. شاید هم اگر آن دوست عزیز به من نمیگفت کارها را چاپ کن و اصرار او نبود، شاید من باز هم چاپ نمیکردم و کتابی چاپ نمیشد، چون از لحاظ اسم و رسم و شهرت و منافع مالی که ممکن است این کار داشته باشد، میدانم تهش خبری نیست.
اگر جزو سیستم نباشید، نویسندگی و شاعری و کتاب نوشتن چیزی و منافعی ندارد. بههرحال در خانوادهای هستم که با شاعران و نویسندگان در ارتباط هستم و پدرم نویسنده است و میدانم نویسندگان و شاعران در ایران اگر جزو گروه خاصی نباشند، از لحاظ مالی به جایی نمیرسند که دغدغه نان نداشته باشند. الان وضعیت نشر ایران جزو بدترین وضعیت نشرهای چند سال اخیر است. دیگر کسی کتاب شعر چاپ نمیکند، حتی ناشران بزرگ بخش شعرشان را تعطیل کردند و تیراژ کتاب هر سال کمتر از سال پیش میشود.
حالا جدیدا چالش جدیدی بین علاقهمندان به ادبیات و کتاب و شعر به وجود آمده که من همینجا دعوت میکنم دوستانی که هنوز طرفدار شعر هستند، در آن شرکت کنند، و آن هم خریدن سه کتاب شعر در یک فصل است، که این چالش را سرکار خانم لیلا کردبچه شاعر خوبمان به وجود آوردند که حداقل چاپ کتاب شعر بتواند در این مملکت زنده بماند. کتاب شعر بخریم و کتاب بهترین دوست ما میتواند باشد.
در مورد کتاب «عدد» پدرم نمیدانست کتاب شعرهایم را میخواهم چاپ کنم، تا اینکه قبل از چاپ دادم که مطالعه کنند و نظرشان را بگویند. «نوشتن» چه داستان چه شعر برای من چیزی است که احساسم را در آن بیان میکنم. دوستان و اطرافیانم به من میگویند که چرا کم حرف میزنی و بهاصطلاح درونگرا هستی. من با «نوشتن»، آن حرف، احساس و نظری را که دارم، بیان میکنم.
این گفتوگو در شماره ۸۵۸ مجله چلچراغ (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱) منتشر شده است.
مصاحبهکننده: سهیلا عابدینی
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۵۸