مصاحبه با مدیرکل کانون کرمانشاه با محوریت کودک، ایمان و تربیت دینی


مصاحبه با مدیرکل کانون کرمانشاه با محوریت کودک، ایمان و تربیت دینی

مصاحبه با محمد خیاط زنجانی مدیرکل کانون استان کرمانشاه با محوریت کودک، ایمان و تربیت دینی، به مناسبت دهه اول ماه رجب انجام پذیرفت.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان کرمانشاه، مصاحبه با محمد خیاط زنجانی مدیرکل کانون استان کرمانشاه پژوهشگر و استاد دانشگاه با محوریت کودک، ایمان و تربیت دینی، به مناسبت دهه اول ماه رجب انجام پذیرفت.

• در ارائه نظام‌نامه‌های تربیتی لازم است به چه بخش‌هایی پرداخت؟

نظام‌نامه تربیتی مانند دیگر نظام‌نامه‌ها، دارای مقدماتی نظری است. تا مبانی نظری تبیین نشوند نمی‌توان امید داشت که به ساختاری صحیح دسترسی یافت. به همین دلیل لازم است تا در مقدمه هر نظام‌نامه تربیتی، نگاهی معرفتی و فلسفی ارائه شود تا جهانبینی آن نظام‌نامه مشخص باشد؛ لذا مقدمه‌ای معرفتی لازم است تا در آغاز نظام‌نامه‌ها مسیر حرکت مشخص گردد. در هر مقدمه معرفتی سه بخش مورد توجه است: مبانی، اصول و موضوعات.

۱_ مبانی چیست؟ مبانی اهداف کلی مسیر ما را نشان می‌دهند به طور مثال در کشور ایران سه مرتبه قانون داریم اول مبانی قانون‌است که در کشور ما همان مبانی و ایدئولوژی اسلام است. این مبانی ممیز و مشخص‌کننده اصول می‌باشند.

۲_ اصول چیست؟ اصول چهارچوب حرکت به سمت اهداف و مبتنی بر مبانی می‌باشد. یعنی با مبانی اهداف کلی تعیین می‌شود و با استفاده از اصول باید راه و چهارچوب‌های رسیدن به اهداف را تعیین کنیم تا بتوانیم در موضوعات داخل شویم. به طور مثال قانون اساسی اصول کشور ماست اصولی که مبتنی بر مبانی اسلام است.

۳_ موضوعات چیست؟ موضوعات مرحله عمل و تحقق می‌باشد که چطور باید به آرمان‌های تعیین شده رسید مثال: قانون تجارت، قوانین موضوعه تجارت مبتنی بر قانون اساسی شکل گرفته است.

مبانی به جهت گستردگی و جهان‌شمولی اصولا" در بسیاری از نظام‌نامه‌ها اشتراکی هستند؛ لذا تشخص چندانی در حوزه تربیت ندارد. اما از منظر اصولی، در حوزه تربیت، اصول به سه بخش تقسیم می‌شود: اصول انسان‌شناسی، اصول هستی‌شناسی، اصول معرفت‌شناسی که با استفاده از این سه اصول تربیتی مباحث و موضوعات تربیتی شکل خواهد گرفت.

• به نظر می آید در اینجاست که فلسفه جایگاه و صاحب نقش در تعریف نظام‌نامه‌های تربیتی خواهد شد، در این‌باره نظر خود را بفرمایید:

دو مساله را باید از هم متمایز بدانیم یکی تفکر فلسفی است که در آن به مسائل بنیادین به روش عقلی پرداخته می‌شود و تمامی علوم و موضوعات می‌توانند آغشته به تفکر فلسفی شوند که فلسفه‌های مضاف شکل خواهد گرفت، مثلا فلسفه تعلیم و تربیت یعنی به مسائل بنیادین حوزه تربیت به روش عقلی پاسخ داده شود. این یک سوی ماجراست. لیکن یکی دیگر از نقش‌های فلسفه، همان نقش دانش فلسفه یا فلسفه اولی است. با توجه به اینکه فلسفه اولی مبین هستی‌شناسی می باشد لذا سایه آن بر همه علوم افتاده و در تربیت بیشتر! به عبارت دیگر نوع نگاه انسان به هستی سبب می‌شود تا نگرشش در خصوص تربیت متفاوت گردد. بنابراین نگرش‌های فلسفی که در نظام فکری اسلامی شیعی شاید امروز بهتر باشد از واژه حکمی استفاده نمود هم در مبانی و هم در اصول و هم در موضوعات می‌تواند اثرگذار باشد.

• به نظر شما مهم‌ترین نگرش حکمی تاثیرگذار در مقوله تربیت چیست؟

به نظر من بدون فهم صحیح از مساله حرکت، آن‌هم صورت صدرائیش یعنی حرکت جوهری نمی‌توان درک جامعی از تربیت بدست آورد. اصلا" تربیت را باید حرکت متربی تعریف نمود. همه آنچه در عالم ماده قرار می‌گیرد ناچار به حرکت است و تحت تربیت قرار می‌گیرد این از ویژگی‌های طبیعت است. مثلا" گفته شده که انسان‌ها آن‌به آن در حال تغییرند در حال مرگ و تولدند، یعنی انسان آن‌به آن در حال حرکت است از بالقویات به بالفعل شدن. اسم رب برای خداوند به همین سبب هست. یکی از اوصاف الهی، ربوبیت اوست، به معنای پرورش‌دهنده و رشد دهنده و از همین صفت الهی به هدف الهی برمبنای تربیت و رشد می‌توان رسید. رشد به معنای شکوفایی استعدادهای فطری و بالقوه‌ای است که باری تعالی در وجود هر موجودی نهادینه کرده است‌ و اساس این رشد حرکت است، به این صورت که آن فطرت بالقوه به فعلیت و بروز برسد. هر حرکتی، نیروی محرکه می‌خواهد. تربیت بدون مربی صورت نمی‌گیرد. عالم قابلیت تربیت دارد، قابلیت حرکت دارد و ساکن نیست و خداوند رب و محرک اصلی این حرکت عالم هست.

تربیت تبدیل بالقوه به بالفعل است به این دلیل که این موجود باید به فعلیت برسد تا ظهور پیدا کند و الا موجودی که بالقوه صرف بماند موجود نشده و هر چه قدر بر فعلیتش افزوده شود، مرتبه وجودی بیشتری پیدا می‌کند، تربیت برای به ظهور رساندن به‌معنای به فعلیت رساندن استعدادهای نهفته است.

تعریف حرکت در فلسفه، مسئله متحدالقولی نیست اما آنچه را که اکثریت فلاسفه اسلامی پذیرفته‌اند، همان مبنای تعریف «ارسطو» از حرکت است، یعنی:

«فرآیندِ بالفعل شدنِ کمالی که در موجود به صورت بالقوه وجود دارد»

البته فلاسفه مسلمان، قید «تدریجی» را نیز به آن افزوده‌اند، به این معنا که این فرآیند دفعی و یک‌باره نیست و جناب ملاصدرا نیز ضمن پذیرفتن این تعریف، «حرکت» را از سنخ «وجود» دانسته‌اند نه «ماهیت».

بنابراین تعریف حرکت در معنای فلسفی آن عبارت است از: «فرایندی وجودی که در آن به تدریج کمالِ بالقوه، بالفعل می‌شود.»

• با فرض پذیرش تربیت در معنای حرکت، یک مربی مبتنی بر فهم مساله حرکت چگونه می‌تواند در فرآیند تربیت خود تغییر ایجاد نماید؟

سوال خوبی‌است. حرکت ویژگی‌هایی دارد که در مقوله تربیت و نظام آن تاثیرگذار است. چند نمونه از فهم مساله حرکت و تاثیر آن در فرآیند تربیت را عرض می‌کنم:

۱_ حرکت، پیوسته، طیف‌گون و تدریجی است و منقطع نمی‌شود: اگر تربیت را حرکت جوهری و درونی متربی بدانیم آنگاه لازم است فرآیند تربیت امری پیوسته و غیر منقطع باشد. انتظار تغییر ناگهانی در متربی انتظاری نابجا و تحقق تغییرات ناگهانی در او نشانه خطر است. اگر شکوفایی استعداد در متربی ناگهانی باشد بر مربی لازم است در فرآیند تربیتی خود بازنگری نماید. این‌ نکته‌ای است که بارها در طرح‌های تربیتی خلاف آن را دیده‌ایم.

۲_ حرکت امری وجودی و نهادی است که در آن ظاهر (ماهیت) ملاک نیست. گرچه تغییر در ظاهر هم نشات گرفته از تغییر جوهری و وجودی است. تربیت بیش از آنکه برون‌داد بیرونی داشته باشد باید یک تغییر نهادی، جوهری و وجودی دیده شود. اگر در تربیتی ظاهر تغییر نمود این به معن یا تحقق تربیت نیست بلکه نشانه‌ای از پذیرش تغییر در مربی خواهد بود لذا نیاز متربی به پرورش همچنان باقی است.

۳_ اثر حرکت به روح برمی‌گردد:

محل تربیت قلب انسان است، یعنی همان روح انسان (نفس، درون). امام خمینی (رحمت اللّه) می‌فرمایند: دنیا یعنی مرگ پیاپی.

آن‌به آن در حال حرکت و تغییر هستیم. عالم ماده عالم استعداد است به عبارت دیگر ماده در نگاه حکیم همان استعداد است. پس دنیا که محل استعدادهاست نمی‌تواند محمل پذیرش اثر تربیت باشد، اثر حقیقی حرکت برای عالم بالا و روح است.

امام خمینی (ره) تعبیر قشنگی در خصوص دنیا دارد ایشان می فرمایند دنیا همان مرگ پی در پی است یعنی دنیا دارالحیات نیست بلکه دارالموت است و چون استعداد باید از حالت استعدادی و بالقوه بمیرد تا فعلیت یابد. هر چه که در تربیت برای پرورش جسم نیز صورت می‌گیرد غایتش به روح می رسد و ریشه همه این حرف‌ها در آن است که نفس جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است.

۴_ هر حرکت یک محرّک می‌خواهد (فاعل)

هر تربیتی، مربی می‌خواهد که این حرکت را شکل بدهد. مربی برای تاثیرگذار بودن باید خود را در وادی حرکت ببیند تا بتواند محرک حرکت شود. از آنجایی که خداوند کامل مطلق است او فعلیت صرف می‌باشد؛ لذا تنها مربی است که حرکت ندارد اما با تغییر شئونش نظام تربیت را شکل می‌دهد به این صورت که هر آن در یک شأن (ربوبیت، خالقیت، رحمانیت، غضب و...) است.

قرآن کریم می‌فرماید : ((کل یومُ هوفی شان)) (سوره الرحمن آیه ۵۵) اما در مورد انسان، صفات الهی در او بالقوه است.

پس اگر به درستی ابعاد حرکت جوهری در انسان فهمیده شود تاثیرات نزدیکی در مقوله تربیت دارد.

• شما غایت تربیت را چه می دانید و آیا حکمت اسلامی برای آن پاسخ درخوری دارد ؟

تربیت همانطور که عرض کردم حرکت است و حرکت را سیر استکمالی دانسته‌اند چرا که غایت آن کمال است. کمال و کمال‌خواهی نفس انسانی از جمله موضوعات حائز اهمیت در هر مکتب و جریان فکری است. تا انسان معنای کمال را به درستی نیافته باشد، نمی‌تواند مسیر حرکت به سمت کمال را طی نماید. ملاصدرا در خصوص مسأله کمال نکات حائز اهمیتی دارد که بررسی آنها می‌تواند افق جدیدی در برابر انسان قرار دهد.

کمال در لغت، به معنای تمام شدن، کامل شدن است و در اصطلاح، واژه کمال در جایی به کار می‌رود که یک چیز، پس از آن که تمام هست یعنی همه‏ آنچه برای اصل وجود آن لازم است، به وجود آمد باز درجه بالاتری هم می‌تواند داشته باشد و از آن درجه بالاتر، درجه بالاتر دیگری هم می‌تواند داشته باشد. یعنی تمام را در معنای کمال نباید دخیل نمود. کمال بیانگر جهت عمودی یک چیز است و تمام حکایت‏گر جهت افقی؛ یعنی، وقتی شیئی در جهت افقی به نهایت برسد، می‌گویند: تمام شد و اگر در جهت عمودی حرکت کند، می‌گویند: به مدارج کمال بار یافت.

کمال حقیقی هر موجود عبارت است از صفت یا اوصافی که فعلیت اخیرش اقتضای واجدشدن آن‌ها را دارد و امور دیگر در حدّی که برای رسیدن به کمال حقیقی‌اش مفید باشند، کمال مقدّمی خواهند بود. بر این اساس، مثلاً برای شناخت کمال حقیقی انسان، نباید صفات مشترک بین انسان و سایر حیوانات را در نظر گرفت و آن‌ها را کمال حقیقی انسان شمرد. نمی‌توان چاقی را کمال انسان قلمداد کرد.

. متربی در طی مسیر استکمالی خویش چه مراتب و مراحلی را خواهد گذراند؟

انسان به طور کلی و متربی در موضوع صحبت ما در میسر رسیدن به کمال خود در حرکت است و از منظر ملاصدرا نفس با طی مراتب ادراک از مرتبه عقل بالقوه به مراتب بالای عقلی نائل می‌شود. این سیر کمالی سیر در مسیر عوالم وجود می‌باشد. در حکمت اسلامی طبق براهین عقلی، عالم خلقت را به سه مرتبه‌ کلّی تقسیم کرده‌اند که عبارتند از :

۱ـ عالم عقل (یا عالم عقول یا عالم مفارقات تامّ یا عالم ارواح یا عالم جبروت یا ملکوت اعلی)

۲. عالم (مثال یا عالم برزخ یا عالم مفارقات غیر تامّ یا عالم ملکوت سفلی یا عالم خیال منفصل)

۳ـ عالم مادّه (یا عالم ناسوت یا عالم طبیعت یا عالم مرکّبات) :

رابطه این عوالم سه‌گانه با همدیگر رابطه‌ طولی است؛ یعنی عالم مثال باطن و حقیقت عالم مادّه و عالم عقل باطن و حقیقت عالم مثال است و نسبت باطن به ظاهر مثل نسبت معنی به کلمه است. بنابراین رسیدن انسان به غایت کمال از منظر حکمت اسلامی رسیدن به مرتبه عقل است یا بهتر بگویم نه رسیدن بلکه شدن. همان جمله مشهور در تعریف حکمت که انسان به عالم عقلی مشابه عالم عینی می‌رسد. نکات ذیل را می‌توان از این نگرش صدرایی استخراج کرد :

انسان مبتنی بر صفات بالقوه خود در حال طی مسیر استکمالی است لذا با رصد و شناخت استعدادهای متربی، مربی می‌تواند مسیر استکمالی متربی را تعریف نماید و اینکه مهمترین عنصر در سیر استکمالی، رشد قدرت تعقلی در انسان است. قدرت تعقل مبتنی بر قوای نفس ارتقاء می‌یابد.

• در انتها اگر نکته‌ای مد نظر دارید بفرمایید:

مبانی مطروحه در اسنادی همچون الگوی اسلامی پیشرفت و سند تحول آموزش و پرورش به نظر می‌آید یک حرکت رو به جلو در شکل‌گیری نظام‌نامه‌های تربیتی است. روح حکمت در جای جای این اسناد مشهود است و این سبب امیدواری برای تحقق فرآیندهای تربیتی مبتنی بر نگرش‌های اسلامی است. متاسفانه امروز در خلاء وجود مدون یک نظام‌نامه تربیتی، جریان‌های فکری را ایجاب می‌کند که با طرح خود به عنوان دارنده نظام تربیتی وارد میدان شوند؛ لذا با تکیه بر اسناد موجود نسبت به تنظیم مبانی و روش‌های تربیت اسلامی اقدام نمایند.


به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان کرمانشاه، مصاحبه با محمد خیاط زنجانی مدیرکل کانون استان کرمانشاه پژوهشگر و استاد دانشگاه با محوریت کودک، ایمان و تربیت دینی، به مناسبت دهه اول ماه رجب انجام پذیرفت.

• در ارائه نظام‌نامه‌های تربیتی لازم است به چه بخش‌هایی پرداخت؟

نظام‌نامه تربیتی مانند دیگر نظام‌نامه‌ها، دارای مقدماتی نظری است. تا مبانی نظری تبیین نشوند نمی‌توان امید داشت که به ساختاری صحیح دسترسی یافت. به همین دلیل لازم است تا در مقدمه هر نظام‌نامه تربیتی، نگاهی معرفتی و فلسفی ارائه شود تا جهانبینی آن نظام‌نامه مشخص باشد؛ لذا مقدمه‌ای معرفتی لازم است تا در آغاز نظام‌نامه‌ها مسیر حرکت مشخص گردد. در هر مقدمه معرفتی سه بخش مورد توجه است: مبانی، اصول و موضوعات.

۱_ مبانی چیست؟ مبانی اهداف کلی مسیر ما را نشان می‌دهند به طور مثال در کشور ایران سه مرتبه قانون داریم اول مبانی قانون‌است که در کشور ما همان مبانی و ایدئولوژی اسلام است. این مبانی ممیز و مشخص‌کننده اصول می‌باشند.

۲_ اصول چیست؟ اصول چهارچوب حرکت به سمت اهداف و مبتنی بر مبانی می‌باشد. یعنی با مبانی اهداف کلی تعیین می‌شود و با استفاده از اصول باید راه و چهارچوب‌های رسیدن به اهداف را تعیین کنیم تا بتوانیم در موضوعات داخل شویم. به طور مثال قانون اساسی اصول کشور ماست اصولی که مبتنی بر مبانی اسلام است.

۳_ موضوعات چیست؟ موضوعات مرحله عمل و تحقق می‌باشد که چطور باید به آرمان‌های تعیین شده رسید مثال: قانون تجارت، قوانین موضوعه تجارت مبتنی بر قانون اساسی شکل گرفته است.

مبانی به جهت گستردگی و جهان‌شمولی اصولا" در بسیاری از نظام‌نامه‌ها اشتراکی هستند؛ لذا تشخص چندانی در حوزه تربیت ندارد. اما از منظر اصولی، در حوزه تربیت، اصول به سه بخش تقسیم می‌شود: اصول انسان‌شناسی، اصول هستی‌شناسی، اصول معرفت‌شناسی که با استفاده از این سه اصول تربیتی مباحث و موضوعات تربیتی شکل خواهد گرفت.

• به نظر می آید در اینجاست که فلسفه جایگاه و صاحب نقش در تعریف نظام‌نامه‌های تربیتی خواهد شد، در این‌باره نظر خود را بفرمایید:

دو مساله را باید از هم متمایز بدانیم یکی تفکر فلسفی است که در آن به مسائل بنیادین به روش عقلی پرداخته می‌شود و تمامی علوم و موضوعات می‌توانند آغشته به تفکر فلسفی شوند که فلسفه‌های مضاف شکل خواهد گرفت، مثلا فلسفه تعلیم و تربیت یعنی به مسائل بنیادین حوزه تربیت به روش عقلی پاسخ داده شود. این یک سوی ماجراست. لیکن یکی دیگر از نقش‌های فلسفه، همان نقش دانش فلسفه یا فلسفه اولی است. با توجه به اینکه فلسفه اولی مبین هستی‌شناسی می باشد لذا سایه آن بر همه علوم افتاده و در تربیت بیشتر! به عبارت دیگر نوع نگاه انسان به هستی سبب می‌شود تا نگرشش در خصوص تربیت متفاوت گردد. بنابراین نگرش‌های فلسفی که در نظام فکری اسلامی شیعی شاید امروز بهتر باشد از واژه حکمی استفاده نمود هم در مبانی و هم در اصول و هم در موضوعات می‌تواند اثرگذار باشد.

• به نظر شما مهم‌ترین نگرش حکمی تاثیرگذار در مقوله تربیت چیست؟

به نظر من بدون فهم صحیح از مساله حرکت، آن‌هم صورت صدرائیش یعنی حرکت جوهری نمی‌توان درک جامعی از تربیت بدست آورد. اصلا" تربیت را باید حرکت متربی تعریف نمود. همه آنچه در عالم ماده قرار می‌گیرد ناچار به حرکت است و تحت تربیت قرار می‌گیرد این از ویژگی‌های طبیعت است. مثلا" گفته شده که انسان‌ها آن‌به آن در حال تغییرند در حال مرگ و تولدند، یعنی انسان آن‌به آن در حال حرکت است از بالقویات به بالفعل شدن. اسم رب برای خداوند به همین سبب هست. یکی از اوصاف الهی، ربوبیت اوست، به معنای پرورش‌دهنده و رشد دهنده و از همین صفت الهی به هدف الهی برمبنای تربیت و رشد می‌توان رسید. رشد به معنای شکوفایی استعدادهای فطری و بالقوه‌ای است که باری تعالی در وجود هر موجودی نهادینه کرده است‌ و اساس این رشد حرکت است، به این صورت که آن فطرت بالقوه به فعلیت و بروز برسد. هر حرکتی، نیروی محرکه می‌خواهد. تربیت بدون مربی صورت نمی‌گیرد. عالم قابلیت تربیت دارد، قابلیت حرکت دارد و ساکن نیست و خداوند رب و محرک اصلی این حرکت عالم هست.

تربیت تبدیل بالقوه به بالفعل است به این دلیل که این موجود باید به فعلیت برسد تا ظهور پیدا کند و الا موجودی که بالقوه صرف بماند موجود نشده و هر چه قدر بر فعلیتش افزوده شود، مرتبه وجودی بیشتری پیدا می‌کند، تربیت برای به ظهور رساندن به‌معنای به فعلیت رساندن استعدادهای نهفته است.

تعریف حرکت در فلسفه، مسئله متحدالقولی نیست اما آنچه را که اکثریت فلاسفه اسلامی پذیرفته‌اند، همان مبنای تعریف «ارسطو» از حرکت است، یعنی:

«فرآیندِ بالفعل شدنِ کمالی که در موجود به صورت بالقوه وجود دارد»

البته فلاسفه مسلمان، قید «تدریجی» را نیز به آن افزوده‌اند، به این معنا که این فرآیند دفعی و یک‌باره نیست و جناب ملاصدرا نیز ضمن پذیرفتن این تعریف، «حرکت» را از سنخ «وجود» دانسته‌اند نه «ماهیت».

بنابراین تعریف حرکت در معنای فلسفی آن عبارت است از: «فرایندی وجودی که در آن به تدریج کمالِ بالقوه، بالفعل می‌شود.»

• با فرض پذیرش تربیت در معنای حرکت، یک مربی مبتنی بر فهم مساله حرکت چگونه می‌تواند در فرآیند تربیت خود تغییر ایجاد نماید؟

سوال خوبی‌است. حرکت ویژگی‌هایی دارد که در مقوله تربیت و نظام آن تاثیرگذار است. چند نمونه از فهم مساله حرکت و تاثیر آن در فرآیند تربیت را عرض می‌کنم:

۱_ حرکت، پیوسته، طیف‌گون و تدریجی است و منقطع نمی‌شود: اگر تربیت را حرکت جوهری و درونی متربی بدانیم آنگاه لازم است فرآیند تربیت امری پیوسته و غیر منقطع باشد. انتظار تغییر ناگهانی در متربی انتظاری نابجا و تحقق تغییرات ناگهانی در او نشانه خطر است. اگر شکوفایی استعداد در متربی ناگهانی باشد بر مربی لازم است در فرآیند تربیتی خود بازنگری نماید. این‌ نکته‌ای است که بارها در طرح‌های تربیتی خلاف آن را دیده‌ایم.

۲_ حرکت امری وجودی و نهادی است که در آن ظاهر (ماهیت) ملاک نیست. گرچه تغییر در ظاهر هم نشات گرفته از تغییر جوهری و وجودی است. تربیت بیش از آنکه برون‌داد بیرونی داشته باشد باید یک تغییر نهادی، جوهری و وجودی دیده شود. اگر در تربیتی ظاهر تغییر نمود این به معن یا تحقق تربیت نیست بلکه نشانه‌ای از پذیرش تغییر در مربی خواهد بود لذا نیاز متربی به پرورش همچنان باقی است.

۳_ اثر حرکت به روح برمی‌گردد:

محل تربیت قلب انسان است، یعنی همان روح انسان (نفس، درون). امام خمینی (رحمت اللّه) می‌فرمایند: دنیا یعنی مرگ پیاپی.

آن‌به آن در حال حرکت و تغییر هستیم. عالم ماده عالم استعداد است به عبارت دیگر ماده در نگاه حکیم همان استعداد است. پس دنیا که محل استعدادهاست نمی‌تواند محمل پذیرش اثر تربیت باشد، اثر حقیقی حرکت برای عالم بالا و روح است.

امام خمینی (ره) تعبیر قشنگی در خصوص دنیا دارد ایشان می فرمایند دنیا همان مرگ پی در پی است یعنی دنیا دارالحیات نیست بلکه دارالموت است و چون استعداد باید از حالت استعدادی و بالقوه بمیرد تا فعلیت یابد. هر چه که در تربیت برای پرورش جسم نیز صورت می‌گیرد غایتش به روح می رسد و ریشه همه این حرف‌ها در آن است که نفس جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است.

۴_ هر حرکت یک محرّک می‌خواهد (فاعل)

هر تربیتی، مربی می‌خواهد که این حرکت را شکل بدهد. مربی برای تاثیرگذار بودن باید خود را در وادی حرکت ببیند تا بتواند محرک حرکت شود. از آنجایی که خداوند کامل مطلق است او فعلیت صرف می‌باشد؛ لذا تنها مربی است که حرکت ندارد اما با تغییر شئونش نظام تربیت را شکل می‌دهد به این صورت که هر آن در یک شأن (ربوبیت، خالقیت، رحمانیت، غضب و...) است.

قرآن کریم می‌فرماید : ((کل یومُ هوفی شان)) (سوره الرحمن آیه ۵۵) اما در مورد انسان، صفات الهی در او بالقوه است.

پس اگر به درستی ابعاد حرکت جوهری در انسان فهمیده شود تاثیرات نزدیکی در مقوله تربیت دارد.

• شما غایت تربیت را چه می دانید و آیا حکمت اسلامی برای آن پاسخ درخوری دارد ؟

تربیت همانطور که عرض کردم حرکت است و حرکت را سیر استکمالی دانسته‌اند چرا که غایت آن کمال است. کمال و کمال‌خواهی نفس انسانی از جمله موضوعات حائز اهمیت در هر مکتب و جریان فکری است. تا انسان معنای کمال را به درستی نیافته باشد، نمی‌تواند مسیر حرکت به سمت کمال را طی نماید. ملاصدرا در خصوص مسأله کمال نکات حائز اهمیتی دارد که بررسی آنها می‌تواند افق جدیدی در برابر انسان قرار دهد.

کمال در لغت، به معنای تمام شدن، کامل شدن است و در اصطلاح، واژه کمال در جایی به کار می‌رود که یک چیز، پس از آن که تمام هست یعنی همه‏ آنچه برای اصل وجود آن لازم است، به وجود آمد باز درجه بالاتری هم می‌تواند داشته باشد و از آن درجه بالاتر، درجه بالاتر دیگری هم می‌تواند داشته باشد. یعنی تمام را در معنای کمال نباید دخیل نمود. کمال بیانگر جهت عمودی یک چیز است و تمام حکایت‏گر جهت افقی؛ یعنی، وقتی شیئی در جهت افقی به نهایت برسد، می‌گویند: تمام شد و اگر در جهت عمودی حرکت کند، می‌گویند: به مدارج کمال بار یافت.

کمال حقیقی هر موجود عبارت است از صفت یا اوصافی که فعلیت اخیرش اقتضای واجدشدن آن‌ها را دارد و امور دیگر در حدّی که برای رسیدن به کمال حقیقی‌اش مفید باشند، کمال مقدّمی خواهند بود. بر این اساس، مثلاً برای شناخت کمال حقیقی انسان، نباید صفات مشترک بین انسان و سایر حیوانات را در نظر گرفت و آن‌ها را کمال حقیقی انسان شمرد. نمی‌توان چاقی را کمال انسان قلمداد کرد.

. متربی در طی مسیر استکمالی خویش چه مراتب و مراحلی را خواهد گذراند؟

انسان به طور کلی و متربی در موضوع صحبت ما در میسر رسیدن به کمال خود در حرکت است و از منظر ملاصدرا نفس با طی مراتب ادراک از مرتبه عقل بالقوه به مراتب بالای عقلی نائل می‌شود. این سیر کمالی سیر در مسیر عوالم وجود می‌باشد. در حکمت اسلامی طبق براهین عقلی، عالم خلقت را به سه مرتبه‌ کلّی تقسیم کرده‌اند که عبارتند از :

۱ـ عالم عقل (یا عالم عقول یا عالم مفارقات تامّ یا عالم ارواح یا عالم جبروت یا ملکوت اعلی)

۲. عالم (مثال یا عالم برزخ یا عالم مفارقات غیر تامّ یا عالم ملکوت سفلی یا عالم خیال منفصل)

۳ـ عالم مادّه (یا عالم ناسوت یا عالم طبیعت یا عالم مرکّبات) :

رابطه این عوالم سه‌گانه با همدیگر رابطه‌ طولی است؛ یعنی عالم مثال باطن و حقیقت عالم مادّه و عالم عقل باطن و حقیقت عالم مثال است و نسبت باطن به ظاهر مثل نسبت معنی به کلمه است. بنابراین رسیدن انسان به غایت کمال از منظر حکمت اسلامی رسیدن به مرتبه عقل است یا بهتر بگویم نه رسیدن بلکه شدن. همان جمله مشهور در تعریف حکمت که انسان به عالم عقلی مشابه عالم عینی می‌رسد. نکات ذیل را می‌توان از این نگرش صدرایی استخراج کرد :

انسان مبتنی بر صفات بالقوه خود در حال طی مسیر استکمالی است لذا با رصد و شناخت استعدادهای متربی، مربی می‌تواند مسیر استکمالی متربی را تعریف نماید و اینکه مهمترین عنصر در سیر استکمالی، رشد قدرت تعقلی در انسان است. قدرت تعقل مبتنی بر قوای نفس ارتقاء می‌یابد.

• در انتها اگر نکته‌ای مد نظر دارید بفرمایید:

مبانی مطروحه در اسنادی همچون الگوی اسلامی پیشرفت و سند تحول آموزش و پرورش به نظر می‌آید یک حرکت رو به جلو در شکل‌گیری نظام‌نامه‌های تربیتی است. روح حکمت در جای جای این اسناد مشهود است و این سبب امیدواری برای تحقق فرآیندهای تربیتی مبتنی بر نگرش‌های اسلامی است. متاسفانه امروز در خلاء وجود مدون یک نظام‌نامه تربیتی، جریان‌های فکری را ایجاب می‌کند که با طرح خود به عنوان دارنده نظام تربیتی وارد میدان شوند؛ لذا با تکیه بر اسناد موجود نسبت به تنظیم مبانی و روش‌های تربیت اسلامی اقدام نمایند.



شعر کودکانه ماه محرم | زیباترین شعر و متن کودکانه عزاداری امام حسین و ماه محرم