چرا رفتارهای آمریکا هر روز تحریک آمیزتر است
ماریا زاخارووا سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه اظهار داشته که: "ایالات متحده أشکارا در حال آماده شدن برای دادن امتیازات جدید به ولادیمیر زلنسکی و بازگذاشتن دست او برای استفاده از تسلیحات آمریکایی در عمق خاک روسیه است".
البته این موضوع برای همه ناظرین مشهود است که آمریکا در حال انجام چنین کاری می باشد و این در حالی است که آمریکایی ها به خوبی می دانند ممکن است این ماجرا در نهایت منجر به آن شود که روسیه از سلاح های تاکتیکی و یا حتی هسته ای خود بر علیه اوکراین ومتحدین اش استفاده کند و حتی این ماجرا می تواند موجب وقوع یک جنگ جهانی جدید گردد.
اگر به رفتار ایالات متحده در خاورمیانه نیز توجه داشته باشیم می بینیم که آمریکایی ها سخت از اسرائیل حمایت می کنند تا اقدامات تحریک آمیز مشابهی را انجام دهد.
به نظر می رسد برخی شیطان صفتان در آمریکا به شدت دنبال آن می باشند که یک جنگ جهانی جدید راه بیافتد و آنها باور دارند امروزه قدرت آن را دارند تا نظم جهانی را به سلیقه خود تغییر دهند.
اوکراین و اسرائیل هم امروزه به ابزاری در دست این شیطان صفتان برای محقق کردن این هدف می باشند.
گویند نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعت اش این است.
این شیطان صفتان باور دارند که نظم موجود در جهان و همچنین وجود کشورهای قدرتمند و بزرگی مانند ایران و روسیه و چین وهند و برزیل وعربستان ومصر و... در تضاد با منافع آنها می باشد و کشورهایی که پتانسیل رقابت با هژمونی غرب و آمریکا در جهان را دارند، حتی اگر امروزه متحد آمریکا باشند، باید نابود و تجزیه شوند.
این جریان تفکر از زمانی شروع شد که در دهه هفتاد قرن گذشته میلادی فردی به نام برنارد لوئیس توسط هنری کسینجر ماموریت پیدا کرد تا طرحی را برای نظم نوین جهانی تدوی کند که بر اساس آن آمریکا هژمونی و اقتدار خود را در جهان تا ابد بتواند حفظ کند.
بر اساس این دیدگاه هیچ کشوری در جهان نباید آنقدر وسیع و قدرتمند باشد که روزی روزگاری در مقابل آمریکا بتواند قد علم کند.
طرح لوئیس هم بر آن نهاده شده که کشورهای رقیب ایالات متحده باید به کشورهای کوچکتر که تا ابد الدهر با هم درگیر هستند تجزیه شوند.
درباره خاورمیانه که طبق این طرح چیزی حدود 14 کشور جدید بر اساس قومیت و مذهبیت باید ایجاد شوند.
جالب اینکه در این طرح برنارد لوئیس مطرح می کند که آمریکا باید از طریق دوستی با دشمنان خود از درون آنها را به سمت فروپاشی ببرد و یکی از دلایلی که آمریکا دشمنی خود با چین را کنار گذاشت و درب های دوستی با چین را زمان نیکسون و کسینجر باز کرد همین بود.
جالب اینکه بعدها ماجرای ایجاد اتحادیه اروپا هم به عنوان تهدیدی برای قدرت هژمونی آمریکا تلقی شد و آمریکایی ها هر آنچه از دستشان بر می آمد انجام دادند و امروزه هم انجام می دهند تا این اتحادیه فروبپاشد.
پس از فروپاشی شوروی و بلوک شرق امید به محقق شدن این طرح بسیار بالا رفت وآمریکایی ها امیدوار بودند پس از فروپاشی شوروی روسیه هم به کشورهای کوچکتر که همیشه با هم درگیر هستند تجزیه شود، برای محقق شدن این هدف هم آنها مطمئن بودند نیاز دارند که اختلافات قومیتی و مذهبی درون روسیه را تحریک کنند، اما اتفاقی که افتاد این بود که روسیه موفق شد خود را جمع و جور کند و در مقابل توطئه آمریکایی ها بایستد.
آمریکایی ها باور دارند که اگر روسیه را نتوانند تجزیه کنند بسیاری از نقشه های آنها برای تجزیه دیگر کشورها از جمله چین و ایران هم با بن بست مواجه می شود، سمبل اقتدار و وحدت ملی روسیه هم در رئیس جمهوری آن یعنی آقای پوتین خلاصه شده، و به همین دلیل کل توان خود را روی آن متمرکز کرده اند تا به هر ترتیبی شده روسیه را از طریق اوکراین شکست دهند و یا اینکه کاری کنند وجهه آقای پوتین تخریب شود چون حتی اگر نتوانند روسیه را در جبهه های جنگ شکست دهند همین که وجهه آقای پوتین را خراب کنند آن وحدت ملی در روسیه به هم می خورد.
آنها همچنین تمایل دارند که جنگ میان روسیه و اوکراین به جنگی فراگیر میان روسیه و کل کشورهای اروپایی تبدیل شود و روسیه از سلاح های هسته ای خود بر علیه کشورهای اروپایی استفاده کند.
برای آنها مهم نیست در چنین جنگی چند اروپایی کشته می شود، نابودی اروپا به معنای آن است که آمریکایی ها یک رقیب اقتصادی قدر را نیز از میدان حذف کرده اند.
گیر آنها هم این است که همزمان با پسرفت قدرت اقتصادی آنها قدرت اقتصادی چین در حال رشد است که هیچ نفوذ سیاسی چین هم در حال گسترش می باشد.
طبق برآوردها چینی ها تا سال 2030 موفق می شوند با رشد اقتصادی خود آمریکا را پشت سر بگذارند و اگر آنها آمریکا را پشت سر بگذارند و آمریکا از قدرت اول به دوم و یا حتی سوم تنزل پیدا کند (چون هند هم به سرعت در حال رشد است و تا 2050 اقتصادی بزرگتر از آمریکا خواهد داشت) آنوقت افول ایالات متحده فرا می رسد چون ده ها هزار ملیارد دلار بدهی آمریکا به آمریکایی ها بر می گردد.
آمریکا نیازی مبرم دارد تا قبل از سال 2030 موفق شود کاری کند و حتی برای این کار شاید مجبور شود بهانه ای برای ورود مستقیم یا غیر مستقیم به یک جنگ با چین پیدا کند.
تا وقتی که روسیه مقتدر در مقابل ایالات متحده در اروپا حضور دارد و ایران و جبهه مقاومت در خاورمیانه وجود دارند آمریکا نمی تواند درگیر جنگی بزرگ با چین شود.
در واقع همه کارهایی که آمریکایی ها امروزه بر علیه روسیه وایران انجام می دهند هدف اش این است که جنگ بزرگ راه بیافتد و در این جنگ بزرگ آنها بتوانند روسیه و ایران را از گردانه خارج کنند.
البته طبق معمول آنها در این محاسبات خود حساب اراده ملت ها را نکرده اند.