خاص ترین و عاشقانه ترین شعر در وصف باد

شعر باد - شعر در مورد باد و درخت - شعر باد عاشقانه - شعر در مورد باد بهاری - شعر در مورد باد و موهایم - شعر در مورد باد بهاری - شعر در وصف باد پاییزی
اشعار بسیار زیبای بلند و کوتاه در مورد باد و موهای در باد
باد میوزد...
همه خاطرات کودکی ام را به تاراج می برد...
شکوفه های جوانی ام بر میخیزند....
چه نابرابر شاخ و برگ میگیرند......
گهگاهی عاشق میشوند...
باد میوزد...
سردم میشود...
برگهای پاییزی نامم را نجوا میکنند...
هنوز به خورشید امیدوارم....
شاعر بهمن آقایی نژاد
شعر عاشقانه درباره باد
باد میوزد
بر پوستی
در خانه ای
که تنها منم
شاید اگر لمست می کردم
همچون باد
بر کرانه پوستت میوزیدم
و چون آبشار
بر سرت می ریختم
و تمام هستی ام را
با تمام تنت می پوشاندم
بر پوست خواهشت می لغزیدم
تا زندگانیت هستی ام را بلرزاند
و مدهوش از شراب چشمت در می آمیختم
شگفت زده و سرگشته
در من گم گشتت را تاویل می کردم
چنان که گویی
از خویش رمیده باشم
شاعر اختر جنتی
شعر رمانتیک در وصف باد
باد به آفتاب میوزد ، از روی گُل شمعدانی...
و یکی یکی دسته جمعی میشود...
جیک جیک گنجشک ها.
از میان پرده ی بازِ پنجره ی بسته ام اما...
پنجره ای باز میبینم با پرده ای بسته.
و از میان حریرش باد میوزد گویی به چهره ای قشنگ...
که قَدِ بلندش نمیرسد حتی ، به قَدِ بلندِ پنجره.
تا شاید ، از میان نوری که میتابد به شیشه...
چشمش بیفتد به صورتم که او را خیال کرده.
و ضد نور که میشوم جلوتر از آفتاب...
عجیب عاشقم شود.
و آنگاه مرا خیال کند ، از میان پنجره ای باز با پرده ای باز...
که باد میوزدش با عطر گلی سرخ.
شاعر احسان اشرف
شعر سنگین و مفهومی در باب باد
"آهای باد صدای زوزه ی کفشت
میاد تو کوچه ی مغذم"
گاه در سرم همچون باد
میوزد افکاری..
بی سرانجام ، بی تعلق
میرود افکارم
"هیچ" موعود گاهست
باد مگر خانه ای هم دارد!؟
میرود افکارم...
جایی دور تر از خاطره ها ...
میروم در رویا...
تک تک ثانیه ها کند شده!!!
عقربه خسته شده ..
نیش زند احوالم
ته ندارد انگار ...؟!!!
افکارِ اخر وقتِ این شبهایم
مینویسم بازم ..
چه صداش تب دار است!!!
باد را میگویم...
هنوز پشت این پنجره هستم سر پا
این درخت ..
غرق بوسست هر شب
باد را میگویم...
و چطور میلرزد..
هر دم از لحظه ی هیچُ عدمش..
من به خود اندیشم ..
که چرا باد نبودم امشب...
شاعر علیرضا علیزاده انارکی
شعر کوتاه در مورد باد
گاهی که باد میوزد تو می آیی بانو.
خودت که نه ، خاطراتت بانو.
گذشتم از تمام حصار ها برای دوباره دیدنت
می دانی اسیر قفس یاد تو شدم
کاش بادی بوزد
یا تو بیایی
یا خاطرات را ببرد.
شاعر مریم زنگی آبادی
شعر بلند درباره باد
بر کُرند خزانسای آفتاااب گُلین
کِه میدوم از سُرخنای سَروستان
و میشکنم رخوت نمور کبود
شروع میشود آهنگسااازی باران
.
.
.
عبور بادهای چهلگانه از سَر شرق
غُروب سُربی فانوسهای دریایی
و شب همه شب، گیسوان سوگزده
و جیوه- گونی پَرهون دَشت رؤیایی
تو ماه شکوهنده، مهر مینافااام ..
کِه زنده رود تو جاریست دَر شبستانم
و باد میوزد و آتش و سیاووشم
و باد میوزد و شعله در نیستانم
بهار تویی و دستهای تب انگیز
بروی شمسه و ترمه های پیرهَنم
و دخترانه تورا ، مَرد ِ الهه ی خون..
و فلسهای نقره ای آسِمان تنم
و ماه ! ،یادگار رازناک خموش
که تیغ میکشد سحر از قلعه های تنت
که جار میکشدم فصلهای برف انگیز
که میبَردم عطر حُجب پیرهَنت
و باد میوزد و بیدها در سوگ
و باد میدمد و هَر ترانه ی ققنوس
و باد میوزد و رنج برکِه های خمود
و باد میدمد و طیلسان اقیانوس
.
.
.
و باد میچمد و ریشه ریشه ی سبزم
و باد میچمد و شعر میچکد از بام
و رعد میرسد و ابرناکی هَر کوه
و باد ،بوسه ی گیلان تا ابد آرام
.
.
.
خیال میچمد و نقشهای داوُودیست
و ساز میدود و من شراب آوازت
و نارونهایمان همیشه محزونند
و کودکی و مادرانهِ نبض پروازت
و باز ، حسرت مُردابهای بیطوفان
بِه گاه چرخش رنگین برگها در باد
و رقص موجهای سپید نیلابی
و شاد ، شادی آوای جنگلی آزاااد
و باد میخزد و قلب آبگینه شکست
صدف آبگون جُلگِه های خَزر ..
و بادها ، پدر چرکخوی مانداب-ند
و لرزش چشمااان آهوانه ی تَر
و باد میوزد و تاکها ، کِه میمویند.......
و باد میوزد و نخلها ، جوان بودند ......
و باد میوزد و میسپارمِشان بر باد .......
و مهــــــــــر میوَزد وُ من و تو و لبخند
شاعر سیده نسترن طالب زاده
شعر زیبا در وصف باد در گیسو یار
در سمفونی ی گلدسته های احسان
می دوم از سرخنای گل ابریشم
عبور بادهای دشت رویایی
از دشتِ شرقی ی رازناک
ماهِ زیبای رازناک
و ماه در میان درختان دشتِ شرقی بخواب میرفت
توت های دشتِ شرقی
همیشه محزونند
و باد میوزد بر گیسوانِ سوگ زده
و باد میوزد از دشتِ مینا فام
سبز دشتِ شرقی ریشه ام در خاک
و باد میوزد بر گیسوان سوگ زده
و دوشیزگانی که تبارشان
عطر اقیانوسی ی شکوفه های گیلاس بود
بزرگ شدند از دشت مینافام
و سنبل های بنفش خواندند در سوگ
ومن باریده ام با اشک
وگیسوانِ سوگ زده
و مردانِ سبز میدانند
و مردانِ ایمان میدانند
سبزِسبز ریشه های دشتِ مینا فام
و گامهای رنگین آذرخش
وبویِ خوشِ گندمزار
در رجعتِ باران
پروانه ها رفیقِ قاصدکها بودند
باد میوزد از دشتِ مینا فام
و توت ها جوان بودند
در دشتِ مینا فام
گیسوانِ سوگ زده
همیشه محزونند
از شکستِ دشتِ مینا فام
ومهر میوزد هنوز
از دشتِ مینا فام
و باد میوزد
و قلبِ پدر شکست
از شکستِ دشتِ مینا فام
و باد میوزد بر گیسوانِ سوگ زده
حسین شفیعی بیدگلی
شعر کوتاه عاشقانه در مورد باد
باد میوزد...
من به تار و پود این پیراهن سفید
حسودی میکنم
آنچنان به تو چسبیده است
گویی...نیلوفری پیچیده روی درخت ...
باد میوزد...
من میدوم...
شاعر نسیم فهیمی
شعر نو درباره باد
باد میبرد آرزوهایم را ,
بادهایی که از تاریکی به تاریکی میوزند و قاصدکها را زیر چکمه های تگرگ خرد میکنند...
چکمه هایی که از چرم گاومیشان نفرت دوخته شده است,
گاومیشانی که هر روز صبح کنار نهر به انتظار دخترکی کمین نشسته اند که با سطل کوچک شکسته باید آب بردارد..
و او را با شاخهای نفرین شده میدرند
و باز فردا دخترک دیگری می آید
باد میبرد آرزوهایم را ,
در نفسهای دخترکان آب که در میان درختان خشکیده هراسان می دوند,
درختانی که از چوبشان تنها میتوان دسته خنجرهای خیانت ساخت و اگر به اشتباه از آنها قلمی تراشیده شود, به جز مرگ و خون واژه ای با آنها نمیتوان نگاشت.
باد میبرد آرزوهایم را, آرزویی دیگر نمیماند...
قاضی قلمی در دست دارد که چوبش آشناست و سطل خالی آب زیر پای اعدامی میشکند...
باد میوزد و من دیگر آرزویی ندارم.
شاعر آرش اعلایی
.webp)