قبل از انقلاب تلویزیون داشتیم / بابام می گفت چرا هر کار می کنی جنجال می شود

منبع خبر / اقتصادی / 2 روز پیش

قبل از انقلاب تلویزیون داشتیم / بابام می گفت چرا هر کار می کنی جنجال می شود

فائزه هاشمی، عضو شورای مرکزی و رئیس سازمان زنان حزب کارگزاران سازندگی ایران گفت و گویی با شرق داشته است.

به گزارش تجارت نیوز،

بخش هایی از این گفت وگو را می خوانید؛

شما چطور در ورزش بانوان در دهه‌های اول انقلاب نقش‌آفرینی کردید؟

من در واقع به ورزش بانوان برده شدم. با اراده خودم نبود یعنی به من پیشنهاد کردند. من هم به بابا گفتم، او هم موافقت کرد. البته سنم در آن زمان زیر ۲۰ سال بود، ۱۷، ۱۸ سال داشتم. اوایل انقلاب که حجاب اجباری شد، عده‌ای در ورزش نگران شدند قدم بعدی این باشد که بیایند سراغ ورزش بانوان، چون قبل از انقلاب به هر حال الگوهای ورزش بانوان با الگوهای بعد از انقلاب فرق می‌کرد دیگر ورزش بانوان اسلامی نیست و نمی‌شود؟!

فکر می‌کنید دلیل انتخاب شما چه بود؟

بابا و خانواده ما را می‌شناختند و می‌گفتند بیایید در ورزش، چون هم محجبه‌ای، هم دختر آقای هاشمی هستی و وجود تو از تعطیلی ورزش بانوان جلوگیری می‌کند. این‌طور شد که من وارد ورزش شدم. این نبود که من مدیریت کنم ولی به نوعی سدشکن و تابوشکن بودم.

سال‌ها قبل از راه‌اندازی فوتبال، شما برای دوچرخه‌سواری زنان در دهه ۷۰ بدون چادر، با روسری و مانتو، دوچرخه‌سواری کردید؟ شاید اگر امروز بود، این فیلم وایرال‌ترین ویدئو در فضای مجازی می‌شد.

داستان جالبی داشت، باز آن برنامه من نبود. در واقع اول آقای کرباسچی شهردار تهران بود. سمیناری در مورد آلودگی هوا بود. یک سمینار شهرداری تهران برگزار کرد که دوچرخه به عنوان وسیله حمل‌ونقل مطرح شد. من هم دعوت شدم که در موردش حرف بزنم. ما از بچگی در خانه دوچرخه داشتیم. حالا یادم نیست در خیابان هم سوار می‌شدیم یا نه! ولی دوچرخه‌سواری یک چیز خیلی عادی بود برای ما یعنی جزء حریم ممنوعه نبود که مثلا نباید این کار را انجام بدهیم.

دوچرخه‌سواری که مشکل شرعی ندارد! اگر قرار بر وسایل حمل‌ونقل باشد، خب، پس باید زنان و مردان و بچه‌ها همه بتوانند از آن استفاده کنند تا طرح موفقی شود. اگر مردانه باشد نمی‌توان گفت وسیله حمل‌ونقل! بنابراین روی مسائل فرهنگی اجتماعی کار کنید، از این حرکت دفاع کردم که این راه بیفتد، خیلی هم خوب است از آن دفاع کردم. در آن زمان گزارش آن سمینار و حرف‌های من در مورد دوچرخه‌سواری در همشهری منعکس شد و خیلی هم به آن حمله‌ای نشد، تا زمان کاندیداتوری من در مجلس!

در زمان کاندیداتوری‌تان در مجلس پنجم، چرا حمایت شما از دوچرخه‌سواری دوباره بر سر زبان‌ها افتاد؟

زمانی که من کاندیدای مجلس شدم، نمی‌دانم چرا انصار حزب‌الله احساس خطر کرد که حالا این در سیاست بیاید، می‌خواهد چه کار بکند؟ دوچرخه‌سواری شد بهانه‌ای برای حمله به من! البته عدو شود سبب خیر، همان باعث شد دخترها و پسرهای جوان این موضوع برایشان جالب شود و مثلا من هرجا می‌رفتم سخنرانی تبلیغاتی برای انتخابات مجلس دوره پنجم، پر از جمعیت و جوان بود و اولین سؤالی که از من می‌پرسیدند این بود که دوچرخه‌سواری آزاد می‌شود؟ من هم می‌گفتم: خب دوچرخه‌سواری که ممنوع نیست، آزاد است. اصلا فکر نمی‌کنم مشکلی وجود داشته باشد. «دوچرخه‌سواری بانوان» در آن دوره سوژه قوی تبلیغاتی برای رأی من شد.

فکر می‌کنید چرا در آن دوره دوچرخه‌سواری بانوان تا این اندازه مورد توجه قرار گرفت؟

شاید به دلیل سنتی‌بودن جامعه ایران یا نمی‌دانم تفکراتی که خانواده‌ها داشتند. این قضیه خیلی باب نبود ولی ممنوع هم نبود، الکی شد یک موضوع که هنوز هم ادامه دارد، این موضوع... البته این هم هنر انصار حزب‌الله بود که این مسئله را به عنوان یک تابو مطرح کرد.

چطور دختر یک روحانی در دهه‌های اول انقلاب روسری قرمز می‌پوشد یا عکس کاندیداتوری او برای مجلس با بوت قرمز است؟

بوتم قرمز نبود، قهوه‌ای بود، در عکس رنگش آن‌طور شده بود. ببینید این کارها برنامه‌ریزی‌شده نیست. اینها عادی است، چرا؟ من دلیلش را این می‌دانم که، چون زندگی ما قبل از انقلاب و بعد از انقلاب یکی بود، یعنی بعد از انقلاب بابای من دچار ریاکاری نشد که دین را جور دیگری جلوه دهد، بعد اداهایی دربیاورد که مثلا دین این است ولی خودمان طور دیگری باشیم. یعنی گاهی آدم مثلا یک روسری سیاه در مراسمی سر می‌کند ولی ما محدود نشدیم که از رنگ‌ها استفاده نکنیم یا این ضد دین است، ما سیره یا در واقع سبکی را که قبل از انقلاب داشتیم، بعد از انقلاب همان ادامه پیدا کرد.

ولی این روسری رنگی زیر چادر از زمانی مد شد که شما از آن استفاده کردید؟

بعد از انقلاب یک نگاه افراطی حاکم شد از دین و از انقلاب که بیشتر هم ریاکاری بود. من اعتقاد ندارم که آنها دین بود، ولی ما خوشبختانه به خاطر نگاه بابا و مامان دچار آن خطاها نشدیم. یعنی کسی هم به این چیزی که تبلیغ می‌شود شما باید این‌جور رفتار کنید به خاطر این تندروهای بعد از انقلاب و خانواده ما و خیلی از افراد دیگر همراه نشدند و این‌طور جلوه کرد که شاید داریم طور دیگری رفتار می‌کنیم.

ولی خود شما در گفت‌وگویی گفته بودید زمان شاه جلوی تلویزیون می‌نشستید و اگر صدای آهنگ می‌آمد، کم می‌کردید!

‌نکته خوبی گفتید. قبل از انقلاب در خیلی از خانواده‌های مذهبی، تلویزیون حرام بود؛ ولی ما در خانه تلویزیون داشتیم. قایم هم نکرده بودیم. هرکس وارد می‌شد، تلویزیون همان جلو بود. یعنی بابا افکاری نداشت که دچار افراطی‌گری یا بدفهمی دینی باشد و مدام بگوید حرام است، استفاده نکنید. از همان اول، زندگی ما عادی بود. ولی خب درست می‌گویید مثلا آن موقع یادم است صدای موسیقی فیلمی را که تماشا می‌کردیم، کم می‌کردم.

خاطره‌ای هم از این صدا کم‌کردن تلویزیون دارید؟

قبل از انقلاب من مدرسه رفاه می‌رفتم، بعد ساواک مدرسه ما را بست. برای دوم راهنمایی مامان اصرار داشت من را به مدرسه روشنگر ببرد. آن موقع ما می‌شنیدیم که روشنگر خیلی افراطی-مذهبی است و من هیچ‌وقت دوست نداشتم بروم آنجا؛ اما مامانم اصرار داشت. مدارسی که ما می‌رفتیم همه ملی-اسلامی بودند؛ مثل دین و دانش، رفاه و بعد بنیاد اعلایی که برای خانم طالقانی بود. من را برای مصاحبه به مدرسه روشنگر بردند. خانواده‌های مذهبی تلویزیون را حرام می‌دانستند و از من پرسیدند که شما تلویزیون در خانه داری؟ من گفتم آره! چه فیلمی تماشا می‌کنی؟ من هرچه فیلم تماشا می‌کردم و نمی‌کردم همه را ردیف کردم! من را رد کردند! بعد مامانم می‌گفت: برای چی اینها را گفتی؟ من هم گفتم مخصوصا گفتم که ردم کنند! من نمی‌خواستم بروم مدرسه روشنگر. این جواب‌های من پاسخی است به سؤال‌های شما که چطور یک زن در خانواده مذهبی مبارز بود؛ چون خانواده ما مذهبی بود، ولی بدون افراطی‌گری.

در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ قالب برخورد جامعه این بود که دخترها باید کارِ خانه، آشپزی و کوپلن یاد بگیرند و معمولا از شرکت در بعضی بحث‌ها منع می‌شدند، چون دختر هستند. در خانه شما چطور بود؟

نه، ما اینها را نداشتیم! یعنی یادم نمی‌آید مثلا به ما بگویند که این برای پسرهاست و نباید باشی، یا این برای دخترهاست و باید این‌طور باشی. در دبیرستان ما هم خیاطی و هم کوپلن یاد می‌گرفتیم. الان هم لباسم مشکل پیدا کند، خودم بلدم بدوزم.

خودم یک دوره کوپلن می‌بافتم. این‌طوری نبود که بگویند دخترها باید این چیزها را انجام بدهند. از این چیزهای تربیتی من اصلا یادم نمی‌آید. در خانواده چنین چیزهایی خیلی کم‌رنگ بوده؛ حالا ممکن است گفته باشند دختری و نباید این کار را بکنی و مسائلی که مربوط به زن‌ها بود باید انجام می‌دادیم، ولی محدودیت در سایر چیزها نداشتیم. یعنی راحت بود زندگی ما.

در یک مصاحبه گفته بودید که در دوران کودکی یک‌بار قرار بود به دیدار کسی بروید و پدر از شما خواست که چادر سر کنید، شما نپذیرفتید و در آخر هم با وجود مخالفت پدر بدون چادر رفتید. این طغیان از کجا می‌آید؟

بچه بودم، طغیان نبوده، مامان اینها تعریف می‌کنند! این خاطره برای قبل از انقلاب است و بابام می‌خواست برود پیش آقای مهدوی‌کنی. ایشان هم روحانی بود به خاطر حفظ حرمت روحانی‌بودن ایشان (فاطمه ما فکر کنم تکلیف شده بود)، بابا گفت چادر سر نکنی، نمی‌برمت. من هم گفتم باشه، نمیام! خلاصه در کش‌وقوس بالاخره سر نکردم و رفتم، ولی بابام سخت‌گیری‌های این‌چنینی را دیگر نداشت.

قبل از مصاحبه به من گفتید به‌جز در یک مورد پدر مخالفتی با تصمیمات و رفتار شما نداشت. چرا؟

من روشم این بود که کاری که می‌خواستم بکنم، کلانش را از بابا می‌پرسیدم؛ چون اعتقاد داشتم به بابا و اینکه تفکراتش درست است. بقیه‌اش را خودم انجام می‌دادم. اینکه جزئیات را بگویم که بابا می‌خواهم این کار را بکنم، بابا می‌خواهم اینجا بروم را نمی‌گفتم. ولی یادم هست بابام می‌گفت چرا هرکار می‌کنی جنجال می‌شود؟ من می‌گفتم نمی‌دانم، دیگران جنجال می‌کنند! ولی باز قاطعانه هم نمی‌توانم بگویم که تمام کارهایی که من کردم بابا مخالفت نکرده باشد. البته یادم نمی‌آید مخالفت کرده باشد. چیزهای عجیب‌وغریبی نبود! جامعه یا یک‌سری مسئولان ... می‌خواستند این را به عنوان اسلام یا چیزهای سنتی، مثلا سخت‌گیری برایش بکنم؛ برنامه‌ریزی نبود. یعنی به طور طبیعی پیش می‌آمد و همیشه این اتفاقات می‌افتاد.

چرا باید دختر هاشمی آسایش خودش را به خطر بیندازد و بیاید در اجتماع و خودش را دچار چالش برای مسائل زنان کند؟

الان که برمی‌گردم به عقب، کارهایم را خیلی چالش نمی‌بینم. من شخصیت ماجراجویی دارم. دنبال جنگ و مبارزه‌ام؛ یعنی اصلا شخصیتم آدم آرامی نیست ولی در مجموع هم سختی نداشت برای من؛ چون با شخصیت من هم‌خوانی داشت. مفید واقع می‌شوی وقتی داری یک کاری انجام می‌دهی. حس خوبی به تو می‌دهد و در مجموع من همه اینها را مثبت می‌بینم. اصلا اینکه حالا اذیت شده باشم، باعث آزارم شده باشد، کمتر چنین نگاهی دارم. می‌دانید، بخشی شاید ژنتیک باشد و به قول خانم رهنورد، من شبیه مادرم شجاع باشم؛ هرچند من سکوت بابا را در خیلی جاها مصلحت‌اندیشی می‌دانم.

چندی پیش در دفتر شما جمع زنانه بود در آن زمان دیدن شما با کت و دامن پاشنه‌بلند باعث شد انرژی زنانه شما را تحسین کنم که درعین‌حال که مبارز هستید و سال‌ها مدیریت کرده‌اید، حتی در نگاه منتقدان هم انصاف دارید. در مقابل فیلمی از هتاکی عده‌ای در خیابان که وایرال شده بود بیرون آمد؛ این از کجا می‌آید؟

اتوماتیک اتفاق می‌افتد. فکر می‌کنم در مورد قضیه آقای تاجیک و شاه عبدالعظیم می‌گویید. من فکر کردم که خب اگر بخواهم عکس‌العمل نشان بدهم که اینجا کتک می‌خورم! کجا عکس‌العمل داشته باشم یا کجا نداشته باشم؟ چون آن شرایط، شرایطی نبود که تو در مقابل پنج، شش تا مرد با آن حالتی که داشتند مثلا بخواهی عکس‌العمل نشان بدهی. من زنم، برای خودم یک حرمتی قائلم، برای خودم محدوده‌ای قائل هستم. البته این را هم بگویم که من یک حرفی می‌زنم یا کاری می‌کنم زمانی که مورد حمله قرار می‌گیرم! متوجه می‌شوم که چقدر زدم به خال و چقدر مؤثر بوده که حالا آنها دارند هزینه می‌کنند و به من حمله می‌کنند. پس کارهای من تأثیرگذار است که آنها دارند حمله می‌کنند. شاید این به من آرامش می‌دهد. اگر بی‌تأثیر بودی چرا باید بهت حمله کنند؟ پس توانستی یک جایی را نشانه بروی که درست است. البته برنامه‌ریزی نمی‌کنم که الان می‌خواهم فلان جا نشانه بروم یا مثلا یک جایی را که از این کارهای بد می‌کنند، دچار تنش کنم. احساس خوب به من می‌دهد و احساس می‌کنم ارزش داشته که مثلا من آن حرف را بزنم.

اپرا وینفری، مجری آمریکایی، در گفت‌وگو با میشل اوباما از تأثیرگذاری او در آمریکا حرف می‌زد. ما اگر بخواهیم با شرایط ایران مقایسه کنیم کارهایی که شما برای راه‌اندازی رشته‌های زنان انجام دادید، به مراتب سخت‌تر بود؟

آن موقع واقعا همه همراهی می‌کردند و مثل الان مقاومت نبود! مثلا بابا رئیس‌جمهور بود، وزرا و استاندارها همه کمک می‌کردند، امام‌جمعه‌ها کمک می‌کردند. مقاومتی نداشتند. شهرها کمک می‌کردند. دختر آقای هاشمی بودم و این اتفاق می‌افتاد و من از این فرصت برای کمک به ورزش بانوان که یک امر اجتماعی است بهره می‌بردم و خانم طاهریان هم که من را در این قضایا همراهی می‌کرد.

من می‌خواهم این را بدانم که وقتی شما در آینه با خودتان تنها هستید، فکر می‌کنید که کاش من ایران نبودم یا اینکه کاش زحماتی که کشیدم دیده می‌شد؟

نه اصلا! هیچ‌وقت این فکر را نداشتم، چون حتی من چندسالی که برای تحصیل به انگلیس رفتم، کارم که تمام شد برگشتم. آدم هویتش در کشور خودش است. الان بروم جای دیگر، کی من را می‌شناسد؟ کجا می‌توانی تأثیرگذار باشی؟ آنجا می‌روی و آدم معمولی می‌شوی. ضمن اینکه شاید تأثیرات را که می‌دیدم برای من آرامش‌بخش بود. من یک خاطره برایتان تعریف کنم: چند سال قبل من را بردند دادگاه. نماینده دادستان یک خانم بود.

نماینده دادستان به عنوان مدعی‌العموم علیه توست؛ یعنی من دیدم زیر چادر روسری رنگی با شلوار جین پوشیده. اولا که شروع کردم با او بحث‌کردن: خانم تو بچه داری؟ تو الان رویت می‌شود بروی مثلا به بچه‌ات بگویی که من فائزه هاشمی نوعی را به جرم، یعنی آزادمنشی به خاطر حرف حق‌زدن بازخواست کردم؟ من مطمئنم روت نمی‌شود!

ببین این روسری که تو سر کردی و این شلوار جین که پای تو هست، چیزی است که من باب کردم! من فحشش را خوردم! هزینه‌هاش را دادم ولی تو الان داری استفاده می‌کنی و الان حرف‌هایی که من زدم را داری محاکمه می‌کنی. ۱۰ سال دیگر، خودت و خانواده‌ات و فرزندان تو بهره‌برداری‌شان می‌کنید ولی من الان باید هزینه‌اش را بدهم و محکومیت بگیرم و بروم به زندان. دفعه بعد که آمد دادگاه، سر تا پا مشکی شده بود. می‌دانید وقتی می‌بینم مجری تلویزیون نشسته، مجری که در مقابل امثال من است، روسری رنگی‌اش از زیر چادر آمده بیرون با خودم می‌گویم درست است الان همه دارید با من مخالفت می‌کنید، ولی من دارم آثارش را می‌بینم.

یا در ورزش بانوان آقای احمدی‌نژاد آمد، آقای رئیسی آمد، دوره‌های خیلی تندی داشتیم ولی ورزش بانوان مسیرش را ادامه داده. کسی نتوانست جلویشان را بگیرد و موانع‌شان هم زیاد بود. اینها را می‌دانیم ولی من دارم آثار فرهنگی و اجتماعی را می‌بینم که چه اتفاقاتی افتاد! این چیزهایی است که به آدم آرامش می‌دهد؛ حالا می‌خواهند قدر بدانند یا نه! اسمت را بیاورند یا نه! من درگیر این چیزها نیستم. جواب سؤالتان را گرفتید؟

در کل نگاه مادرانه‌ای دارید. شاید اگر در آن دوره یک وزارت را قبول می‌کردید بهتر بود.

هیچ‌کس به من وزارتی را پیشنهاد نداد.

شاید اگر به پدر می‌گفتید این اتفاق می‌افتاد.

نه، پدر مخالف بود. من خاطره‌ای تعریف کنم: IOC یا کمیته بین‌المللی المپیک که در هر کشور یک نماینده دارد، بودجه‌ای در اختیارش قرار می‌گیرد و جایگاه بین‌المللی دارد، بعد از انقلاب وقتی من اولین دوره کشورهای اسلامی را برگزار کردم در کویت، آقای سامورانش گفت من می‌خواهم این IC ممبری را به تو بدهم و تو نماینده ما در ایران باشی. من خریت کردم و گفتم نه باید با بابام مشورت کنم.

یعنی احترام می‌گذاشتید یا می‌ترسیدید؟

نه ترس بود و نه احترام! باورم بود. بابا چشم‌انداز گسترده‌تری داشت. وقتی برگشتم ایران، به بابام گفتم و مخالفت کرد. گفت قبلا شاپور غلامرضا بوده الانم که تو باشی و چه فرقی کرد؟ انقلاب کردیم، به‌جای خانواده پهلوی، خانواده هاشمی همه پست‌ها را بگیرد؟ من هم جواب منفی دادم. ولی بعدا فکر کردم دیدم که این یک پست بین‌المللی بود، داخلی نبود که ما سوءاستفاده کرده باشیم. بعد هم نتیجه فعالیت‌های خودم بود. پست فرمایشی نبود که بگویند تو، چون دختر آقای هاشمی هستی بیا این پست را بگیر!

به عنوان خانم رئیس‌جمهور هم قرار بود که ثبت‌نام کنید، ولی این اتفاق نیفتاد؟

من قرار نبود بروم ولی حمایت کردم و توانایی خودم را کم نمی‌دانم. کسانی که الان رئیس‌جمهور می‌شوند فرقی با ما ندارند؛ فقط در جنسیت تفاوت داریم. رئیس‌جمهور هم قرار نیست تمام علوم را بداند. کارشناس دارد، وزیر دارد، آدم‌های اطرافش هستند. به نظرم خودم و بسیاری از زنان در پست‌های مختلف و ریاست‌جمهوری می‌توانیم اینکار را انجام دهیم؛ ولی هیچ‌وقت درباره‌اش فکر نکردم. چون برای کاندیداشدن نباید سوءسابقه داشته باشی ولی من از سال ۹۰ زندانی دارم. سایت قوه قضائیه هک شد و من ۱۲ پرونده داشتم که از ۱۲ پرونده چهار محکومیت داشتم. اعتقاد دارم زن‌ها مدیران قوی‌ای هستند و ذاتا می‌توانند مدیران خوبی باشند. افرادی هم که رئیس‌جمهور می‌شوند فرق چندانی با ما ندارند؛ فقط مرد هستند. قرار نیست رئیس‌جمهور دانای کل باشد؛ وزرا و کارشناسان می‌توانند کمک کنند.

منبع : شرق
به اشتراک گذاری

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

حمایت گروه Encode از اقدام حقوقی ماسک علیه OpenAI