چرا معمولاً آن‌هایی که درون‌شان خلوت است، بیرون‌شان را شلوغ می‌کنند؟!


چرا معمولاً آن‌هایی که درون‌شان خلوت است، بیرون‌شان را شلوغ می‌کنند؟!

به گزارش میگنا در خیابان‌ها و برخی اماکن عمومی، آدم‌هایی را می‌بینیم که به ناگاه توجه ما را به خودشان جلب میکنند! ظاهر آنها(که عمدتاً در سنین جوانی و نوجوانی هستند)، به نوعی با دیگران متفاوت است. مثلاً...

چرا معمولاً آن‌هایی که درون‌شان خلوت است، بیرون‌شان را شلوغ می‌کنند؟!
به گزارش میگنا در خیابان‌ها و برخی اماکن عمومی، آدم‌هایی را می‌بینیم که به ناگاه توجه ما را به خودشان جلب میکنند! ظاهر آنها(که عمدتاً در سنین جوانی و نوجوانی هستند)، به نوعی با دیگران متفاوت است. مثلاً بعضی از آنها طرح‌ها و تصاویر عجیبی روی دست یا حتی گردنشان نقاشی(تتو) کرده‌اند. یا مثلاً طرز لباس پوشیدن یا آرایش آنها(که آرایش کردن عمدتاً مختص دختران و بانوان است)، متناسب با عرف جامعه امروز نیست.

از جهتی دیگر، در مراوده و گفتگوی با برخی، یک چیزی جلب توجه میکند: آنها در خصوص هر موضوعی حرفی برای گفتن دارند! وقتی حرف از انسان،سیاست،الهیات،روانشناسی،هنر و .... می‌شود، مانند یک کارشناس صاحب‌نظر، اظهارنظر می‌کنند! و در جهتی دیگر، آدم‌هایی هم زندگی روزمره خود را شبیه به سکانس‌هایی هیجان‌انگیز و خاص، از یک فیلم سینمایی، برای دوست و آشنا تعریف می‌کنند و یا تصاویر و فیلم آن را در صفحات مجازی خود، به اشتراک می‌گذارند. بدون اینکه لزومی به این کار باشد. به نظر می‌رسد که این قبیل آدم‌ها، از جهاتی، خاص و منحصر به فرد هستند. اما چرا...؟!

بهتر است چند سوال مطرح کنیم:
چرا بعضی از آدم‌ها ظاهری غیر متعارف، نسبت به عرف جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند دارند؟
چرا برخی، بیش از عموم مردم، از زیور‌آلات یا لوازم آرایشی استفاده می‌کنند؟
چرا عده‌ای، عملکردهای معمولی و یا بعضی از رویدادهای زندگی شخصی‌شان را، بزرگ و هیجان‌انگیز تصور میکنند؟
چرا بعضی از افراد، در خصوص هر موضوعی، از موضع یک کارشناس یا صاحب‌نظر متخصص، اظهارنظر می‌کنند؟
چرا اینستاگرام پُر است از صفحاتی که برخی از مردم، خود و جنبه‌های مختلف زندگی خود را برای دیگران به اشتراک میگذارند؟ و ....

بطور کل این سوالات را می‌توان در قالب یک سوال مطرح کرد: چرا بعضی از مردم، دچار تَکَلُّف هستند؟!
معنای تکلف را می‌توان «خود را فراتر از واقع جلوه دادن» دانست.

به نظر می‌رسد که تمایل به متفاوت و خاص بودن و یا توهم متفاوت بودن از دیگران که منظور ما از این تفاوت، به لحاظ ظاهری و نمود بیرونی در ظاهر، رفتار و گفتار است و نه در تفکرات و بینش فرد – حاکی از نیازی درونی و ناخودآگاه به پُر کردن و یا پوشاندن خلائی درونی است. همچنین ممکن است، نیاز به تأیید و توجه، نشان از سطح پایین عزت نفس و یا عقده حقارت فرد(بر اساس نظریه آدلر ) دارد.

روان‌شناسان اجتماعی و جامعه‌شناسان بر این باورند که هویت(حتی هویت فردی)، امری غیر شخصی یا به عبارت دیگر امری اجتماعی است که به واسطه دیالکتیک(گفتگو، مواجهه، مناظره)، میان فرد و جامعه شکل می‌گیرد. از دیدگاه این افراد، هر چند هویت معمولاً در نگرش‌ها و احساسات شخصی افراد، نمود پیدا می‌کند، ولی زمینه و بستر شکل‌گیری آن، زندگی جمعی است و تصویری که فرد از خود می‌سازد و یا آگاهی و احساس فرد نسبت به خود، بازتاب نگرش دیگران، نسبت به اوست(جنکینز، 1381، 294.؛ به نقل از: پیدایش و کوگانی بهاروند، 1394).

مهمترین منشأ پدید آمدن عزت نفس، رفتار و واکنش دیگران نسبت به شخص است. این نظریه را »آینه خودنما« می‌نامند؛ به این معنی که فرد برای دیدن خود، به واکنش‌های دیگران توجه کرده و تصویر خود را در واکنش‌های آنها می‌بیند(به نقل از: قطب و باقری، 1399).

عزت نفس، زائیده زندگی اجتماعی و ارزش‌های آن است و در تمامی فعالیت‌های روزانه انسان به نوعی جلوه‌گر بوده و به این شکل از مهمترین جنبه‌های شخصیت و تعیین ویژگی‌های رفتاری انسان است(به نقل از: مشکی، نوری سیستانی و پیمان، 1388). عزت نفس پایین موجب میشود که انسان، خودِ واقعیش را با شرمندگی پنهان کند، جلوه¬های تدافعی به خود بگیرد و مانع از شکوفایی توانایی‌های خود شود(گنجی، حمزه، بهداشت روانی، تهران، ارسباران، 1376 ش، ص 63؛ به نقل از: حسینی و محمدی، 1399). ناهماهنگی بین خودِ واقعی و خودِ ایده‌آل، منجر به مشکلات عزت نفس میشود(به نقل از: محمدزاده، فخار، حسینی؛ 1399).

به نظر ما، خلاء در عزت نفس و خودپنداره و مهم بودن نقطه نظر دیگران در خصوص من(یعنی خود فرد)، می‌تواند تحت شرایطی، باعث بروز رفتارهایی که جنبه نمایشی دارند شود. البته نگاه ما در بررسی این پدیده، در حوزه آسیب‌شناسی روانی و اختلالات روانشناختی نیست. یعنی جامعه هدف، افرادی که دچار اختلالات روانشناختی که نیاز به مداخله بالینی دارند، نیستند. بلکه صرفا" کنکاش در پدیده‌ای است در میان عموم مردم، که مورد توجه نگارنده قرار گرفته است. ولی چه بسا نیاز به تأیید و توجه، ریشه و بنیادش در احساس عمیق حقارت و کهتری باشد که بدلیل خلوتی درون از دانش، ایده، اصالت و معنویت در حیطه‌هایی که گفته خواهد شد، تجلی می‌کند. شاید در آینده صاحب نظران و اساتید گرامی، نظریات جامع و بهتری در این خصوص ارائه نمایند.

این جمله به چه معناست: بیرونِ شلوغ، خبر از خلوت بودن درون میدهد. منظور از خلوتیِ درون چیست؟ و شلوغی بیرون یعنی چه؟ منظور از خلوتی درون، خلوتی فضای ذهنی و اندیشه و تفکرات آدمیست. یکی، کنایه از این است که فرد دانشی در زمینه‌ای که در خصوص آن اظهار نظر از موضع یک کارشناس می‌کند، ندارد. نه دانش دانشگاهی و نه دانشی که ناشی از تجربیات قابل اتکای فردی و یا مطالعات متمرکز شخصی باشد. بطور کل، یک فرد عامی و عادی در یک زمینه خاص که به هیچ عنوان نمی‌تواند در آن زمینه یا موضوع، صاحب نظر باشد و یا اطلاعات قابل ملاحظه‌ای داشته باشد. البته این موضوع الزاماً جنبه منفی ندارد. چون، بهر حال هرکسی به هر مقدار دانش ممکن است در خصوص یک موضوع یا مسأله، نظر و دیدگاهی داشته باشد و مهمتر اینکه دیدگاه و نگرش‌های بعضی از افراد، در خصوص موضوعی نامرتبط با حوزه تحصیلی و تجربی آنها، می‌تواند جالب، قابل توجه و راهگشا باشد و منظور ما این نیست که هر کسی صرفاً می‌بایست در حوزه دانش و تخصص و تجربه خود، اظهارنظر کند. اما اظهارنظر در خصوص موضوعی که منِ گوینده، دانشی در آن حوزه ندارم «با خمیرمایه اطمینان و موضع صاحب‌نظر بودن!»، محل ایراد است و نشانه‌ای از خلوتی درون. زیاد دیده‌ام که این قبیل افراد، بدون اینکه درخواست اظهار نظر از آنها شده باشد، خودشان را وارد بحث کرده و شروع به ایراد سخنرانی می‌کنند. عمدتاً هم با رد نظر دیگران.

از منظری دیگر یعنی، انسان، فلسفه خاصی برای زندگی ندارد. به این معنی که فرد، بطور کل، فلسفه و معنای عمیق و علمی برای رسیدن به کمال و رشد فردی(بلحاظ معنوی و روانشناختی) و بینش و نگرشی ژرف اندیشانه و ایده‌ای برای بهبود وضعیت دنیای پیرامون ندارد. منظور از دنیای پیرامون، به معنی زندگی شخصی نیست. طبعاً هر کسی برای بهبود یا ثبات زندگی شخصی، در حال تلاش است، کم یا زیاد. اما بسیاری از افراد، صرفاً دغدغه‌شان زندگی شخصی است و به اوضاع محیط خارج از زندگی شخصی، چندان اهمیتی نمی‌دهند. اهمیت از این منظر، که عملاً کاری برای بهبود آن و رفع مشکلات انجام بدهند یا ایده‌ای ارائه نمایند یا حداقل چیزی نگویند که اوضاع را بدتر کند! عمدتاً نمی‌توان به غُر زدن و ایراد گرفتن از شرایط و موقعیت‌ها و دیگران، تلاشی برای بهبود اوضاع و رفع مشکلات گفت. البته نداشتن ایده هم، بطور مطلق نیست. لازمه آن، داشتن دغدغه است. دغدغه برای بهتر شدن وضع موجود، برای دیگری یا جامعه. چه بسا بسیاری از انسانها اگر دغدغه مورد نظر را داشته باشند، ایده‌های مختلفی هم برای این مهم، به ذهنشان خطور خواهد کرد یا در صدد کسب دانش معتبر، راهگشا و روشنگرانه برمی‌آیند. اما بسیاری از این دغدغه‌ها منحصر در زندگی شخصی است و ایرادگرفتن از اوضاع و شرایط و دیگران، متوجه دنیای پیرامون.

از این دیدگاه، بطور کل، شاید بتوان در یک جمله اینطور گفت که منظور از خلوتی درون، خالی بودن یا کم بودن ذهن انسان، از اندیشه و معنویت است(معنویت را الزاماً مترادف مذهب، متصور نشوید). اندیشه‌ای که دغدغه آن، رشد، کمال و بهتر شدن شرایط روحی، روانی و زندگی خود یا افراد دیگر یا جامعه باشد و معنویتی که به زندگی انسانی، معنا و مفهوم ببخشد و رفتار انسان را به سمت هدف یا اهداف ماندگار و متعالی، هدایت کند. نه صرفاً دغدغه و تلاش برای کسب لذت، رفاه، سود بیشتر شخصی و تأمین منافع.


از نگاهی دیگر، می‌توان گفت که زندگی، بر اساس محسوساتِ برگرفته از حواس جسمی، منجر به خلوتی درون می‌شود. زندگی در زمان حال و متوجه بر آنچه که دیده، شنیده و لمس می‌شود و یا نگاه به آینده، باز بر اساس آنچه که دیده، شنیده و لمس خواهد شد.

در یک جمله باید گفت که توجه بیش از حد به محسوسات بیرونی، باعث خلوتی درون خواهد شد. لازم بذکر است، زندگی در زمان حال، از این منظر که حسرت گذشته و نگرانی(بیش از حد) آینده را نداشته باشیم، خوب است، ولی منظور ما از زندگی در زمان حال در این مبحث، زندگیِ با توجه افراطی و صرف، به همان چیزهاییست که حواس پنجگانه ما دریافت میکنند که به نظرم تا حد زیادی منتج میشود به کسب لذت(لذت مادی و زودگذر حسی) و توجه به سود و زیانِ از همین جنس مادی و حسی. بطور کل، یعنی دغدغه برای رفاه و سود مادی و شخصی. سود این جهانی!

به اعتقاد بعضی فلاسفه، از جمله ملّاصدرا، بیشتر انسان‌ها در تمام مدت عمر خود، نمی‌توانند به مرحله ادراک عقلی، ارتقاء یابند و این مرحله از ادراک، در آنها به فعلیّت نمی‌رسد. در چنین انسان‌هایی به علت کثرت اشتغالات مادّی و سرگرمی با امور محسوس- قُوّه حس و خیال، بر قُوّه عقل، غلبه دارد. آنها مصادیق ماهیّت را در ذهن خود تصور نموده و حداکثر به یک ادراک خیالی از آن مصادیق، دست می‌یابند. چنین تصوری به هیچ وجه همان مفهوم عقلی کلّی که در فلسفه، از آن بحث می‌شود، نیست. با توجه به اینکه نمی‌توان از موجود مُجرّد(غیر مادّی)، تصوّری حسّی و خیالی داشت، بنابراین افرادی که به مرحله عقلی، نائل نمی‌شوند و حداکثر می‌توانند به تصوری خیالی از موجودات دست یابند، هرگاه بخواهند نفس(جنبه غیر مادّی انسان) را تصور کنند، لاجرم چیز دیگری را بجای آن تصور می‌نمایند. مثلاً نفس را در قالب یک بدن، تصور می‌کنند.

دکارت نیز، که در پی رسیدن به شناخت واضح و متمایزی از نفس است، این نکته را تذکر می‌دهد که انسان عادت کرده است همیشه خود را در غالب یک بدن، تصور کند و این چیزی نیست، جز پرداخته تخیّل(1). به اعتقاد نگارنده، اینکه گفته شده قوه حس و خیال بر قوه عقل غلبه دارد، از یک جنبه، به این معنیست که کثرت این اشتغالات، مانع تفکر انسان در خصوص معانی و مفاهیم اساسی و عمیق زندگی می‌شوند. انسانی که عمدتاً در حال اشتغالات مادی و محسوس(به تعبیری میتوان گفت: دم دستی) است، زمان کمتری را برای تفکر در باب معنا و هدف زندگی و رویدادهای آن اختصاص می‌دهد و چه بسا که اصلاً زمانی برای این امر باقی نماند، خصوصاً با وجود خستگی ذهنی ناشی از کثرات. به بیان دیگر، چه بسا که ذهن به سبب تکثر اشتغالات برآمده از حواس، به سمت معقولات و مفاهیم، کششی پیدا نکند یا بصورت خیلی سطحی و ابتدایی، متوجه آنها باشد. (نکته: البته باید این را هم در نظر گرفت که شرایط زندگی هم در این خصوص بی تأثیر نیست. خصوصاً در حوزه مسائل اقتصادی که تنگ بودن معیشت و فشار اقتصادی بر افراد با سطح پایین درآمد، مانعی بر سر راه تفکر ایشان در خصوص معانی و اهداف کلی و اصلی زندگی میتواند باشد، اما نه الزاماً).

شاخص دیگر این افراد، یعنی انسان‌هایی که درون خلوتی دارند، علاقه ایشان به یادگیری است؛ که دو ویژگی دارد: اول، نیاز و تمایل درونی ایشان به فهم و یادگیری علوم و مفاهیم اصلی و بزرگ جهان و زندگی، کم یا هیچ است. در واقع شاید فلسفه اصلی ایشان در زندگی، صرفاً گذران زندگی، در کسب لذت و رفاه باشد. گویا گوش این افراد از شنیدن سخنان و کلمات قصار بزرگان دین و فلسفه و حکمت و علم، پُر است. منظور از علم، در اینجا عمدتا" علوم انسانی است. چرا که فلسفه و هدف و معنای زندگی، بطور کل، در علوم انسانی قابل تفکر و بحث است. اما بطور کل، مباحث عمیق و علمی معتبر چه در حوزه علوم انسانی و چه در حوزه علوم تجربی و ریاضی، در میان ایشان جایی ندارد. شاید به این دلیل که چیز محسوس و ملموسی از این حوزه، نصیب ایشان نخواهد شد. مگر اینکه جنبه تجاری داشته باشد.

دوم، گرایش ایشان به یادگیری و دانش افزایی، مطلقاً صفر نیست. اتفاقاً در جهت کسب درآمد و یا برای نمایش، اقدام به کسب اطلاعات میکنند. به این معنی که مثلا برخی از این افراد، طبیعتاً برای کسب درآمد بیشتر، اطلاعات خود را در زمینه شغلی که در آن فعال هستند یا قرار است در آن فعالیت داشته باشند بالا می‌برند(این یادگیری یقیناً خوب است و مورد تأیید هر عقل سلیمی، اما از آنجایی که در حد بالابردن اطلاعات است ونه دانش افزایی و صرفاً برای بیشتر شدن درآمد، ارزش چندانی ندارد، مگر اینکه معنایی والا با توجه به قصد نیّت یادگیرنده، بتوان برای آن متصور شد که اینجا محل بحث نیست)؛ یا از بابت نمایش دادن، چیزهایی را میآموزند که زودبازده است و قابلیت این را دارد که در کمترین زمان ممکن، این اطلاعات بدست آمده را برای دیگران به اشتراک بگذارند. بعنوان مثال کسب اطلاعات در خصوص لوازم آرایشی و نحوه کاربرد و استفاده آن!

حالا این موارد را مقایسه کنید با افرادی که حتی بدون تحصیلات دانشگاهی، اقدام به دانش افزایی در حوزه مثلاً یک موضوع علمی خاص میکنند و یا با استفاده از کتاب و یا حضور در کارگاه‌های علمی، مهارت‌های مختلفی را که در جریان زندگی برای خود و دیگران مفید و چاره ساز است را یاد می‌گیرند. بعنوان مثال: شرکت در کارگاه‌های تربیت فرزند یا مهارت‌های زندگی.

لازم بذکر است که برای آگاهی، 4 مرحله و طبقه را ذکر کرده اند:
اول و در پایین ترین مرتبه، داده است. داده عبارت است از یک یا چند کاراکتر یا شکل، که هیچ معنای خاصی برای ما ندارد. مثل: اعداد، حروف و نشانه‌ها.
دوم و در مرحله بالاتر، اطلاعات است. وقتی داده‌ها در یک زمینه خاص قرار گرفته و «معنادار» شوند به آن، اطلاعات گفته می‌شود. مثلا: اعداد و ارقامی که به خودی خود بی‌معنا هستند، اما زمانیکه در یک جدول یا فهرست، نشان دهنده میزان قندخون یا چربی‌خون تعدادی بیمار باشند، صورت اطلاعات پیدا کرده‌اند. مثال‌های دیگری برای اطلاعات می‌توان به: قیمت روز ارز و فلزات گرانبها، دانستن نام بازیکنان تیم‌های ورزشی و هنرپیشه‌های فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی و ... اشاره کرد.
سوم و در مرتبه بالاتر، علم یا دانش است. وقتی اطلاعات با پیش داشته‌های ذهنی و تجربیات افراد ترکیب و تدوین شود، ماحصل آن، دانش خواهد بود. مثل: علم پزشکی، علم روانشناسی، علم فیزیک و ... . چهارم و در بالاترین مرتبه، حکمت قرار دارد.

در تعریف حکمت اینطور گفته‌اند که: خِرد یا حکمت، مجموعه چندین دانش تجمیع‌شده و درستکار می‌باشد. همچنین: خرد، به کارگیری دانش در جهت صحیح است(2 و 3). به نظر نگارنده شاید بتوان تعریفی برای حکمت قائل شد به این صورت که حکمت، استفاده از یک یا چند علم و رسیدن به معنا و کشف حقیقتی عمیق‌تر یا متعالی‌تر از این طریق است و همچنین می‌توان گفت: حکمت، رسیدن به قابلیت بررسی و دیدن مسائل از جنبه‌های گوناگون و یافتن رابطه میان این جنبه‌هاست، چنانکه دیگران از درک و دریافت آن رابطه، عاجزند.

خالی بودن از نظر برخی فضائل اخلاقی اگر خلوتی درون را از منظر اخلاقی بررسی کنیم، اینطور باید گفت که خلوتی درون، از بابت نبود یا کم بودن برخی فضایل اخلاقی نیز هست. اظهارنظر نکردن در خصوص چیزی که انسان به آن علم ندارد، پنهان کردن موفقیتها(توفیقات)، ثروت‌ها و مکنت‌ها در زمانی‌که لزومی به آشکارکردن‌شان نیست و متفاوت نبودن در جامعه، به لحاظ ظاهری(تبرُّج نکردن)، مواردی هستند که بزرگان دین و معنا، بعنوان فضیلت شناخته و به آن توصیه کرده‌اند.

در قرآن کریم می‌فرماید: « و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد(سوره مبارکه اسراء، آیه36)». همچنین امام سجاد(ع) در دعای هشتم صحیفه سجادیه اینگونه دعا میکنند: خدایا؛ به تو پناه میبرم از.... اینکه نسبت به آنچه نمی‌دانیم، از روی نادانی سخنی بگوییم. امیرالمومنین امام علی(ع) در حکمت 382 نهج البلاغه میفرمایند: آنچه را که نمی‌دانی، مگو؛ بلکه هر آنچه را هم که می‌دانی، مگو... ! و در حکمت 283 فرمود: نادانِ شما، غلو و افراط می‌کند... . و در نامه 31 به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: فرزندم؛ سخن را درباره آنچه که نمیدانی و خطاب را در مورد آنچه که وظیفه نداری، ترک کن.

همچنین در آیه 83 سوره قصص، در خصوص داستان قارون که ثروت و اموال خود را با فخر، به نمایش می‌گذاشت می‌فرماید: «آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى‏‌دهیم که در زمین، خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام[خوش] از آنِ پرهیزگاران است». و در آیه 18 سوره لقمان فرمود: «و از مردم [به نخوت] روی برمگردان و در زمین، با ناز و غرور، راه مرو که خدا، خودپسندِ لافزن را دوست نمی‌دارد». و در آیه 86 سوره ص فرمود: «بگو: من بر این(رسالت)، هیچ پاداشی از شما نمی‌طلبم، و من از کسانی که چیزی را بر خود ببندند و ادعای بیجا کنند نیستم.»

نیز در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: من و انسان‌های با تقوای امّتم از تکلّف بیزاریم. الوافی، ج 4، ص 158
و سعدی، علیه الرحمه، گفت:
تنِ آدمی شریف است به جانِ آدمییت نه همین لباسِ زیباست، نشانِ آدمییت

یقیناً عزت نفس را نیز یکی از فضایل اخلاقی و چه بسا یکی از بزرگترین و اساسی‌ترین فضیلت‌های اخلاقی باید مورد توجه قرار داد. عزت نفس به معنی شرافت و مناعت است. یکی از برجسته‌ترین صفات بارز هر مؤمنی است که با ایمان خویش به غیب، خود را متصل به منبع لایتناهی و عبد برای مولای حقیقی گشته، حاضر نیست خود را ذلیل بندگان نموده و در مقابل دیگر خلایق خداوند، برای رسیدن به حاجتی از حوائج دنیا خود را تحقیر نماید، و نیز ملکه نفسانی است که انسان را قادر می‌سازد تا حوادثی را که برای او پیش می‌آید، هرچند خطیر باشند به خوبی تحمل کند.

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که عزت نفس، به معنی شرافت و مناعت و یکی از تمایلات عالیه انسان و برجسته‌ترین صفت بارز هر مؤمن است و آن این است که شخص، حقیقت خویش را آن چنان که هست بیابد و روح خود را به منزله یک گوهر ارزشمند بشناسد... .

عزّت نفس، توانمندی یا توانی است که اگر فردی آن را در درون خود بیابد و احساس کند، خود را از اظهار ذلّت، نیاز و وادادگی در برابر دیگران نگاه می¬دارد(به نقل از: حسینی و محمدی، 1399).

معنای زندگی همانطور که گفتیم یکی از نشانه‌های خلوتی درون، نداشتن معنا در زندگیست. نه به طور مطلق. منظور ما از معنا، چرایی برای زندگی است. چرا به این زندگی آمده‌ایم و سپس به کجا خواهیم رفت؟

به نظر نگارنده، اگر دیدگاه ما در خصوص زندگی، قائل به صرفاً شأن دنیوی آن باشد و به زندگی پس از مرگ در عالمی دیگر اعتقادی نداشته باشیم و یا دچار فراموشی آن شده و به آن بی توجه باشیم، طبیعتاً می‌بایست هدف ما از زندگی، عمدتاً و در درجه اول، کسب لذت و رفاه بیشتر باشد. یعنی سطح معنای زندگی فرد، منحصر در تلاش برای داشتن رفاه و کسب لذت خواهد شد. کسی هم که معتقد به زندگی پس از مرگ باشد، ولی جواب درستی برای این سوالها نداشته باشد، چه بداند و چه نداند، عمدتاً و در عمل، تمرکزش در زندگی، برای کسب رفاه و لذت خواهد بود. فرقی هم نمی‌کند که انسان در چه طبقه‌ای از طبقات اجتماعی به لحاظ مالی و مادی باشد. حتی اگر زیر خط فقر نیز باشد، نبودن معنا برای زندگی(معنایی فراتر از نیازهای مالی و مادی)، منتج به این می‌شود که تمام تلاش و کوشش افراد در زندگی، صرفاً برای کسب مایحتاج آن باشد. البته این تلاش و تقلا نباید بطور کل تحقیر شده و بی معنا تصور شود. بعنوان مثال، پدران و مادرانی که برای تهیه و فراهم آوردن مایحتاج زندگی خود و فرزندانشان و سلامتی و موفقیت آنها، تلاش و کوشش می‌کنند و چه سخت و چه آسان، لوازم زندگی و شکوفایی آنها را فراهم می‌کنند، حتماً معنای ارزشمند و مهمی در زندگی دارند. خصوصاً در شرایط دشوار و فشارهای اقتصادی؛ و باید گفت که چه بسا برخی در این شرایط و در این تلاش و کوشش نیز، معانی عمیق‌تر و عالی‌تری پیدا خواهند کرد. اما نگرش معنوی به زندگی پس از زندگی، یقیناً معنای متعالی‌تری به زندگی خواهد بخشید.

ویکتور فرانکل می‌گوید: تلاش در یافتن معنایی در زندگی خود نیرویی اصیل و بنیادی است، و نه توجهی ثانویه از کشش‌های غریزی او. این معنی، منحصر به فرد و ویژه خود اوست و از این رو این اوست، و تنها او که باید و قادر است به آن تحقق بخشد و تنها در آن صورت که معنی جویی او ارضاء خواهد شد. به نظر من، انسان قادر است و می‌تواند به خاطر ایده‌ها و ارزش‌هایش زندگی کند و یا در این راه جان ببازد! [بر اساس برخی نظرسنجی‌ها] و مطالعات نشان داده شد که معنی‌جویی در اغلب انسان‌ها یک حقیقت است، نه یک ایمان و عقیده. البته مواردی پیش میآید که توجه و علاقه‌مندی فرد به ارزش‌ها، چیزی نیست مگر تلاشی برای پنهان کردن تعارضات درونی او، اما اگر هم، چنین باشد، باید توجه کرد که این موارد، استثناهایی است در یک قانون کلی و نه اینکه خود، قانون باشد. مواردی که معمولاً شبه ارزش‌ها جایگزین ارزش‌های واقعی زندگی فرد شده است(بهترین مثال، ریا و تظاهر است).(4)

سوال: اگر تنها زندگی کنیم چه تغییری در ظاهر و رفتارهای ظاهری ما پدید می‌آید؟ این سوال را هر کسی می‌تواند از خودش بپرسد و به آن پاسخ دهد. براستی اگر مثلا یک روزی ما بنابر دلایلی در مکانی دور از جامعه، تنها زندگی کنیم (حتی بدور از فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی)، چه تغییری در زندگی ما پدید خواهد آمد؟ منظور من از تغییر، در خصوص رفتار ما در رابطه با دیگران است. یعنی کنش و عملکرد ما زمانی که قرار است با دیگران مواجه شویم.

به نظرم یکی از مهمترین تغییراتی که رخ خواهد داد، بی اهمیت شدن وضعیت ظاهری خواهد بود. یعنی من، وقتی می‌بینم که مثلا برای مدتی نسبتاً طولانی(مثلا چند هفته)، قرار است که به تنهایی زندگی کنم و با دیگران ارتباط رو در رو و حضوری نداشته باشم، پس طبیعتاً وضعیت ظاهری‌ام هم صرفاً در حدی که برای خودم مهم است‌ یعنی فارغ از اظهار نظر یا نگرش دیگران مورد توجه‌ام قرار می‌گیرد و به آن رسیدگی می‌کنم. چه بسا اگر این مدت تنهایی، به درازا بیانجامد بسیاری از مواردی که برای نشان دادن آنها به دیگران(در حد متعارف)، انرژی صرف می‌کردم، اهمیت خود را بکلی از دست بدهند و بی معنی شوند. به تعبیری دیگر، اینطور می‌توان گفت: دیگر مخاطبی برای نمایش، نیست! بطور کل، باید گفت که خلوتی درون یعنی اینکه فرد، فلسفه، معنا و نگرشی فرا طبیعی، برای زندگی ندارد. امیدوارم این مفهوم برای خواننده محترم، روشن شده باشد.

شلوغی بیرون
شلوغی بیرون به چه معناست؟ همانطور که گفته شد، یعنی بروز رفتارهایی که جنبه نمایشی دارند و به جز نمایش به جهت متفاوت شدن از دیگران و تصور متفاوت و خاص بودن، علت دیگری برای انجام آنها نمی‌توان یافت. مفهوم شلوغی بیرون، کنایه از پررنگ و لعاب بودن ظاهر، رفتار و گفتار فرد است که دیگران قادر به دیدن و دریافت آن هستند. به این خاطر می‌گوییم پر رنگ و لعاب، چون ایشان در مواردی که گفته خواهد شد، معمولی و یکدست نیستند. بواسطه پاره‌ای از رفتارها، با اطرافیان‌شان متفاوت هستند. شلوغی بیرون، بطور کل کنایه از این است که فرد به شیوه‌هایی درصدد نمایش و بقول معروف "شوآف" است. نمایشی از آنچه که دوست دارد باشد یا آنچه را که حقیقتاً، ندارد.(آنچه که در حقیقت نیست را وانمود می‌کند که هست). در حقیقت ایشان خود را به تَکَلُّف میاندازند. معنای تکلف را می‌توان «خود را فراتر از واقع جلوه دادن» دانست. کسی که بکوشد خود را به گونه‌ای معرفی کند که در حقیقت، آن‌گونه نیست، یا ادعای توانمندی‌ها و قابلیّت‌هایی را کند که ندارد، متکلّف است و به اصطلاح، خود را به تکلف انداخته است. کسی که بدون سرمایه و دارایی، خود را غنی جلوه دهد، بی‌سوادی که خود را باسواد، جا می‌زند و ناآگاهی که بخواهد آگاه، جلوه کند، نمونه‌هایی از تکلّف است. دانش و تخصّص نیز از گزند تکلّف در امان نمانده است. کسی که دارای مدرک دیپلم است امّا خود را دکتر جا می‌زند، یا اظهار نظرهایی فراتر از دانش و تحصیلات خود می‌دهد، دچار تکلّف علمی شده است(5).

این مفهوم، یعنی شلوغی بیرون، عمدتاً و بطور کل، به یک، دو یا هر سه شکل ذیل، بروز و ظهور پیدا میکند:
اول، ظاهرسازی یا بزک ظاهر(منظور، ظاهر جسمانیست)، که مطابقت چندانی با عرف جامعه ندارد. او میخواهد در چشم‌ها باشد. می‌خواهد نشان دهد که مثلا انسانی است که افکار خاص و منحصر به فردی دارد، یا اطلاعات و دانش زیادی در موضوعی خاص یا موضوعات مختلف دارد، آدم ثروتمندی است، یا خیلی هایکلاس است، یا فردی مدرن است، یا قدرتمند است یا ... . برای رسیدن به این هدف یا اهداف، از روش‌های مختلفی استفاده می‌کند. از آرایش نامتعارف چهره و مو؛ و پوشیدن لباس‌های خاص و یا ترکیب لباس‌هایش، به نحوی که متفاوت جلوه کند، یا استفاده از رنگ‌های جیغ، تا خریدن و سوار شدن بر خودرویی لوکس که حتی ممکن است به‌ لحاظ قیمت، همخوانی با وضعیت مالی فرد، نداشته باشد.

یکی از ابزارهای مهمی که بعضی از این افراد، که روز به روز هم در دنیا، فراگیرتر(مد) میشود، به کار می‌برند، "تاتو" یا نوعی خالکوبی است(البته این پدیده با نوع دیگر آن که بعنوان سنت، در فرهنگ‌های مختلف بکار می‌رود، مشتبه نشود). کم یا زیاد بودن نقش و نگاره‌های گوناگون، در جاهای مختلف بدن، سوای از استفاده آن به‌عنوان یک زیور(البته نگرش همه به تاتو، صرفاً بعنوان زیور نیست)، نشان از شلوغ کردن بیرون دارد.(اگر تاتو دارید، به ناخودآگاه خود رجوع کنید!). همانطور که گفته شد، این افراد خود را به تکلُّف می‌اندازند.

لازم بذکر است، نقش مد و یادگیری مشاهده‌ای را نباید در این خصوص، نادیده گرفت. خالکوبی در ایران به دوران بسیار قدیم تاریخی بازمیگردد و بیشتر نزد زنان، پهلوانان و اوباش جاهل مرسوم بوده است. ... زنان معمولا برای زیباترشدن خالکوبی میکرده‌اند(نیکلسون، 1363:6)(به نقل از: مرادی، 1395). در حقیقت، هر سه گروه زنان، پهلوانان و اوباش جاهل، برای جلوه‌گری(نمایش دادن)، در موقعیت‌های متفاوت(برای همسر یا مردان دیگر، برای رقیبان و تماشاگران و برای عموم مردم و اهالی محل!)، اقدام به خالکوبی میکردند. استفاده از لباس و پوشش نامتعارف نیز، می‌تواند محلی برای بروز خلوتی درون باشد.

این مسأله بسته به موقعیت اجتماعی فرد و فرهنگ جامعه، متغیر می‌شود. مثلا به لحاظ انتخاب رنگ لباس، مقدار پوشیدگی لباس، اندازه و سایز لباس، همخوانی لباس استفاده شده بلحاظ تاریخی با عرف جامعه و .... .
لازم بذکر است، شدت، مدت و فراوانی رفتارهای گفته شده و رفتارهای مشابه را هم باید در نظر گرفت تا دچار قضاوت اشتباه نشویم.

دوم، صحبت، در مورد کارهایی که انجام شده یا قرار است که انجام شود. فرد، بدون دلیل موجه یا درخواستی، شروع به ارائه گزارشی از عملکردها، پدیده‌ها و جنبه‌های مختلف زندگی خود می‌کند. از سفرهای خارجه‌ای که رفته یا قرار است برود، از لباس‌ها، زیورآلات، لوازم زندگی یا خودرو لوکسی که خریده یا قرار است که بخرد، از کلاس یوگا رفتنش، از سبک زندگیِ شخصی، که اتفاقاً از نظر بعضی‌هایشان، خیلی هم منحصر به فرد و خاص است و .... . حتی از خصوصیات روانشناختی، که مثلاً من خیلی آدم پرفکشنیستی هستم، خیلی با سلیقه‌ام، کلاً مدیر به دنیا اومدم و ... و در صورت صلاحدید، با استفاده از واژه‌های قلمبه سلمبه!(با توجه به سطح سواد فرد و زمینه فرهنگی). مخصوصاً اگر ایشان توهم روشنفکر بودن را هم داشته باشند! چه بسا بسیاری از این رویدادها، اهمیتی برای بسیاری از مخاطبان نداشته و تمایلی به شنیدن آن نداشته باشند، اما برای کسی که درونش خالی است، بسیار با اهمیت است. حتی خرید یک کفش!

سوم، که به نظر من مهمترین نمود پدیده خلوتی درون است(بدلیل اینکه میتواند موجب جلوگیری از یادگیری، مطالعه و پژوهش شود)، اظهار نظر در خصوص هر موضوعی است که اتفاقاً ایشان، تخصصی هم در آن حوزه ندارند که هیچ، دریغ از خواندن یک کتاب.(البته در خیلی از مواقع هم صرفاً با خواندن یک یا تعداد معدودی کتاب، صاحب نظر می‌شوند!، یعنی خودش، توهم صاحب‌نظر بودن دارد). این موضوعات، مخصوصاً در حوزه علوم انسانی است؛ از دین و عرفان و الهیات گرفته تا روان‌شناسی و جامعه شناسی و ... و موضوعات جزئی‌تر مثل: ازدواج و انتخاب همسر، تربیت کودک، حجاب و ... . دریغ از به کاربردن واژه "نمی‌دانم". و بر همین اساس، چه مشاوره‌های اشتباهی که داده نمیشود و چه افرادی که بواسطه دریافت این مشاوره‌ها، در خصوص موضوعات و مفاهیم مختلف در زندگی، به اشتباه نمی‌افتند و به بیراهه نمی‌روند. امام علی(ع) فرمودند: «لَوْ سَکَتَ الْجَاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ»؛ «اگر جاهل، سکوت اختیار میکرد، مردم اختلاف پیدا نمیکردند»(6). شکل بدتر این پدیده این است که بسیاری از این افراد، اطلاعات محدود و یا اشتباه خود را عمدتاً از فضای مجازی بدست میآورند. یعنی بعضی از این افراد، بر اساس خواندن کتاب یا کسب اطلاعات از اساتید و کارشناسان معتبر، خود را صاحب نظر نمی‌دانند، بلکه عمده منبع اطلاعاتی ایشان، فضای مجازی است. مخصوصاً صفحات و کانال‌هایی که منبع مشخصی برای مطالب خود ندارند یا منابعی که بدلایل عمدتاً سیاسی، در صدد نشر اطلاعات و اخبار نادرست و ناقص هستند و یا صفحات منسوب به برخی اینسفلوئرها که چه بسا آنها هم خودشان یک نوع از همین افراد درون خلوت‌ هستند که محل بروز و ظهورشان، عمدتاً صفحات اینستاگرامشان است!

ذکر این جمله که مدتی پیش در فضای مجازی خواندم، خالی از لطف نیست: تاکسی‌های خالی، خیلی بوق میزنن، درست مثل آدمای خالی که خیلی حرف میزنن!!!! در یک جمله می‌توان گفت: آنها چیزی را که نمیدانند، می‌گویند! یک حوزه ویژه برای بروز پدیده خلوتی درون، عرصه فضای مجازی و بالاخص اینستاگرام است. به این شکل که افراد مذکور، بروز حالت خلوتی درونشان به سه شکل ظاهر جسمانی متفاوت، برجسته کردن و شرح رویدادهای زندگی برای دیگران و اظهارنظر در هر موضوعی را، در صفحات خود و یا کانالها و گروه‌های مختلف به نمایش می‌گذارند.

افرادی که، هم به دلایل گفته شده و هم به دلایل دیگر(از جمله درآمد مالی)، اقدام به نشر تصایر شخصی، نمایش رویدادهای زندگی در قالب عکس و فیلم و اظهار نظر در خصوص موضوعات مختلف میکنند و با بالا رفتن دنبال کنندگان، به اصطلاح "شاخ مجازی" هم شده‌اند. هر چه تعداد فالوور بالاتر، اعتبار منبع اطلاعاتی هم بالاتر. یعنی مثلاً تصور عده‌ای اینطور شکل می‌گیرد که: این مطلب را فلانی در صفحه‌اش گذاشته بود! عهههه، پس حتماً مطلب معتبر و مهمیه؟!. مصداقی بارز و مهم از این پدیده، سلبریتی¬ها هستند. دراینجا، واژه سلبریتی، در معنای اصطلاحی آن به کار می‌رود. افراد مشهوری که در صفحات مجازی خود، گذشته از سبک زندگی و رویدادهای مختلف زندگی شخصی و کاری، اظهار نظرهایشان در خصوص موضوعات مختلف، اعم از سیاسی، دینی، فرهنگی و ... را هم منتشر می‌کنند و چه شبهه‌ها و انحرافات و اشتباهاتی که از این اظهار‌نظرها دامنگیر جامعه انسانی و زندگی شخصی و خانوادگی افراد نمی‌شود! بعضی از اینها را حتی در حوزه کاری خود هم بعنوان یک کارشناس، نمی‌توان در نظر گرفت، چه برسد به حوزه‌های دیگر. یک خطر مهم اینجاست که این افراد یا صفحات، خواسته یا ناخواسته، اقدام به نشر و گسترش سبک خاصی از زندگی می‌کنند که ویژگی‌های آن در اینجا محل بحث نیست، اما همین صفحه سازی و انتشار اظهارنظرهای شخصی، خودش بخشی از سبک زندگی این افراد است.

لازم بذکر است که گرفتن لایک(تأیید و تمجید)، نقش عمده‌ای در علت این رفتارها دارد. این لایک‌ها و کامنت‌هایی که در تأیید و تمجید مطالب منتشر شده، بازخورد داده میشود، نوازش‌هایی برای خود(Self) و به تعبیر دینی، نفسِ فرد است. یعنی منیّت این افراد را مورد تأیید و توجه قرار می‌دهد.

این جاهلان که دعویِ ارشاد میکنند در خرقه شان بغیرِ "منم" تحفه‌ای میاب!(7) در ابتذال و پایین بودن سطح بسیاری از این مطالب، بعنوان مثال میتوان به تصاویر غذاها یا قهوه‌هایی که خورده شده و میزهایی مملو از خوراکی‌ها و نوشیدنی‌هایی که در مهمانی‌ها چیده شده اشاره کرد که یکی از پر انتشارترین مطالب در اینستاگرام است. خالی از لطف نیست که به کنایه خاطرنشان کنیم که نیازهای فیزیولوژیک(اکسیژن،غذا،آب،خواب)، در پایین‌ترین سطحِ هرم نیازهای آبراهام مازلو قرار دارند.

بطور کل، این ظاهرسازی‌ها نشأت گرفته از حوزه ارزش‌های فردی و زمینه فرهنگی است که فرد در آن زندگی می‌کند. یعنی افراد بر اساس آنچه که دغدغه ذهنی آنهاست، اقدام به ظاهرسازی میکنند. بعنوان مثال، فردی که پول و ثروت برایش بعنوان یک ارزش قلمداد میشود، سعی‌اش بر این است که خود را به عنوان یک فرد ثروتمند نشان دهد. یا کسی که مدرنیته و اصطلاحاً به روز بودن(up to date)، برایش مهم و ارزشمند است، با توجه به چیزهایی که در جامعه امروز بعنوان نماد و نشانه‌ای از مدرن بودن شناخته می‌شوند، ظاهرش را شلوغ می‌کند. مثلا زدن تاتو یا خرید تلفن همراه گران قیمت که متناسب با سطح مالی و نیاز فرد نیست. همچنین سطح اقتصادی و میزان درآمد مالی افراد نیز، در این خصوص موثر است.

حالا شاید این سوال پیش بیاید که همه آدم‌ها اینطور نیستند، شاید بگویید که افراد زیادی را دیده‌اید که مصداقی از خلوتی درون هستند(براساس توضیحاتی که داده شد)، اما بیرونشان شلوغ نیست و مثل یک آدم عادی و معمولی زندگی می‌کنند و با دیگران تعامل دارند. نه ظاهر شلوغی دارند، نه زیاد و بی دلیل در حال تعریف کردن از خود هستند و نه در مورد هر مسأله‌ای بدون داشتن دانش لازم، اظهار نظر می‌کنند و نه در فضای مجازی، در حال نمایش رویدادهای زندگی‌شان و اظهار فضل هستند. بله، قطعاً درست است.

همه آدم‌ها، اینطور نیستند. منظور ما هم همه یا اکثر افراد نیست. نشانه‌های سه‌گانه شلوغی بیرون، لازمه‌اش داشتن یک نیاز و یا یک تصور است و آن هم نیاز به "تأیید و توجه" .(اصطلاحاً این افراد دوست دارند و نیاز دارند که لایک بگیرند!) یا تصور اینکه انسان خاص وصاحب نظری هستند، که باز ممکن است این نیاز و این تصور(توهم)، هر دو بطور همزمان در فرد، حضور داشته باشند. نیاز دارند که مورد توجه قرار گرفته(الزاماً نه اینکه در مرکز توجه باشند)، و خاص جلوه کنند. همین نیاز است که به نظر من مهمترین عامل در بروز نشانه‌های بیرونی خلوت بودن درون است. یعنی نیاز به تأیید و توجه، دلیلی است برای نیاز به اظهار وجود کردن، عمدتاً به سه روشی که گفته شد. احتمالا همین نیاز به تأیید و توجه هم نشأت گرفته از خلوتی درونی ایشان از اندیشه‌های ژرف و معنایی عمیق، گسترده و متعالی، برای زندگی باشد. البته میشود این سوال مطرح شود که آیا شلوغی بیرون، ناشی از نیاز به تأیید و توجه است یا نیاز به تأیید و توجه، پیامد خلوتی درون؟

لازم بذکر است که موارد گفته شده با مفهوم "غرور"، بلحاظ اخلاقی و دینی و "اختلال شخصیت نمایشی" و "اختلال شخصیت خودشیفته"، در روان‌شناسی، مشتبه نشود، کما اینکه میتواند همپوشانی هم داشته باشد. و این نکته که بطور کل، ظاهر انسان، نتیجه و بروز درونیات اوست، اما الزاما و همیشه، ظاهر انسان، مشابه باطن او نیست. و به نظر میرسد معمولا کسانیکه درونشان خلوت است، بیرونشان را شلوغ میکنند!
پایان
وحید پاریاو -کارشناسی ارشد روانشناسی

منابع:
1) روان شناسی فلسفی و عرفانی، دکتر محسن ایزدی، نشر معارف- ۱۳۹۴، ص۱۰۸ و ۱۰۹، به نقل از: أسفار ألاربعه صدرالمتألهین، ملاصدرای شیرازی
2) وبسایت تخصصی علم و دانش شناسی
http://infosci.ir/ 3) اینترنت
4) انسان در جستجوی معنا، دکتر ویکتور فرانکل، ترجمه: دکتر نهضت صالحیان(فرنودی) و مهین میلانی، انتشارات درسا- 1396، ص 145 و 146
5) پایگاه اینترنتی ایمانور www.imanoor.com مبحث تکلف
6) علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ج‏ 75، ص81
7) گزیده اشعار امام خمینی(ره)، موسسه چاپ و نشر آثار، تهران 1386
 قرآن کریم
 نهج البلاغه؛ امام علی بن ابیطالب(ع)، ترجمه علامه محمدتقی جعفری(ره)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1385
 صحیفه سجادیه؛ امام علی بن الحسین(ع)، ترجمه رضا مرندی، انتشارات پیام محراب، تهران 1395

پیدایش، سعید و کوگانی بهاروند، پریسا(1394)؛ رابطه بین عزت نفس و سلسه مراتب ارزش‌ها با هویت اجتماعی، کنفرانس بین‌المللی علوم انسانی، روانشناسی و علوم اجتماعی، 27 آبان 1394، مرکز همایش‌های بین المللی صداوسیما

حسینی، بی بی حکیمه و محمدی، زهرا(1399)؛ نقش عزت نفس در رضایتمندی از زندگی از منظر قرآن و روان شناسی؛ پایان‌نامه کارشناسی ارشد؛ دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، دانشکده علوم قرآنی مشهد

قطب، ایمان و باقری، رخساره(1399)؛ پیش بینی نحوه دعا کردن بر اساس عزت نفس و سلامت روان؛ پایان‌نامه کارشناسی ارشد؛ موسسه آموزش عالی شاندیز

مشکی، مهدی؛ نوری سیستانی، ملیحه و پیمان، نوشین(1388)؛ همراهی نظریه جایگاه مهار سلامت و عزت¬نفس با فعالیت جسمانی در دانشجویان؛ مجله دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی سبزوار؛ دوره 16 شماره 3؛ 149-142

مرادی، علی(1395)؛ بررسی عوامل مؤثر بر انگیزه¬های خالکوبی مطالعه مردان شهرکرمانشاه؛ پژوهش¬های راهبردی امنیت و نظم اجتماعی، سال ششم، شماره پیاپی 16 ، شماره اول، بهار 1396، صص 73-90

محمد زاده، اعظم؛ فخار، اعظم و حسینی، فاطمه(1399)؛ نقد پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت بر اساس مبانی انسان شناختی اسلام؛ پایان¬نامه کارشناسی ارشد؛ نمایندگی المصطفی درخراسان، مجتمع آموزش عالی خواهران -مدرسه عالی علوم انسانی، حکمت و تاریخ

باتشکر فراوان از: موسسه جهادی مصباح؛ حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم و کارشناسان مذهبی مستقر در سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم، فروردین 1402


بهترین فیلم‌ها و سریال‌های سال 2024 به انتخاب مجله تایم