هایلایت: افشین سبوکی
پای صحبتها و آثار افشین سبوکی – عشق انیمیشن داشتم
پای صحبتها و آثار افشین سبوکی
عشق انیمیشن داشتم
افشین سبوکی متولد ۱۹ فروردین ۱۳۴۵ در شیراز است. نزدیک ۱۶-۱۷ سال است که ساکن ونکوور کاناداست و کمی فارسیاش لهجهدار شده. برای خوشوبش کردن هم بعضی اصطلاحات را بهش توضیح دادیم از آنور هم نه که انگلیسی ما در حد دوم راهنمایی مانده باشد نه، ایشان با یک چیز تخصصی مثلا اهمیت دکمه قرمز روی صفحۀ کار مونتور شرکت انیمیشنسازی برادران غیوری شعبه ونکوور صحبت را ادامه میکرد که ما هم با خیال اینکه لابد یک چیزی است مثل همان سگدست خودمان، سعی کردیم با ترجمه بخندیم.
وقتی هم به افشین سبوکی گفتیم برای این صفحه، از اولین اتودهات کار بده گفت بله روی میزم هست همین رو هم هست همین دو سال پیش کار کردم، گفتیم اولین اتود یعنی آن کارهای اولی که کشیدی و مربوط به اوایل کارت بوده. از آخرین اتودهات هم بده. گفت بله، بله همین جاست. زیر این ورقهها. پنج سال پیش کار کردم. خلاصه که اگر این صفحه نظم ندارد به خاطر این است که افشین سبوکی یک شیرازی است ساکن ونکوور که با محمد محمدعلی نویسنده هم همسایه است.
دربارۀ گذشته و حال هنریاش میگوید «از همان بچگی طراحی میکردم. هنرستان شیراز فقط رشتههای فنی مثل تراشکاری را داشت. این بود که تو دبیرستان علومانسانی خوندم. البته چون دورۀ دبیرستان رفتم به یه مدرسه خوب، درنتیجه تجدید آوردم و نمرهام به انتخاب رشتههای تجربی و ریاضی نرسید. البته اونارو هم میرفتم باز میومدم هنر رو ادامه میدادم. طرحهایی هم که کار میکردم، خودم کار میکردم با جاهایی مثل کانون پرورش فکری آشنا نبودم که از کلاسهاش استفاده کنم. کنکور هم نقاشی قبول شدم و از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شدم».
افشین سبوکی فعالیت هنریاش را در کاریکاتور از سال ۱۳۶۵ با گروه کاسنی شروع کرد. او از اعضای موسس مجله «کیهان کاریکاتور» بود. بعد از مهاجرت به کانادا چند نمایشگاه کاریکاتور آنجا برگزار کرد. در رشته انیمیشن دیجیتال هم در دانشگاه کپیلانو تحصیل کرد. در حالحاضر با وبسایتها و نشریهها همکاری دارد و به ساخت انیمیشن مشغول است.
«یادمه ما اومدیم اینجا، آقای احمدینژاد انتخاب شدن. نزدیک ۱۲ سال تو روزنامه همشهری کار کردم. زمانی که آقای احمدینژاد شهردار شد و تصرف کردن این بخشا رو و نیروهاشون رو آوردن روزنامه، من خودمو بازخرید کردم قبل از اینکه اخراجم کنن. رفتم روزنامه شرق. اونجا اولین کارم کاریکاتور ایشون بود چون موضوع انتخابات بود. هنوز شهردار بودن و خودشون رو کاندید کرده بودن. کلی فحش خوردم و توی کامنتها کلی تهدید شدم. برام عجیب بود که چی شد یه دفعه این آدم اینهمه طرفدار پیدا کرد».
افشین سبوکی در ونکوور بهعنوان انیماتور با شرکتهای انیمیشن کار میکند. یکی از دلایل مهاجرتش را انیمیشن میداند: «عشق انیمیشن داشتم». او در ایران انیمیشن قبول شده ولی کار و امکانات برای کار آنقدرها نبوده. تحصیل در فوق لیسانس این رشته را نصفه گذاشته و در آنجا کالج انیمیشن رفته.
«یک انیمیشن دو دقیقهای کار کردم که هنوز جایی پخش نشده. قرار بود سریال باشه. اسمش هست من و پدربزرگ. داستان یه خانواده ایرانیه در خارج. پدربزرگ میتونه مثلا آقای محمدعلی باشه. شخصیت پدربزرگ اهل کتابه ولی انگلیسیاش خوب نیست. شخصیت پسر بچه هم بچهای است مثل بچۀ من سورن که اینجا به دنیا اومده و با فرهنگ پدرانش آشنا نیست. این بچه با تبلت و این چیزا آشناست پدربزرگ هم با کتاب. یه اتفاقهایی این وسط میفته. قسمت اولش شاهنامه بود. یه بخشهایی از فرهنگ بهصورت طنز بین این دو ردوبدل میشه. دوست دارم ادامهاش بدم. دو، سه قسمتش رو البته خودم کار کردم ولی تیم میخواد و کار گروهیه».
در حوزۀ کاریکاتور و کارتون هم سبوکی فعال است.
«از اولین کسانی که کارشونو دیدم و با کپی از کار اونا شروع کردم استاد جواد علیزاده بودن. از آقای علیزاده تو کار چهره خیلی کپی میکردم. یادمه توی مدرسه، یه روزنامهدیواری درست کردیم که من طرح آقای علیزاده از خدابیامرز بختیار رو کپی کردم و کلی هم پز دادم که خودم کشیدم. اولین جایی هم که کار فرستادم مجله طنز و کاریکاتور بود که وقتی گفتن چاپ میکنن واقعا دنیام عوض شد. همین که منو تایید کردن خیلی روم تاثیر گذاشت.
کاریکاتور محمد محمدعلی و کارل مارکس
استاد دیگهای که ازشون تاثیر گرفتم کامبیز درمبخش بودن. از مجله زن روز و کتاب بدون شرح ایشون که کتاب مرجع بود برام. از آقای بهمن عبدی هم واقعا خیلی چیزها یاد گرفتم». یکی از دلایلی که افشین سبوکی شهر ونکوور را انتخاب کرده و پاشده رفته آنجا، علی جهانشاهی بوده. «من خیلی حساب کرده بودم که اینجا یه گروه تشکیل بدیم. یکی از کارهامم، کار برای مجلهای بود که جهانشاهی درمیآورد. من که اومدم ایشون برگشت».
آرزوی افشین سبوکی
از او دربارۀ آرزویش پرسیدم:
در زمینه انیمیشن کلی ایده دارم که هنوز هیچکدومشو به اجرا نرسوندم. چند تا ایده دارم که خیلی دوست دارم انجامش بدم. انیمیشن کار گروهیه و باید سرمایهگذار و تیم باشه. سعی کردم خودم انجام بدم ولی نشد.
براساس نظر کارشناسان چلچراغی ما فقط میتوانیم برای افشین سبوکی آرزوی رسیدن به آرزویش را داشته باشیم. همین. البته آرزوی دیگرش را میتوانیم برآورده کنیم و آن اینکه به دوستان و دوستدارنش بگوییم برای او در فیسبوکش پیام بگذارند چون سر در نمیآورد که پیامها در اینستاگرام کجا میروند. یک بار احمد عربانی حالواحوالش را در اینستاگرام پرسیده و او پیام را دیده و پسندیده ولی یک هفته گشته و حرص خورده و نفهمیده پیام کجا رفته. آخرسر دوستی به او نشان داده که کامنتدانی اینستاگرام کجاست، دایرکت اینستاگرام کجاست و الیآخر.
یک توصیه چلچراغی هم به افشین سبوکی که میگوید سه الی چهار بار در هفته خواب تخت جمشید را میبیند این است که دستکم کاریکاتور عزتاله ضرغامی را بکشد بلکم دست از سر میراث فرهنگی بردارد و همان تدوین آباژور را دست بگیرد. چند نمونه از کارهای سبوکی را با قصههایشان به انتخاب خودش با هم نگاه میکنیم باشد که رستگار شویم.
سهیلا عابدینی