پاریز مال پاکستان نیست


پاریز مال پاکستان نیست

دنیای اقتصاد: محمد ابراهیم باستانی پاریزی شخصیتی فرهنگی است که نیاز به معرفی ندارد؛ او نه‌تنها تاریخ‌دان برجسته، بلکه نویسنده توانا، پژوهشگری دقیق و شاعری خوش‌ذوق بود که آثارش با نثری روان و گاه طنزآمیز او را بین خاص و عام محبوب کرده بود. خود درباره تولد و زادگاهش که به آن عشق می‌ورزید تعریف می‌کند: «سال۱۳۰۴ در کوهستان پاریز متولد شده‌ام. پاریز دهکده کوچکی است در ده‌فرسنگی شمال سیرجان و ۱۳فرسنگی جنوب رفسنجان. سال ۱۳۰۹ ش/ ۱۹۳۰ م پدرم مرحوم حاج آخوند پاریزی که در کسوت روحانی بود - به جای مرحوم آقای علی پولادی - که اصلا کرمانی بود و به پاریز آمده مدیر مدرسه شده بود، به مدیریت مدرسه انتخاب شد.

پاریز مال پاکستان نیست

و‌‌ همان روزهای اول دست مرا گرفت و همراه خود به مدرسه برد و تحویل اکبر فراش داد. مدرسه پاریز آن روز‌ها در خانه شیخ محمدحسن در جنوب رودخانه پاریز بر فراز تپه‌ای قرار داشت. این خانه را بدین جهت شیخ محمدحسنی می‌گفتند که متعلق بوده است به مرحوم شیخ محمدحسن زیدآبادی معروف به نبی السارقین. او تابستان‌ها را از زیدآباد به پاریز می‌آمد و با اقوام خود در دهات اطراف - از جمله تیتو - می‌گذراند. خانه چند اتاق شرقی غربی داشت که کلاس‌ها بودند و یک ته‌گاه که محل بازی و ورزش بچه‌ها بود. در ماه اسفند و چند روزی از فروردین که معمولا در سال‌های آب‌سال، رودخانه پاریز جاری می‌شد، نجار‌ها یک پل چوبی روی رودخانه می‌زدند و بچه‌های طرف شمال ده که اکثریت داشتند از روی پل گذشته و به مدرسه می‌آمدند. من الفبای سال‌های اول را در همین مدرسه شیخ محمدحسین آموختم. نوه پیغمبر دزدان، مرحوم جلال پیغمبرزاده که نام فامیلش در شناسنامه‌اش بود در همین مدرسه هم‌کلاس من بود. قضای روزگار است مقدر بود که مخلص هیچ مدان پاریزی، ده دوازده سال بعد، نخستین کتاب خودم را با تیتر «آثار پیغمبر دزدان» در ۱۳۲۴ ش/ ۱۹۴۵م در کرمان منتشر کنم درحالی‌که دانش‌آموز دانشسرای مقدماتی کرمان بودم. چنان می‌نماید که معلم تقدیر، الفبا را در مدرسه شیخ محمد‌حسن نبی الاسارقین بر دهان من نهاده، لوح و قلم در پیش من گذاشته بود تا یک روزی، مجموعه نامه‌های‌‌ همان مرد را به چاپ برسانم - کتابی که تا امروز - بعد از شصت سال - هفده بار چاپ شده. بدون آنکه جایی تبلیغی برای آن شده باشد.»

با اینکه او عهد کرده بود در همه آثار نام زادگاهش را به هر نحو که شده بیاورد اما اتفاق بامزه‌ای او را در زمره شاعران پاکستانی قرار داده است.

خود در این زمینه تعریف می‌کند: «شاید جالب‌ترین مورد چاپ یکی از اشعار من آنجا باشد که یک جزوه به نام مشاعره در سال ۱۳۲۶ جزو نشریات پروگرس روسیه در مسکو به چاپ رسیده، و در آن کتاب شعرای معاصر ملیت‌های مختلف فارسی‌گوی تقسیم شده‌اند: اول شعرای افغانستان، دوم شعرای ایران، سوم شعرای تاجیکستان، و بالاخره شعرای پاکستان و هند. تا اینجا مهم نیست، از نظر مخلص این نکته جالب بود که نام مرا جزو شعرای پاکستان و هند آورده بود. من به‌شوخی در مقاله‌ای که در کیهان‌‌ همان وقت چاپ شد، نوشتم: روزی که کتاب مشاعره چاپ مسکو را زیارت کردم و خودم را جزو شعرای پاکستانی و به دنبال نام مرحوم اقبال لاهوری دیدم... از شوق در پوست نمی‌گنجیدم... اما، پاکستانی بودن من سروصدای دوستان از جمله کیهان را بلند کرد... واقعا فکر کنید اگر دویست سال دیگر اگر کسی خواست تاریخ ادبیات بنویسد و میلش کشید که بداند باستانی پاریزی اهل کجاست؟ دچار چه دردسری خواهد شد... بنده آن وقت در گور، هی می‌بایست پهلو به پهلو شوم و سرم را به سنگ قبر بکوبم ولی نتوانم به آنها بگویم که بابا، این پاریز مال پاکستان نیست، مال کرمان است، مال

سیرجان است، دهی است و بیچاره دهی است، و چون این تخم دوزرده را تقدیم دنیا کرده - یک بیضه مرغ دارد و صد نعره می‌زند... مملکتی که اقبال دارد... باستانی پاریزی می‌خواهد چه کند؟

یکی مرغ بر کوه بنشست و خاست/ بر آنکه چه افزود و زان که چه کاست

من آن مرغم واین جهان کوه من/ چو رفتم جهان را چه اندوه من؟...


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

عکس پروفایل مادر فوت شده