ترکیه مترادف با اردوغان نیست!
انتخابات ترکیه حکایت از انعطاف پذیری دموکراتیک جامعهای دارد که شایسته توجه و حمایت است. حتی اگر اردوغان وارد سومین دهه قدرت خود شود، ثابت میکند که او و ترکیه مترادف نیستند.
به گزارش اقتصادنیوز ، مشارکت 89 درصدی رای دهندگان در کشوری با نزدیک به 90 میلیون نفر جمعیت، نتیجه انتخاباتی است که اکثر دموکراسیهای لیبرال را شرمنده میکند.
پولیتیکو گزارش داد، ترکیه البته لیبرال دموکراسی نیست. نقض حقوق بشر و آزادیهای اساسی، حکومت قانون فرسوده شده و تفکیک قوای نابود شده جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد.
با این حال، به طرز متناقضی، این دقیقاً همان چیزی است که دور اول انتخابات ترکیه را بسیار قابل توجه میکند: در یک سیستم سیاسی که در آن حقوق، کنترلها و تعادلها از بین رفته، انتخابات نمیتواند عادلانه باشد. با وجود این، هیچ نامزدی اکثریت مطلق را به دست نیاورد و ترکیه را به دور دوم رای گیری در 28 می هدایت کرد.
با همه این اوصاف، به سختی میتوان برگزاری دور دوم انتخابات را در روسیه ولادیمیر پوتین، چین شی جین پینگ یا مصر عبدالفتاح السیسی تصور کرد. سیستم سیاسی ترکیه دموکراتیک نیست، اما جامعه ترکیه انعطافپذیری دموکراتیکی را نشان داده که در سراسر جهان قابل تحسین است. و صرف نظر از نتیجه دور دوم، این امر مستلزم تأمل است.
رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، با داشتن سهم 49.5 درصدی در دور اول رقابتهای ریاستجمهوری ترکیه، اکنون تصور وزش باد موافق دارد. و اگر بخشی از، اگر نه همه، سهم 5 درصدی سینان اوغان، نامزد ملیگرای دور اول، به رهبر فعلی برسد - بسته به توافقاتی که طی روزهای آینده انجام میشود– به پیروزی آشکاری در برابر کمال قلیچداراوغلو، نامزد مخالفان دست خواهد یافت.
درست است، نتیجه فعای بسیار پایینتر از حد انتظارات مخالفان است. در حالی که نظرسنجیها در گذشته نیز قدرت ماندگاری اردوغان را دست کم گرفته بودند، بسیاری فکر میکردند این بار متفاوت خواهد بود. تورم سرسامآور، اقتصاد راکد و زلزلهای که به طرز فاجعهباری مدیریت نشد و جان 50،000 نفر را گرفت، دلایل محکمی برای انتظار یک چرخش رادیکال محسوب میشد. اما این اتفاق نیافتاد. در عوض، دور اول انتخابات ترکیه به کشوری که از نظر جغرافیایی بیشتر از همیشه دو پاره شده، ناسیونالیسم در حال افزایش، یک جنگ فرهنگی عمیق و جذابیت پایدار اقتدارگرایی پوپولیستی اشاره دارد.
با این حال، همانطور که پولیتیکو پیش از این هم زیرکانه اشاره داشته، انتخاب مجدد اردوغان یک نتیجه مناسب برای اروپا خواهد بود. اتحادیه اروپا میتواند در مورد ارزشهایش صحبت کند و اقتدارگرایی ترکیه را - که هیچ نفوذی بر آن ندارد - محکوم کند و در عین حال بدبینانه در مسیر یک رابطه صرفاً مبادلهای با یک رهبرِ اهل معامله ناخوشایند حرکت کند.
تجسم این امر ادامه توافق پناهجویان سال 2016 است. همچنین، حصارکشی ترکیه با اروپا تا حدی در مسئله تهاجم روسیه به اوکراین مزایایی نیز به همراه داشته است - مانند توافق غلات. اما در حالی که با توجه به بیصبری فزاینده جامعه ترکیه در قبال پناهجویان - که حتی اردوغان هم باید برای آن پاسخ داشته باشد- هیچ تضمینی برای ادامه پذیرش آنها وجود ندارد، قلیچداراوغلو از چنین روابط مبادلهای دور خواهد شد. و همزمان که او از یک سو دموکراسی ترکیه را به مسیر اصلی خود بازمیگرداند، از سوی دیگر، در نهایت به درب پیوستن به اتحادیه اروپا خواهد کوبید.
بنابراین، پیروزی اپوزیسیون، اتحادیه اروپا را وادار میکند تا در آینه نگاه کند و تناقضات فراوان خود را آشکار کند. و تا آنجا که به ترکیه مربوط می شود، این بازتاب زیبا نیست.
آیا این بدان معناست که اتحادیه اروپا اکنون میتواند عقب بنشیند، استراحت کند و فرض کند که همه چیز به همین صورت باقی خواهد ماند؟ خیر
انتخابات ترکیه حکایت از انعطافپذیری دموکراتیک جامعهای دارد که شایسته توجه و حمایت است. حتی اگر اردوغان وارد سومین دهه قدرت خود شود، ثابت میکند که او و ترکیه مترادف نیستند.
برای اروپا، این به معنای پرهیز از تکرار انتقادهای تکاندهنده از دموکراسی ترکیه است - که در میان یک جامعه ناسیونالیستی، حداکثر اثر بومرنگی را دارد. در عوض، این امر مستلزم جستجوی راههای آرامتر جایگزین برای تعامل با جامعه ترکیه فراتر از رهبر آن است. تداوم در یک رابطه معاملاتی انحصاری با ترکیه از طریق اردوغان، عدالت را برای این کشور، پویایی یا پتانسیل آن برای تغییر برقرار نمیکند.
با این اوصاف، انتخابات ترکیه همچنین چیزهایی در مورد انعطافپذیری پوپولیسم اقتدارگرا، خودکامگیهای انتخاباتی، و کشورهای دموکراتیک و اقتدارگرایی که چشم دیدن اروپا و غرب را ندارند، به ما میگوید.
اتحادیه اروپا باید یاد بگیرد که با این کشورها زندگی کند و در مورد آنچه که میتواند و نمیتواند انجام دهد بیاندیشد.
و کاری که نمیتواند انجام دهد این است که امیدوار باشد این وضعیت را از طریق دیپلماسی اعلامی، موعظه و متقاعدسازی تغییر دهد. این موضوع در هیچ کجا واضحتر از تلاشهای ناکام قدرتهای غربی برای جلب نظر کشورهای بیطرف در آفریقا، آسیای شرقی و آمریکای لاتین بر سر جنگ اوکراین، با صحبت درباره نظم مبتنی بر قوانین، دموکراسی و استعمارستیزی نیست.
این بدان معنا نیست که اروپا باید بیان این استدلالها را کنار بگذارد یا به کسانی که با آن موافق نیستند پشت کند و روسیه را قادر سازد بازی «غرب در مقابل بقیه» را انجام دهد.
در عوض، اروپا باید راههایی برای ایجاد شراکتهایی بیابد که در آن برای طرفهای خود ارزش تولید کند، در حالی که در ازای آن انتظار چیزی به همان اندازه ارزشمند را داشته باشد. و باید این کار را عملگرایانه انجام دهد، اما نه به صورت مبادلهای، همانطور که تاکنون با ترکیه اردوغان انجام داده است.
داشتن یک گفتگوی صادقانه یک چیز است که در آن اروپا نیازهای خود و آنچه را که در مقابل میتواند ارائه دهد، در چارچوب حقوق و قانون تعیین کند. اما موعظه ارزشها در حالی که با بدگمانی معاملات خود را دنبال میکند، با این امید که تغییرات سیاسی در آن کشورها هرگز تضادهای غرب را آشکار نکند، چیز دیگری است.