خلاصه کتاب داستان زندگی من

منبع خبر / کتاب / 2 روز پیش

خلاصه کتاب داستان زندگی من

معرفی کتاب داستان زندگی من: خلاصه کتاب «داستان زندگی من» (The Story of My Life) سرخط‌های اتوبیوگرافی تاثیرگذار «هلن کلر» (Helen Keller)، نویسنده و فعال اجتماعی آمریکایی است که در سال ۱۹۰۳ منتشر شد. هلن کلر که...

معرفی کتاب داستان زندگی من:
خلاصه کتاب «داستان زندگی من» (The Story of My Life) سرخط‌های اتوبیوگرافی تاثیرگذار «هلن کلر» (Helen Keller)، نویسنده و فعال اجتماعی آمریکایی است که در سال ۱۹۰۳ منتشر شد. هلن کلر که در نوزده ماهگی در اثر بیماری، بینایی و شنوایی خود را از دست داد، با کمک آموزگار فداکارش، آن سالیوان، توانست بر این محدودیت‌ها غلبه کند و به یکی از تاثیرگذارترین چهره‌های قرن بیستم تبدیل شود.
این کتاب روایتی صادقانه و الهام‌بخش از زندگی فردی است که با وجود نابینایی و ناشنوایی، توانست به موفقیت‌های خارق‌العاده‌ای دست یابد. هلن کلر در این اثر، از تجربیات تلخ و شیرین دوران کودکی‌اش می‌نویسد؛ از روزهای تاریک و پر از سرخوردگی قبل از آمدن آن سالیوان، تا لحظه جادویی درک معنای کلمات و ارتباط با دنیای اطراف. کتاب به طور مفصل به رابطه عمیق و تاثیرگذار هلن با معلمش، آن سالیوان می‌پردازد.

بخشی از کتاب داستان زندگی من:
«روزی که آن سالیوان به خانه ما آمد، زندگی من متحول شد. او دستم را زیر شیر آب برد و کلمه W-A-T-E-R را روی دستم هجی کرد. ناگهان، چیز عجیب و شگفت‌انگیزی اتفاق افتاد. احساس کردم که رازی که مدت‌ها فراموش کرده بودم به یادم آمد، گویی روح از خواب طولانی بیدار شد. آن مایع خنک که روی دستم جاری بود، معنای کلمه‌ای را که روی دستم نوشته می‌شد به من آموخت. آن کلمه "آب" بود! این زنده و شگفت‌انگیز بود! این کلمه مقدس به من زندگی بخشید. نور، امید، شادی - همه چیز در آن نهفته بود. وقتی بالاخره دستم را از زیر شیر آب بیرون آوردم، تمام وجودم از شوق می‌لرزید. می‌خواستم هر چیزی را که سر راهم بود لمس کنم تا نام آن را بدانم. انگار از خواب عمیقی بیدار شده بودم و حالا می‌توانستم دنیا را با چشمانی تازه ببینم.
پس از آن، اشتیاق من برای یادگیری حد و مرزی نداشت. هر چیزی نامی داشت و هر نام، فکر جدیدی را در ذهنم می‌آفرید. همچنان که از باغ به خانه برمی‌گشتیم، هر چیزی که لمس می‌کردم به نظر می‌رسید که با زندگی می‌لرزد. تازه فهمیده بودم که همه چیز نامی دارد و هر کلمه مکتوب می‌تواند فکر یا ایده‌ای را بیان کند. وقتی به خانه رسیدیم، هر شیء که لمس می‌کردم به نظر می‌رسید درون خود رازی را پنهان کرده که منتظر است تا من آن را کشف کنم. معلمم در آن روز به من بیش از صد کلمه جدید آموخت و هر کدام از آنها مانند گنجی بود که مرا به دنیای جدیدی وارد می‌کرد. شب که شد، برای اولین بار در زندگی‌ام، با هیجان و اشتیاق به فردا فکر می‌کردم. می‌دانستم که هر روز با خود گنج‌های تازه‌ای به همراه خواهد آورد و من مشتاقانه منتظر کشف آنها بودم.»


نزهت