مشاهیر ایران در این مدرسه درس خوانده‌اند/ از آیت الله رفسنجانی و ولایتی تا کارگردان‌های مشهور


مشاهیر ایران در این مدرسه درس خوانده‌اند/ از آیت الله رفسنجانی و ولایتی تا کارگردان‌های مشهور

مدرسه «جم» شد «ایران» و امروز هم «فردوسی». اما سیر تاریخی این مدرسه به این کوتاهی نیست. وقتی پا می‌گذاری داخل مجتمع فرهنگی آموزشی دخترانه «ایران» پیچیدگی تاریخ این مدرسه روشن‌تر می‌شود.

ابتدا نام این مدرسه «جم» بوده و به دبیرستان شناخته می‌شده. بعد‌ها «ایران» نام گرفته و دبستان شده است. حالا، اما به «فردوسی» شناخته می‌شود که زیر تابلواش نوشته‌اند ایران قدیم.

به گزارش همشهری آنلاین، یک تکه کاشی سرمه‌ای تیره، با نوشته‌ای به خط نستعلیق، همه یادگاری‌های به جای مانده از گذشته است. گذشته طولانی که می‌شود قدمتش را از تطور نام‌هایی که داشته دریافت. کمتر کسی می‌داند این بنای قجری چه کسانی را پرورش داده است. مشاور املاک جنب مدرسه می‌گوید: «مدرسه است دیگر» همین.

روبه‌رویش چند تا مغازه است. کارکنانش می‌گویند: «بلای جان اهالی. با سرو صدای سرسام آور!»، اما ماجرای این مدرسه نمی‌تواند به این‌ها خلاصه شود. پس چه؟ پاسخ این سؤال را نمی‌توان به آسانی پیدا کرد. اگر در زندگی امروز راحت‌ترین روش به دست آوردن اطلاعات فضای اینترنتی باشد، که هست، از سابقه تاریخی این مدرسه خالی خالی است. دریغ از واژه‌ای. دریغ از حرفی و حدیثی. مدیرش هم تازه وارد است.

تنها کسی که کنجکاوی‌ها را بیشتر و بیشتر بر می‌انگیزد مدیر پرورشی این مدرسه است. کسی که می‌گوید پانزده سال است در این مدرسه مقیم شده و می‌داند علی‌اکبر ولایتی و ناطق نوری دانش‌آموزان اینجا بوده‌اند. اما به همین سادگی؟! مطمئناً خیر...

سقف‌های بلند، دیوار‌های قطور، و نم سقف‌ها می‌گویند این ساختمان خیلی عمر دارد. خیلی... ی. همان‌طور که حاج محسن محبی یکی از کسبه قدیمی خیابان شریعتی تعریف می‌کند: «اینجا برای آن وقتی است که قلهک ایستگاهی بود بین راهی برای رسیدن به جای جای شمیرانات.» این کسبه قدیمی ادامه می‌دهد: «وقتی گاری‌ها کم شدند و اتومبیل‌ها یکی یکی روی خیابان شمیران اضافه می‌شدند این مدرسه هم سر برآورد.».

اما از اینکه در اینجا چه کسانی درس خوانده‌اند خبر ندارد. اما می‌گوید: «یک نهر آب پری از اینجا‌ها می‌گذشت که فقط و فقط این جوی آب کوچک از آن زمان به‌جا مانده است.»، ولی این نمای ساختمان و در کج قجری‌اش، طاق بلند سر درش مگر می‌تواند دانش‌آموزانش را بی‌خیال بار بیاورد. خصوصاً اگر نهر آبی هم که حاج محبی می‌گوید از اینجا می‌گذشته کسی مثل علی حاتمی را حکماً رها نمی‌کرده است.

حتی این چند پل‌های که دانش‌آموزان را می‌برد داخل سالن اصلی و راهرو کلاس‌ها بیش از اندازه شباهت دارد به پله‌های حیاط‌هایی که در فیلم‌های حاتمی دیده شده است. بله. حاتمی هم یکی از دانش‌آموزان این مدرسه بوده است. زمانی که اینجا «جم» نام داشته است. این را آیدین آغداشلو هم تأیید کرده که خودش هم اینجا درس می‌خوانده.

ماشین زمان

زیر رنگ‌هایی که به روی سیمان‌ها خورده، تاریخ پیداست. آجر‌های فشاری پیداست. آجر‌هایی که شاید یک روزی یکی از دانش‌آموزان بدان خیره می‌شده و به گذشته‌ها فکر می‌کرده. به کسانی که طرح می‌دادند و نقشه مدرسه را می‌کشیدند. به کسانی که بودجه تأمین می‌کردند و بنا را بالا می‌بردند. کارگرانی که نه بتن می‌دانستند چیست و نه بیل مکانیکی داشتند. حتی شاید دانش‌آموزی هم بوده که از این آجر‌ها آنقدر دور‌ها می‌رفت که می‌رسید به اسکندر به ماجرای مغول‌ها و...

کسی مثل علی‌اکبر ولایتی، که می‌توان تصور کرد هنگامی که بچه دبیرستانی بوده، کنار همین آب‌خوری می‌نشسته و سوار می‌شده به این ماشین زمانی که جم نام داشته و می‌رفته به لابه‌لای برگه‌های تاریخی. حتی دور از زمانی که حاج صالحی می‌گوید: «آب تهران از قنات‌های پشت این مدرسه تأمین می‌شده». از لای همان برگ‌های تاریخی هم پزشک شده و سیاستمدار.

اما هیچ نشانی از این‌ها در در و دیوار این مدرسه نیست تا وقتی که «مهرزاد برنا» از ماشین مادرش پیاده می‌شود و وارد مدرسه می‌شود و ثبت‌نام می‌کند خبردار شود. مادرش هم می‌گوید اطلاعی ندارد. ولی می‌داند که اینجا مدرسه خوبی است و کادر آموزشی خوب و باسوادی دارد. مهرزاد می‌شنود که چه می‌پرسم از مادرش و لبخند می‌زند و می‌رود که سوار ماشین زمان بشود.

از قلم‌مو و بوم تا پدر گرافیک ایران

حیف، ما مدرسه‌ای نداشتیم که طاقچه داشته باشد. مربی پرورشی‌مان از رویش زونکن‌هایی بردارد و مدارک گذشته مدرسه را نشانمان بدهد. حیف. اما مدرسه فردوسی در اتاق‌هایش تا دلتان بخواهد از این طاقچه‌ها دارد. کمد شده‌اند و به خانه مادربزرگ‌هایمان می‌ماند. طاقچه‌هایی که اگر برای ما دیگر کهنه شده‌اند و در طراحی خانه‌هایمان جایگاهی ندارند برای آیدین آغداشلو پر معنا بوده‌اند. کسی که یکی از شلوغ‌ترین‌های مدرسه جم بوده. دعوا می‌کرده و الدرم بلدرم راه می‌انداخته. یقه عباس را، عباس کیارستمی را هم یک بار وسط همین حیاط بزرگ گرفته بود.

شاید همین ترکیب همین شلوغی‌ها و جنب‌جوش‌های آغداشلو با آن طاق‌های قوسی ترکیب می‌شوند و حالا که موی سری سپید کرده است روی بوم ریخته می‌شوند.

اما این بچه‌هایی که حالا یکی یکی پوشه‌های زردشان را می‌دهند دست ناظم و مادرشان اسم و فامیلشان را می‌گوید و ثبت‌نام می‌شوند، می‌توانند در گوشه گوشه این مدرسه مرتضی ممیز را هم ببینند. اگر چه این بچه‌ها میانه‌ای با نقاشی ندارند دیگر. عصری که زندگی می‌کنند فرق دارد و عصر تکنولوژی و فن‌آوری شده است و حالا زبان صفر و یک به جای قلم‌مو و بوم نقاشی می‌کشد و اسمش هم گرافیک شده است. بچه‌های این مدرسه باید بدانند پدر این هنر جدید هم در روی همین نیمکت‌ها درس می‌خوانده است. روی همین خط‌های سفید درازی که وسط حیاط کشیده‌اند می‌ایستاده و از جلو نظام می‌گفته.»

رئیس‌جمهور آینده کیست؟!

می‌گویند روح در محیطی که نقش و نگارهایش خطی نباشند راحت‌تر است. باید سر در‌ها دووار باشند قوس بر دارند. اینجا معماری‌اش اوج این ایده است. حتی گوشه دیوار هاش را قوس داده‌اند. بی‌راه نبوده که دانش‌آموزی که اینجا درس می‌خوانده سراغ کتاب‌های فلسفه برود و دنبال حکمت بگردد و بعد هم مسیرش بیفتد به حوزه علمیه. تا علی‌اکبر جمشیدی، معروف به علی‌اکبر ناطق نوری تربیت شود و زمانی هم گوشه‌ای از بار یک مملکت را به دوش بگیرد.

همه این اتفاقات در جایی رخ داده که حالا در کنج سمت چپ کوچه سجاد چمبره زده است. چهار زانو نشسته تا باز هم دانش‌آموزان بزرگی تربیت کند. مثل «دانیال سرافراز» که قرار است کلاس چهار برود. می‌گویم دوست داشتی یک گوشه‌ای تاریخ این مدرسه را می‌نوشتند؟! خیلی محکم و سریع جواب می‌دهد: «چرا دوست نداشته باشم؟» می‌گویم فلانی و فلانی را می‌شناسی می‌گوید بله مگر می‌شود آدم کسی را که نامزد ریاست جمهوری بوده را نشناسد.

بعد هم توضیح می‌دهم که همه این کسانی که گفتم اینجا درس می‌خوانده‌اند. سرش را بلند می‌کند و به پدر جوانش می‌گوید: «من هم می‌توانم رئیس‌جمهور شوم. این همه بچه می‌خواهند خلبان شوند بس است.» پدرش هم با صدای بلند تأیید می‌کند.

مدرسه دخترانه ایران

مدرسه «جم» شد «ایران» و امروز هم «فردوسی». اما سیر تاریخی این مدرسه به این کوتاهی نیست. وقتی پا می‌گذاری داخل مجتمع فرهنگی آموزشی دخترانه «ایران» پیچیدگی تاریخ این مدرسه روشن‌تر می‌شود. ارتباط این مدرسه دخترانه با آن مدرسه پسرانه چه بوده است؟! خانم جوادی مدیر این مجتمع فرهنگی آموزشی در این ارتباط می‌گوید: «مدرسه ایران بعد از انقلاب معمولاً یک سال پسرانه می‌شد و یک سالی دخترانه.»

البته این مسئله به‌صورت منظم و برنامه‌ریزی شده نبوده. بیشتر مربوط می‌شده به تصمیم‌گیری‌های هیئت مؤسس این مدرسه. به هر حال امروز اگر به اسم دنبال مدرسه ایران بگردیم می‌رسیم به انتهای کوچه سجاد، سمت راست. یک زمین بزرگی که حالا هم در همه مقاطع، خدمات آموزشی به دانش‌آموزانش ارائه می‌دهد.

مدیر این مجتمع درباره گذشته این مدرسه توضیح می‌دهد: «از سال ۱۳۲۸ زمین فعلی در اختیار مدرسه ایران گذاشته شده است. این زمین بالغ بر چهارده هزارمترمربع، باغ میوه بوده. فردی به نام مرحوم دانشور هم مالک این زمین بوده است که در ابتدا مدرسه انجمن فرهنگی ایران و آلمان اینجا شکل می‌گیرد و در نهایت در سال ۱۳۲۸ دبستان ایران اینجا برپا می‌شود و فعالیت آموزشی را ادامه می‌دهد.».

اما ارتباط این زمین به بنای قجری ابتدای کوچه سجاد را حاج قاسم منفرد یکی از اهالی کوچه سجاد بیشتر توضیح می‌دهد: «اینجا هر دو با هم فعالیت می‌کردند. اما تا جایی که من مطلعم مدرسه جم که دبیرستان بوده پیش از این‌ها تأسیس شده.»

دانش آموز منزوی دیروز، کارگردان مطرح امروز

اینجا از رنگ درش گرفته تا هلال‌های داخل ساختمان و حتی جا‌هایی که آنقدر تغییر یافته و کلنگ خورده و سیمان کشیده شده پر از معنی است و بهانه‌ای برای تصویر ساختن. برای کسی مثل عباس کیارستمی که دوربینش همواره مستند‌ها را زودتر ضبط می‌کند. او هم دیگر کسی است که از اینجا برخاست.

با آغداشلو همدوره‌ای بود. البته اواخر دوران آغداشلو به مدرسه رسیده بود. از همین جا هم تا جایی اوج گرفت که بزرگ‌ترین جایزه‌های سینمایی را برای کشورمان به ارمغان بیاورد. کسی که به اعتقاد آغداشلو از همان موقع منزوی بوده و گوشه گیر. مثل حالا که اگر میان جمعی هم می‌نشیند در پشت عینک آفتابی‌اش نشسته است.

فراخوان مدیر مدرسه ایران

عنوان مجتمع ظاهری نو و تازه به مدرسه دخترانه ایران می‌بخشد. اما سابقه این مدرسه را می‌شود در حافظه تاریخی مردم‌مان جست‌وجو کرد. وقتی که مرضیه وحید دستجردی، وزیر بهداشت و درمان دولت پیش در مصاحبه‌ای گفت که اینجا درس خوانده است. البته بانوان مطرحی که در این مدرسه دانش‌آموز بوده‌اند به این یک نفر ختم نمی‌شود. فرزندان دختر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هم ظاهراً به گواه خاطرات نوشته شده پدرش همین جا درس خوانده بود و هر روز همین جا هنگامی که معلم نامشان را می‌خوانده حاضر می‌گفته.

مدیر این مجتمع از گذشته این مدرسه اطلاعاتی در دست ندارد و ۳ سال است که مدیریت این مدرسه را به عهده گرفته است. از طرفی در هیچ منبعی، اسم دانش‌آموزان دختر این مدرسه ثبت نشده است. یا اگر شده کسی اطلاعی ندارد. به خاطر همین هم مدیر این مجتمع تأکید می‌کند: «ما یک بار فراخوان دادیم، بانوانی که در این مدرسه درس خوانده‌اند یا تدریس کرده‌اند و یا هر مسئولیتی داشته‌اند تشریف بیاورند و مراسمی بگیریم و دور هم جمع‌شان کنیم. اما کسی خبری نداد. اما شاید این گزارش شما سبب خیر باشد از اینجا صدای من را بلندتر بشنوند و دانش‌آموزان و همکاران قدیمی این مدرسه دوباره بیایند اینجا و خاطراتشان را تازه کنند.»


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

کپشن در مورد چتر ؛ جملات کوتاه عاشقانه و غمگین برای چتر