در غیبت و حضور؛ از رساله قشیریه
از رساله قشیریه، ابوعلی عثمانی
از رساله قشیریه، ابوعلی عثمانی
و از آن جمله غَیْبَت و حضور است. غیبت غیبت دل است از دانستن آنچه همیرود از احوال خلق. پس غائب شود از حس به نفس خویش و غیر آن به واردی که اندر آید از یاد کردن ثوابی یا تفکّر عقابی. چنانک روایت کنند از ربیع بن خُثَیْم که نزدیک ابن مسعود همیشد، به دکان آهنگری بگذشت، پاره آهن دید تافته، سرخ، اندر کارگاه آن آهنگر، بیفتاد و از هوش بشد تا دیگر روز باهوش نیامد چون بازجای آمد پرسیدند که آن چه حال بود گفت از اهل دوزخ یاد کردم اندر دوزخ. این غیبتی بود از حد فراتر تا بیهشی آورد.
و از علی بن الحسین رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ روایت کنند که اندر سجود بود، آتش اندر سرای وی افتاد. از نماز بیرون نیامد، پرسیدند وی را ازین، گفت آتش مهین مشغول کرد مرا ازین آتش.
و بود که غیبت بود از حسّ خویش به معنیای کی کشف افتد از حق و ایشان مختلف باشند اندرین برحسب حال خویش.
و معروفست کی ابتداء کار بوحفص حدّاد نیشابوری در دست بداشتن کسب چه بود. روزی در دکان بود آیتی از قرآن برخواند واردی بدل بوحفص در آمد تا از حس خویش غافل گشت دست فرا کرد و آهن تافته از کارگاه بیرون آورد، شاگردش چون آن بدید گفت یا استاد، این از چیست بوحفص اندران حال نگرید از کسب دست بداشت و از دکان برخاست.
روزی جُنَیْد نشسته بود زن وی نزدیک او بود، شبلی از در درآمد، خواست کی خویشتن بپوشاند. جُنَید گفت باش کی او را از تو خبر نیست، سخن همی گفت شبلی فرا گریستن ایستاد، جُنَیْد فرا زن گفت اکنون اندر ستر شو که شبلی با هوش آمد…