آیا طالبان کتاب میخوانند؟
سادهاندیشانه است اگر تصور کنیم که طالبان کتاب نمیخوانند. بعضی از آنها کتاب میخوانند، اما غالباً آن کتابهایی را میخوانند که عقاید متصلبشان را تقویت کند و جزمهای ایدئولوژیکشان را مورد پشتیبانی قرار دهد، یا کتابهایی را مطالعه میکنند که کاری به عقاید آنها نداشته باشد و «خنثی» باشد.
هفتهشت ماه بعد از بازگشت طالبان، عکسی از یک جنگجوی مسلح طالبان انتشار یافت که او را در یک کتابفروشی در کابل نشان میداد.آن جنگجو کلاشنیکوفش را به بدنش تکیه داده و کتابی را در دست گرفته و ظاهراً سرگرم مطالعه آن بود. آلبرتو مانگوئل، نویسنده و مترجم آرژانتینی –کانادایی، میگوید: «ما بدون ساختن یک قصه نمیتوانیم به عکسی نگاه کنیم. ما در واقع داستانی را که فکر میکنیم در عکس میبینیم از پیش خود میسازیم.» در تحلیل این عکس هم نظرات مختلفی ابراز شد. یکی نوشت، ای کاش این جنگجوی طالب به کتاب زودتر میرسید تا به این وضعیت نمیرسید و جنگجو نمیشد. شخص دومی نوشته بود شاید کتابها را از آن جهت مطالعه میکند که ببیند چه کتابهایی باید سانسور شود. در هر حال، فراگیر شدن آن عکس در آن زمان در فضای مجازی این موضوع را آشکار کرد که تصویری که مردم از طالبان در ذهن دارند، تصویر افرادی است که خشن و بیرحمند و به کتاب، خواندن و نوشتن علاقهای ندارند و از فرهنگ، تاریخ و ادبیات بویی نبردهاند، و حالا که میدیدند عکسی پخش شده که ظاهراً خلاف آن را ثابت میکند متعجب شده و مشغول گمانهزنیهای متفاوت بودند. چرا باید فکر کنیم جنگجو یا صاحبمنصب گروه طالبان، کتاب نمیخواند؟
اصل مساله آن است که نگاه ما به کتاب نگاهی تقدیسگرایانه و رمانتیک است. شبکههای اجتماعی هم به چنین نگاهی دامن زدهاند. گمان میکنیم کتاب خواندن سبب میشود اشخاص کتابخوان دست از خشونت بردارند، به کثرتگرایی و انواع مختلف پلورالیسم باورمند شوند، راه مدارا با مخالفان را برگزینند و به حذف مخالفان فکری خود دست نزنند، و اگر شخصی کتابخوان را مشاهده کردیم که نهتنها به همزیستی با مخالفان فکری دعوت نمیکند بلکه عملاً به سرکوب آنان میپردازد، از شدت شگفتیزدهگی دهان ما باز میماند. بی هیچ شک و شبههای این نوع برداشت درباره کتاب، برداشت بسیار سادهانگارانه و کودکانه است. باید بپذیریم که کتاب هم رسانهای است در جنب رسانههای دیگر و مطابق میل افراد یا گروههایی که کتابها را عرضه میکنند، نوشته میشود و آرمانها و علایق نویسندهگانش را منعکس میکند. ازاینرو، نفسِ کتاب خواندن نه تنها ارزش نیست بلکه ممکن است به ضد ارزش تبدیل شود و بانی روندهای نادرست باشد.
«طالبان» جمع «طالب» است. طالب در اصل به کسی اطلاق میشود که در مدرسه دینی سرگرم آموزش باشد و هنوز آموزشهایش را به پایان نرسانده باشد. با توجه به این معنا، تعجبآور نیست اگر چنین شخصی با کتاب سروکار داشته باشد و حتا ممکن است کتابهای پرشماری را با دقت خوانده باشد. بله، ممکن است وی کتابهای زیادی را خوانده باشد، اما از آن جنس کتابهایی که متعلق به زمانههای قدیم است و گزارشی از حال و احوال این روزهای بشر ارایه نمیکند و در آن از تحولات شگفتآور عصر حاضر خبری نیست. روال معمول این است که «طالب» کتابهایی را، چه بهعنوان کتاب درسی و چه در قالب مطالعه آزاد، میخواند که مربوط به فقه، حدیث، تفسیر، صرف، نحو، بلاغت زبان عربی و … است، آنهم از منابعی که صدها سال پیش به نگارش درآمده است. آیا چنین کتاب خواندنی ممکن است رهاییبخش و راهگشا باشد و برای حل چالشهای امروزی یک جامعه راهکاری بهدست دهد؟
ضرورتی ندارد صغرا و کبرا قطار کنیم و با تلاش طاقتفرسا به این نتیجه دست یابیم که کتاب خواندن با خشونتورزی، خونآشامی، استبداد و تمامیتخواهی تعارضی ندارد. تاریخ معاصر بشر به قدر کافی نمونههایی در این باب ارایه میکند. مطابق نقل تاریخ، بعضی از خونریزترین، آدمکشترین و بیرحمترین رهبران جهان عاشق کتاب بودهاند و مطالعه کتاب، بخشی از برنامه حتمی روزانهشان بوده است. ژوزف استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی پس از لنین، خواننده حوصلهمند کتاب بود. گفته میشود که کتابخانه شخصیاش چیزی در حدود ۲۰ هزار جلد کتاب را در خود جای داده بود. او به خواندن کتابهای تاریخ علاقه فراوانی داشت؛ هرچند کتابهای کتابخانهاش شامل انواع کتابها از کتابهای ورزش و دین گرفته تا رمان و روانشناسی میشد. استالین همان سیاستمداری است که مسوولیت کشتار میلیونها انسان را بر عهده دارد و علاوه بر آن، گفته میشود که ۱۵۰۰ نویسنده را به قتل رسانده بود. طبیعی است که کتابخوان بودن دیکتاتور، وی را در تطبیق نقشههای شومش کمک میکند. بهقول سنایی، «چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا».
با به قدرت رسیدن مجدد طالبان، حوزه فرهنگ در افغانستان آسیب جدی دید. کتاب و نشر در وضع بدی قرار گرفت و با اِعمال سانسور طالبان مواجه شد. بازهم مردم به کتابخانهها مراجعه میکنند و اگر وسعشان رسید کتاب میخرند، اما طبق مقتضای زمانه، بازار کتابهای قصهخوانی پشاور گرمتر از هر زمان دیگری است. رژیم طالبان و طرفدارانش با کتابهای فلسفه، رمان و دینشناسی برخورد بدبینانه دارند و بر کتابداران در این زمینه محدودیت ایجاد میکنند. به عبارت دیگر، پس از طالبان هم مردم کتاب میخوانند، اما کتابهایی را بیشتر میپسندند که در قصهخوانی پشاور به چاپ رسیده باشد. مارکس بهدرستی گفته بود: «ایدههای حاکمان، ایدههای حاکم است.»
هرازگاهی طالبان در مناطق مختلف کشور، نمایشگاه کتاب برگزار میکنند تا چهره مطلوب و فرهنگدوست از خود به نمایش بگذارند. بهنظرتان در این نمایشگاهها چه کتابهایی نمایش داده میشود؟ غالب این کتابها، کتابهای دینی است، آنهم از آن نوع کتابهایی که خوانش طالبان از دین را پشتیبانی کند و همچنین غالباً کتابهایی در این نمایشگاهها عرضه میشود که سرگرمکننده باشد، سوالی ایجاد نکند و طرح نو درنیفکند. جای خوشحالی است که انترنت زمینه را فراهم کرده تا علاقهمندان به کتابهای مورد نظر خود در فضای مجازی دست یابند، وگرنه بسنده کردن به خواندن کتابهایی که در سایه حاکمیت طالبان عرضه میشود، نهتنها کمکی به رشد فکری خواننده نمیکند بلکه احتمال دارد روحیه جزماندیشی را در او تقویت کند.
سادهاندیشانه است اگر تصور کنیم که طالبان کتاب نمیخوانند. بعضی از آنها کتاب میخوانند، اما غالباً آن کتابهایی را میخوانند که عقاید متصلبشان را تقویت کند و جزمهای ایدئولوژیکشان را مورد پشتیبانی قرار دهد، یا کتابهایی را مطالعه میکنند که کاری به عقاید آنها نداشته باشد و «خنثی» باشد. عکاسی که عکس یادشده را از جنگجوی طالب گرفته میگوید، کتابی که در دست آن جنگجو دیده میشود، کتاب مهندسی است. ظاهراً این جنگجو در دانشگاه خوست از مهندسی فارغالتحصیل شده است. افراطگرایان به کتابهای مرتبط به علوم انسانی روی خوش نشان نمیدهند، اما مشتاق یادگیری علوم دقیقه هستند. آنها میدانند که تنها علوم انسانی است که قادر است جزمهای آنان را به چالش بکشد و عقایدشان را متزلزل کند. آنان با کتابهایی که در ذهن خواننده پرسش خلق کند سر دشمنی دارند.
روزنامه هشت صبح