نگاهی به انیمیشن «پورکو روسو»

منبع خبر / طنز / 30-08-1401

به مناسبت سی سالگی انیمیشن «پورکو روسو»

درباره انیمیشن «پورکو روسو»، به مناسبت سی سالگی‌اش

اهمیت آدم نبودن

یک برداشت قدیمی از دیالکتیک هگل، فیلسوف معروف آلمانی، هست که می‌گوید برای شناختن یک پدیده بهترین راه، یا شاید تنها راه، شناختن آن از طریق بی‌قاعدگی‌ها و استثناهایش است. اگر بخواهیم به این برداشت عمل کنیم، یکی از بهترین راه‌ها برای فهمیدن هایائو میازاکی، کارگردان بزرگ ژاپنی، باید «پورکو روسو» باشد. از بسیاری جهات «پورکو روسو» دقیقا همه چیزهایی است که باقی انیمیشن‌های میازاکی نیستند.

«پورکو روسو» تقریبا تنها کار میازاکی است که شخصیت اصلی‌ آن میان‌سال، یا به عبارت بهتر، بزرگ‌سال است. در باقی فیلم‌های میازاکی شخصیت‌های بزرگ‌سال معمولا یا نقش‌های فرعی‌تر دارند، یا اگر شخصیت اصلی داستان هستند، در قطب منفی فعالیت می‌کنند. به عبارت دیگر، دنیای بزرگ‌سالی برای میازاکی معادل است با دنیای بدی‌ها. دنیایی که باید در آن برای خوب بودن جنگید، و شاید دقیقا به همین خاطر است که مارکو یا همان پورکو روسو هم به هیبت خوک درآمده است. ورود به معبد مقدس آدم‌های خوب برای آدم‌های بزرگ‌سال هیچ ساده نیست.

انیمیشن پورکو روسوانیمیشن پورکو روسو

البته این را نباید فراموش کرد که برای بازگشتن پورکو روسو به دنیا، باز هم بودن یک دختر نوجوان در کنار او ضروری است. دختری که از کمپانی هواپیماسازی همراه او می‌شود. ولی قدر مسلم میان‌سال بودن مارکو به معنی آن است که میازاکی در این فیلم به دنیایی ناشناخته برای خودش پا گذاشته است. خود او در مصاحبه‌ای گفته بود که این تنها فیلم اوست که آن را برای بزرگ‌ترها ساخته است و ممکن است بچه‌ها فعلا چیز زیادی از آن نفهمند، اما وقتی بزرگ‌تر شدند، متوجه می‌شوند که فیلم دقیقا درباره چه حرف می‌زده است.

پورکو روسو از جهت دیگری هم با باقی شخصیت‌های اصلی فیلم‌های میازاکی تفاوت دارد. او تنها شخصیت اصلی میازاکی است که پسر است. همه قهرمان‌های بزرگ میازاکی دخترها هستند، یا شاید بودند، تا قبل از رسیدن به آخرین فیلمش «باد برمی‌خیزد» که استثنای دیگر این مجموعه است.

شخصیت «باد برمی‌خیزد» هم درست مثل مارکو، پسر است و البته میازاکی داستان او را هم تا بزرگ‌سالی دنبال می‌کند. در باقی فیلم‌های میازاکی شخصیت‌های اصلی یا دخترند، یا دست‌کم جنسیت روشنی ندارند. خود پورکو روسو درست میان کیکی و مونونوکه متولد شده است؛ دو تا از دوست‌داشتنی‌ترین دختران میازاکی.

شباهت «پورکو روسو» و «باد برمی‌خیزد»

بیایید به شباهت‌های میان «پورکو روسو» و «باد برمی‌خیزد» برگردیم. هر دو فیلم‌هایی هستند درباره پرواز و درباره رویای محقق‌شده پرواز در قالب هواپیما. پدر میازاکی در یک کارگاه هواپیماسازی کار می‌کرد و تمام هواپیماهای خیال‌انگیزی که میازاکی در فیلم‌هایش ساخته، احتمالا تجسم رویاهایی هستند که در آن روزگار دیده بود. پورکو روسو خلبانی است بازنشسته از جنگ جهانی اول که حالا با هواپیمای دوباله قراضه‌اش جایزه‌بگیر شده است. پسر «باد برمی‌خیزد» ولی دقیقا همکار فیو پیکولو، دختر نوجوان فیلم «پورکو روسو» است، مهندس و طراح هواپیما.

پورکو روسوپوستر فیلم «پورکو روسو»

هر دو فیلم تقریبا در یک دوره تاریخی اتفاق می‌افتند؛ سال‌های مابین جنگ جهانی اول و دوم. سال‌هایی که فاشیسم در آستانه به دنیا آمدن بود، آدم‌ها لحظه لحظه زاده شدن این غول هولناک را می‌دیدند، اما به‌ قدری از ایستادن در برابرش ناتوان بودند که گاهی ترجیح می‌دادند نبینند چقدر ترسناک است. پورکو روسو و جیروی «باد برمی‌خیزد» هر دو در کشورهایی زندگی می‌کردند در آستانه پیوستن به قافله فاشیسم؛ اولی در ایتالیا و دومی در ژاپن.

بماند که رویاهای جیرو هم همیشه در ایتالیا می‌گذرد، یا دست‌کم جایی که مهندس‌های ایتالیایی آن‌جا رفت‌وآمد می‌کنند! شاید پورکو روسو صریح‌تر از جیرو مقابل جنگ می‌ایستد. (هر چه باشد، هواپیماهای طراحی‌شده جیروی واقعی، دست آخر همان هواپیماهایی بودند که در پرل هاربر خودشان را به کشتی‌ها کوبیدند.) اما در هر دو فیلم، دو مرد پرواز در مقابل چشم‌هایشان می‌بینند که چطور رویای پرواز آن‌ها می‌تواند به‌سادگی تبدیل به کابوس جنگ شود.

شخصیت اصلی پورکو روسو«پورکو روسو» تقریبا تنها کار میازاکی است که شخصیت اصلی‌ آن میان‌سال، یا به عبارت بهتر، بزرگ‌سال است

و این شاید همان رخنه‌ای است که از راه آن می‌توان به دنیای میازاکی راهی پیدا کرد. همین دوگانه پریدن و جنگ. پرواز و فاشیسم. دوگانه رویا و کابوس. این‌که در این دنیا رویا و کابوس دو روی یک سکه هستند و شر و بدی همیشه در کمین است تا در یک لحظه از دل نیکی و زیبایی هویدا شود و آن را به نابودی بکشاند. درست مثل شخصیت دوگانه هاول، در فیلم دیگری از خود میازاکی. این به خودی خود حرف تازه‌ای نیست، اما چیزی که میازاکی را از دیگران متمایز می‌کند، درست با یک «اما» به گزاره قبلی می‌چسبد.

درست است که رویاها همیشه آبستن کابوس‌ها هستند، اما بی‌تردید، باز هم باید برای رویاها جنگید. رویای پرواز خیلی زودتر از آن‌که به کار پریدن، سیاحت یا شگفت‌زده شدن از زمین بیاید، به کار جنگ آمد و انسان‌ها را کشت. بااین‌حال، رویای پرواز هنوز هم مقدس است. رویاها هستند که جهان ما را قابل زیستن می‌کنند، حتی اگر تخم کابوس‌هایی را بپاشند که زیستن در این دنیا را ناممکن می‌کند. و این تنها چیزی است که تلاش کردن برای رسیدن به آن ارزشش را دارد.

جهان بدون رویا، احتمالا گرفتار هیچ کابوسی نیست، اما دیگر ارزش زیستن را هم ندارد.

نویسنده: ابراهیم قربان‌پور

هفته‌نامه چلچراغ، شماره ۸۷۵

Post Views: ۱۷


بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

قتل خونین همسر با دستور زن خیانتکار+گفتگو با متهم