گذشته حاضر: یادداشتهایی از زندگی یک آهنگساز

برگرفته از مقدمه کتاب: گسترهی بلند زندگیِ من به چهار دورهی مجزا تقسیم میشود. اولین دورهی آن کودکی و نوجوانی در سرزمین مادریام، ایران، بود؛ زمانی که ایران همچنان کشوری بسته و توسعهنیافته بود، که بیش از...
برگرفته از مقدمه کتاب:
گسترهی بلند زندگیِ من به چهار دورهی مجزا تقسیم میشود. اولین دورهی آن کودکی و نوجوانی در سرزمین مادریام، ایران، بود؛ زمانی که ایران همچنان کشوری بسته و توسعهنیافته بود، که بیش از پانزدهمیلیون نفر جمعیت نداشت و ۸۰ درصد از مردم در روستاها زندگی میکردند. ایران در این دوران تحت حاکمیت سختگیرانه و آیندهنگرانهی رضاشاه و در آستانهی مدرنشدن و غربزدگی بود. دوران نوجوانیام مصادف شده بود با اشغال کشور از سوی متفقین، یک دورهی طغیان سیاسی بینالمللی، تهدیدهای ارعابآمیز از سمت شوروی و رشد نفوذ آمریکاییها.
دومین دورهی زندگیام با مهاجرت به آمریکا در سال ۱۹۴۹ آغاز شد؛ سالهای دانشگاه، تقلا برای گذران زندگی در زمان تحصیلم بهقصدِ آهنگسازشدن، دریافت تابعیت آمریکایی و سرانجام دستیابی به حرفهای دانشگاهی.
دورهی سوم (۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹) مرا به ایران بازگرداند؛ دورهای که اصلاحات چشمگیری در حال اجرا بود. در این دوره من بهعنوان استاد، رئیس گروه موسیقی دانشگاه تهران و سرپرست شورای موسیقی سازمان رادیو و تلویزیون فعال بودم.
دورهی چهارم و آخر زندگیام از سال ۱۹۷۹ در ایرلند آغاز شد، که از سه دورهی قبلی طولانیتر است. در ابتدا، بهعنوان استاد مدعو به دانشگاه کوئینز در بلفاست، واقع در ایرلند شمالی، رفتم. سه سال بعد از آن، بهعلت انتصابم به ریاست گروه موسیقی دانشگاه دوبلین در کالج ترینیتی دوبلین، به جنوب جمهوری ایرلند نقلمکان کردم. بعد از بازنشستگی در سال ۱۹۹۵، با همسرم، ماریا باقرامیان که استاد فلسفه است، و پسرمان، رابرت کامبیز، همچنان در ایرلند زندگی میکنیم؛ کشوری که عاشقش هستیم و سرزمینی سبز و آرام با مردمانی خونگرم و دلپذیر.
به گمان من، این زندگیْ منحصربهفرد، پرماجرا، متنوع و پر از چالش بوده است. حدود نیمی از زندگیام، یعنی دورهی دوم، سوم و ده سال از دورهی چهارم آن، با آشفتگیِ ویژه و غریبی همراه بوده است. این سالهای پرماجرا بسیار دشوار و درعینحال رضایتبخش و پرثمر بوده است. بخش زیادی از تحولاتی که تجربه کردهام با زندگی خصوصیام مرتبط است، اما برخی دیگر به اتفاقاتی در زندگی حرفهایام مربوط میشود...
گسترهی بلند زندگیِ من به چهار دورهی مجزا تقسیم میشود. اولین دورهی آن کودکی و نوجوانی در سرزمین مادریام، ایران، بود؛ زمانی که ایران همچنان کشوری بسته و توسعهنیافته بود، که بیش از پانزدهمیلیون نفر جمعیت نداشت و ۸۰ درصد از مردم در روستاها زندگی میکردند. ایران در این دوران تحت حاکمیت سختگیرانه و آیندهنگرانهی رضاشاه و در آستانهی مدرنشدن و غربزدگی بود. دوران نوجوانیام مصادف شده بود با اشغال کشور از سوی متفقین، یک دورهی طغیان سیاسی بینالمللی، تهدیدهای ارعابآمیز از سمت شوروی و رشد نفوذ آمریکاییها.
دومین دورهی زندگیام با مهاجرت به آمریکا در سال ۱۹۴۹ آغاز شد؛ سالهای دانشگاه، تقلا برای گذران زندگی در زمان تحصیلم بهقصدِ آهنگسازشدن، دریافت تابعیت آمریکایی و سرانجام دستیابی به حرفهای دانشگاهی.
دورهی سوم (۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹) مرا به ایران بازگرداند؛ دورهای که اصلاحات چشمگیری در حال اجرا بود. در این دوره من بهعنوان استاد، رئیس گروه موسیقی دانشگاه تهران و سرپرست شورای موسیقی سازمان رادیو و تلویزیون فعال بودم.
دورهی چهارم و آخر زندگیام از سال ۱۹۷۹ در ایرلند آغاز شد، که از سه دورهی قبلی طولانیتر است. در ابتدا، بهعنوان استاد مدعو به دانشگاه کوئینز در بلفاست، واقع در ایرلند شمالی، رفتم. سه سال بعد از آن، بهعلت انتصابم به ریاست گروه موسیقی دانشگاه دوبلین در کالج ترینیتی دوبلین، به جنوب جمهوری ایرلند نقلمکان کردم. بعد از بازنشستگی در سال ۱۹۹۵، با همسرم، ماریا باقرامیان که استاد فلسفه است، و پسرمان، رابرت کامبیز، همچنان در ایرلند زندگی میکنیم؛ کشوری که عاشقش هستیم و سرزمینی سبز و آرام با مردمانی خونگرم و دلپذیر.
به گمان من، این زندگیْ منحصربهفرد، پرماجرا، متنوع و پر از چالش بوده است. حدود نیمی از زندگیام، یعنی دورهی دوم، سوم و ده سال از دورهی چهارم آن، با آشفتگیِ ویژه و غریبی همراه بوده است. این سالهای پرماجرا بسیار دشوار و درعینحال رضایتبخش و پرثمر بوده است. بخش زیادی از تحولاتی که تجربه کردهام با زندگی خصوصیام مرتبط است، اما برخی دیگر به اتفاقاتی در زندگی حرفهایام مربوط میشود...