«لمپنیسم» از ریشه آلمانی «لمپن» یا «لومپن» (Lumpen) گرفته شده است. واژه «لمپن» یا «لومپن» در مفهوم لغوی آن به کسی اطلاق می گردد که به گروه یا طبقه خاصی وابسته نباشد.
«لمپنیسم» از ریشه آلمانی «لمپن» یا «لومپن» (Lumpen) گرفته شده است. واژه «لمپن» یا «لومپن» در مفهوم لغوی آن به کسی اطلاق می گردد که به گروه یا طبقه خاصی وابسته نباشد. این واژه معمولاً با پسوند «پرولتاریا» (Lumpen proletariat) بکار می رود و منظور از آن کارگران فقیر و ژنده پوش و بطور کلی کارگرانی است که از طبقه و جایگاه خود بریده و به عنوان گروهی بیکاره اند. از این رو در لغت «لمپن پرولتاریا» مترادف با «بیکاره ها» استعمال می شود.[۱]
معنای اصطلاحی:
معنای اصطلاحی واژه فوق که غالباً در مباحث اجتماعی و سیاسی جوامع سرمایه داری کاربرد دارد، گروه یا اقشار وازده جامعه است که معمولاً در حاشیه شهرهای بزرگ جوامع صنعتی زندگی نموده و از ارتباط و اتصال با طبقات فعال و مولد جامعه بریده اند. این گروه که از جریان زندگی عادی به دورند، بدون شغل و حرفه ای مفید زندگی خود را در شرایط بسیار نامطلوب و سخت بسر می برند. اینان برای امرار معاش و گذران زندگی غالباً به کارهای ناشایست و ضد انسانی تن می دهند. دزدان، چاقو کشان حرفه ای، اوباش، ولگردان ، روسپیان و جنایتکاران باجگیر خرده پا و نظایر آن را اصطلاحاً در زمره این افراد به حساب می آوردند.[۲]
در جوامعی که در حال گذار به سوی صنعتی شدن می باشند به مرور و با توسعه و صنعتی شدن بیشتر بیکاری و ورشکستگی دایمی اقشار خرده پا افزایش یافته و گرایش به تشدید بدبختی و فلاکت کارگرانی که تا پیش از این هر کدام به حرفه ای مشغول بودند به پیدایش «لمپن ها» می انجامد. لومپن پرولتاریا به دلیل وضع خاص اقتصادی و فقر فرهنگی معمولاً بازیچه دست بازیگران مختلف سیاسی و به عنوان سیاهی لشگر جریان هایی نظیر فاشیسم و امثال آن قرار می گیرد. به عنوان مثال مارکس شکل گیری بناپارتیسم (bonapartism) را نوعی اتحاد فرصت طلبانه و عوام گرایانه بخشی از بورژوازی و لمپن پرولتاریا معرفی می کند که برای کسب قدرت و مشروعیت خود در جلب آراء و افکار عمومی از این گروه بهره گرفت.[۳]
مارکس نخستین کسی که به این اصطلاح معانی ویژه ای بخشید به اعتقاد مارکس ویژگی جوامع سرمایه داری به گونه ای است که در نهایت به ظهور یک لمپن پرولتاریای مطلقاً فقیر و بیکار می انجامد یعنی گروهی که به دلیل توسعه صنعتی در جوامع سرمایه داری از کار خود اخراج و به گروهی بیکار،غیر مولد و محروم از امکانات اجتماعی تبدیل شده اند. زیرا به عقیده مارکس سرمایه داران در جوامع صنعتی و سرمایه داری بر سر کسب بزرگترین میزان ارزش اضافی در حال رقابت شدید با همدیگر هستند، این مسئله نتایج چندی در پی خواهد داشت: تولید مازاد و مصرف کم مداوم، کمتر شدن سهم کارگر در فرایند تولید به دلیل مکانیزه شدن بیشتر، کاهش مداوم نرخ بهره، افزایش فقر نسبی کارگر در مقایسه با میزان ارزش افزوده ای که تولید می کند و سرانجام ظهور یک لمپن پرولتاریای کاملاً فقیر.
مارکس پیش بینی می کرد که بالاخره روزی این لمپن پرولتاریای فقیر به انقلاب دست خواهد زد اموال سرمایه داران را مصادره و نظام سرمایه داری را سرنگون خواهد ساخت اما چون پرولتاریا علاقه ای به ایجاد یک نظم اجتماعی استثماری ندارد زمینه حکومت کمونیسم که در واقع نوع خاصی از روابط اجتماعی غیر استثماری است فراهم خواهد شد. اما واقعیت در عمل به گونه ای دیگر رقم خورد. یعنی در جوامع پیشرفته و سرمایه داری روند فقیرتر شدن کارگر که قرار بود زمینه شورش و انقلاب آنان را فراهم سازد به وقوع نپیوست زیرا امپریالیسم فرصتهای خاصی در اختیار سرمایه داران قرار داد تا با بخشی از درآمد حاصل از استثمار مستعمرات، وضع معیشتی کارگران خود را بهبود بخشیده و در سطح مطلوبی نگه دارند. بنابراین روند افزایش فقر و بیکاری پرولتاریا در سطح کلان در جوامع صنعتی اتفاق نیفتاد تا آنان با شورش عمومی نظام حاکم را سرنگون و قدرت را خود در دست گیرند.
[۱] . ر.ک: دلاوری، رضا، فرهنگ لغات و اصطلاحات علوم سیاسی و روابط بین الملل، انتشارات دلاوری، ۱۳۷۸.
[۲] . علی بابایی، غلام رضا، آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر ویس، ۱۳۶۶.
[۳] . ر.ک: ایان مک لین، فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد، ترجمه دکتر حمید احمدی، نشر میزان، ۱۳۸۱.