ما را در عالم خانه کجاست؟ – فیه ما فیه
دالان سبز – از کتاب «فیه ما فیه» مولانا جلالالدین بلخی
ما را در عالم خانه کجاست؟ از «فیه ما فیه» مولانا جلالالدین بلخی
عزیزی در چلهّ نشسته بود برای طلب مقصودی. به وی ندا آمد که این چنین مقصود بلند به چلهّ حاصل نشود؛ از چلّه برون آی تا نظر بزرگی برتو افتد، آن مقصود ترا حاصل شود. گفت آن بزرگ را کجا یابم؟ گفت در جامع. گفت میان چندین خلق او را چون شناسم که کدامست؟ گفتند برو؛ او ترا بشناسد و بر تو نظر کند. نشان آنک نظر او بر تو افتد آن باشد که ابریق از دست تو بیفتد و بیهوش گردی، بدانی که او بر تو نظر کرده است.
چنان کرد. ابریق پر آب کرد و جماعت مسجد را سقاّیی میکرد و میان صفوف میگردید. ناگهانی حالتی در وی پدید آمد شیههای بزد و ابریق از دست او افتاد، بیهوش در گوشه ماند. خلق جمله رفتند. چون با خود آمد، خود را تنها دید. آن شاه که بر وی نظر انداخته بود، آنجا ندید، اما به مقصود خود برسید.
خدای را مردانند که از غایت عظمت و غیرت حق روی ننمایند. امّا طالبان را به مقصودهای خطیر برسانند و موهبت کنند. این چنین شاهان عظیم نادرند و نازنین. گفتیم پیش شما بزرگان میآیند گفت ما را پیش نمانده است. دیرست که ما را پیش نیست، اگر میآیند پیش آن مصوّر میآیند که اعتقاد کردهاند. عیسی را علیه السّلام، گفتند به خانه تو میآییم، گفت ما را در عالم خانه کجاست و کی بود؟
حکایت آوردهاند که عیسی علیه السلام در صحرایی میگردید. باران عظیم فروگرفت. (رفت) در خانه سیهگوش در کنج غاری پناه گرفت لحظهای، تا باران منقطع گردد، وحی آمد که از خانه سیهگوش بیرون رو، که بچگان او به سبب تو نمیآسایند. ندا کرد که یَا رَبِّ لِابْنِ آوی مَاویً وَلَیْسَ لِابْنِ مَرْیَمَ مَاویٌ. گفت فرزند سیهگوش را پناه است و جای است و فرزند مریم را نه پناه است و نه جای و نه خانه است و نه مقام است.
خداوندگار فرمود اگر فرزند سیهگوش را خانه است، اما چنین معشوقی او را از خانه نمیراند. ترا چنین رانندهای هست اگر ترا خانه نباشد. چه باک که لطف چنین رانندهای و لطف چنین خلعت، که تو مخصوص شدی که ترا میراند صدهزار هزار آسمان و زمین و دنیا و آخرت و عرش و کرسی میارزد و افزونست در گذشته است.
فرمود که آنچه امیر آمد و ما زود روی ننمودیم، نمیباید که خاطرش بشکند، زیرا که مقصود او را ازین آمدن اعزاز نفس ما بود، یا اعزاز خود؟ اگر برای اعزاز ما بود چون بیشتر نشست و ما را انتظار کرد اعزاز ما بیشتر حاصل شد و اگر غرضش اعزاز خودست و طلب ثواب چون انتظار کرد و رنج انتظار کشید، ثوابش بیش باشد. پس علی کلا التقدیرین به آن مقصود که آمد آن مقصود مضاعف شد و افزون گشت پس باید که دلخوش و شادمان گردد.
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۶۸