گلچینی از بامزه ترین و خنده دارترین شعرهای طنز

شعر طنز مخ زنی - شعر طنز بدون سانسور - اشعار طنز زشت - شعر طنز باحال - شعر طنز ادبی کوتاه - شعر طنز ممنوعه - شعر طنز برای همسر
اشعار با موضوع طنز ادبی
نبـرم بهـر کسـی مـن سـخن خانـه بدر
بجز از مادر و خواهر و برادر و پدر
نکنـم بـاز ز غیبـت سـر صحبـت هرگـز
فقط اندک سخنی را برسانم چو خبر
بکننـد نهـی ز چربـی و ز قنـد و ز نمک
بخورم ظهر ز دیزی بزنم کلّه سحر
عهـد کردم نخـورم چای پـس از صـرف غذا
عهد خود را شکنم باز کنم عهد دگر
شاعر کاظم بیدگلی گازار
شعر طنز و خنده دار
ای گربهی ملوس که پیشم نشستهای
دستت برای صرف خوراکی نشستهای
با من میو نکن که سخنهای خویش را
با گاز و پنجه و کتک و هیس گفتهای
در کوچه و محل به سگان طعنه میزنی
با زیرکی ز هجمه و پیکار جستهای
موشان فرار کرده و دنبالشان روی
دیدم برای من دو سه تا را گرفتهای
ای گربه هر زمان که تو را ناز میکنم
در چرت باشی و به حقیقت که خستهای
ای گربهی بشر تو عزیز دل منی
با که این چنگ میزنی و بعد خفتهای
شاعر فرشید ربانی (این بشر)
شعر طنز ادبی
زدم این فال و جوابش صاف آمد
برو خوش دل که ایام بکا مت آمد
تو دعایی بکن این حافظ و از روی نظر
که به ایام خوش آن دلبر زیبا آمد
من دعا کردم که خدا معشوق به عشاق رسان
حافظا گو که از بنده نشانی آمد .
سره خلوت دل بی غش زدم این فال جدید
پس بگو که از بنده نشانی آمد ؛
در نمازم خم ابروی تو با یار آمد
حالتی رفت که مهراب به فریاد آمد
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
مطرب از گفته ی حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که از عهد طربم یاد آمد .
شاعر محسن گودرزی
شعر طنز برای مادر زن
بنده ی خوب خدا مادر زن
ذکر خیرش همه جا مادر زن
خنده رو، مثل مربا شیرین
بهتر از باقلوا مادر زن
از دخالت متنفر، دلسوز
منطقی، راه بیا مادر زن
زندگی با زن و فرزند که نه
بلکه شیرین شده با مادر زن
از ششم هفتم هر برج به بعد
حبهترین حامی ما مادر زن
صاحب صندوق قرض الحسنه
گره از کار گشا مادر زن
خانه اش خانه که نه رستوران
صبح تا شب سرِ پا مادر زن
گسل زلزله با او آرام
باعث دفع بلا مادر زن
طفلکی حضرت آدم که نداشت
مثل من، مثل شما مادر زن
بس که خوب است دلم می خواهد
نه یکی، بلکه سه تا مادر زن
شاعر رضا اسکندری
شعر طنز فلسفی
گفت به شتر که گردنت را چراست
نیست در آن یک وجب از خط راست
گفت نگهی کن به سر و پا و تن
راست بدیدی بنمایان به من
واقف اینم که ز پهنا کج ام
سخت ببینی که درآید لَج ام
کینه من در مثل است بر زبان
خار بیابان بُود اَم قرص نان
تا که نشینم به در خانه ای
سیه شود روز چو بیچاره ای
این که بخوابم و بجنبد دهان
در مثل است تفکر ابلهان
زمین خورد سخت درآید دمار
آنکه نشیند خم و دولّا سوار
گر نپرم چو مرغ خوش بال و پر
خوب برم بار حجیم سفر
شاعر کاظم بیدگلی گازار
شعر طنز باحال
شبی بودم میان خواب شیرین
دهانم باز و موش آمد به بالین
نخست گفتا که شاید دام باشد
یکی گربه ، درون کام باشد
چرا این طور دهانش را گشوده ؟
به دندان ها دل و دینم ربوده
سپس گفتا چنین آن موش موذی
مرا قسمت شده این رزق و روزی
دهان خوشبو و دندان ها سفید است
یقین اینجا مرا ، بیت امید است
درون این صدف ، دُر لانه کرده
که برق آن ، مرا دیوانه کرده
ندانم گوهر تاج امیر است
شبیه سنگ مرمر ، یا پنیر است
خلاصه آمد و دندان من خورد
چو من راضی نبودم ، طفلکی مُرد
بگفتم چاره ی دندان کنم زود
مرا کی طاقت دردی چنین بود
عصب ها را کشم ، دندان کنم پُر
که دندان بهتر است از گوهر و دُر
برفتم پیش دندانساز ناشی
که صد رحمت به کار سنگتراشی
خطا گر از پزشکان شد پدیدار
به گورستان فرستند شخص بیمار
بگفتم بد شده ، دندان من پُر
بگفتا غم مخور ، کمتر بزن غُر
اگر ایراد بگیری ، تو فراوان
زبانت را کشم ، من جای دندان
إلهی خیر نبیند ، موش مکار
که ما را ، این چنین کرده گرفتار
شاعر ناصر مهرابی
شعر طنز برای همسر
یکی مرد جنگی خانه اش را به زنش صلح کرد
مردی که شلوارش دوتا شده بود کمرش هم دوتا شد
روبهی خروسک گرفته بود مرغان آسمان به حالش می گریستند
هر وقت شستم خبردار می شود چهار انگشت دیگرم تا کمر خم می شوند
ماری انگشت حسرت به دندان گزید به خودش آمد دید دست خودش نیست
تمام تخم مرغ هایش را در یک سبد می گذارد مرغی که به زایمان طبیعی اعتقاد دارد
شاعر حسین مقدسی نیا
شعر طنز و خنده دار ادبی
یک شب نشسته بودیم، تا برد خواب ما را
در خواب دیدم آن شب، یک شخص آشنا را
هی فکر کردم ، اما، یادم نیامد آن شخص
تعریف کرد آخر، آن شخص ماجرا را
او گفت حافظم من، وصف تو را شنیدم
درخواست دادم، آورد، این توله جن شما را
با او نشسته بودیم ، زیر درخت طوبی
باد صبا چه خوش کرد، تحریک اشتها را
از قار و قور بسیار، این راز برملا شد
حافظ به هم زد آن دم، یکباره دست ها را
گارسون رسید، حافظ، گفتا بیار کاکو
دیگ کلم پلو با، پارچ کوکا کولا را
وقتی که در رخ من، حافظ نشان غم دید
در فکر رفت و آن وقت، فهمید ماجرا را
رو سوی من نمود و با خنده گفت حافظ
گر تو نمی پسندی، تغییر ده غذا را
شاعر علی توانایی جبارزاده
