امروز پس از چند ماه آشنایی با استاد عزیزم آرش نور آقائی و فصلنامه زیبای گیلگمش که ایشون یکی از مدیران اصلی اون هستند، در دورهمی این مجله شرکت کردم که در محل دفتر مجله و نزدیک خانه پدری بود. جدای از اتفاقات دیگر، به طور اتفاقی و برای اولین بار آقای “کیومرث غفاری” توسط یکی از دوستانم که از عوامل اجرایی فصلنامه بود به من معرفی شد. مردی که موهای سفیدش حاکی از تجربه بالا بود و انرژی و عشقی که کاملا در اطرافش حس میشد. اینطور به من معرفی شد که ایشون اولین و قدیمی ترین راهنمای گردشگری در ایران هستند و موسس اولین آموزشگاه تربیت راهنمایان گردشگری در ایران در سال ۱۳۴۵ به نام “آوای جلب سیاحان” که هنوز هم با مدیریت ایشون فعال هست. اولین بودن در هر کاری، امتیازی هست که نصیب هر کسی نمیشه به این راحتی، و معمولا این آدمها ویژگی های خاصی دارن و به نظرم ازشون میشه درس های زیادی گرفت. با فروتنی اجازه دادن باهاشون یک عکس یادگاری بگیرم و بعد دنبال فرصتی بودم که بیام خونه و راجبشون سرچ کنم. مقاله ای که در زیر میخونید، تقریبا کامل ترین مطلبی بود که پیدا کردم و جالب دونستم که با شما هم به اشتراک بگذارم. جالبه و پیشنهاد میکنم کامل بخونیدش
ناراحتی قلبی و آلودگی هوا که با هم دست به یکی کنند، ناچار میشود در خانه بماند. اما دعوت ما را با طیب خاطر میپذیرد تا با هم راه بیفتیم در کوچههای شمیران و از دیدنیها و تاریخ این شهر برایمان بگوید. استاد «کیومرثغفاری» را پدر راهنمای گردشگری در ایران لقب دادهاند. کارش را از سال ۱۳۳۸آغاز کرد؛ زمانی که فقط ۱۶سال داشت و همین باعث شد پای صحبتش بنشینیم. او که از اسفند ماه ۱۳۵۷ تا به حال در محله قیطریه زندگی میکند، به تهران عشق میورزد. «عاشق پیادهروی و کشف دیدنیهای این شهر بودم. تهران هم اینقدر بزرگ و وسیع نبود.» او شاگردان بسیاری هم در حوزه گردشگری و راهنمای تور آموزش داده و همچنان به کارش عشق میورزد و راهنمای رسمی وزارت امور خارجه است. چندی پیش نیز بهعنوان راهنمای برگزیده صنعت گردشگری ایران انتخاب شد. تصمیم دارد تور گردشگری ویژهای در سرای محله قیطریه برپا کند. شهروندان را به تماشای دیدنیهای تهران ببرد و تور را به زبان انگلیسی هم برگزار کند. میگوید: «من وقف این سرزمین هستم.» در یک روز پاییزی روایت یکی ازگردشگران قدیمی را از زیر و بم شمیران شنیدیم.
قیطریه و زمینهای زراعتیبسیار دقیق و منظم است. درست مثل یک ساعت سوئیسی اصل. قبل از قرار حاضر و منتظر ماست. گفتوگوی ما از محله قیطریه آغاز میشود. روبهروی همان خانهای که ۳۸سال پیش همراه همسرش در آن ساکن شده است. میگوید که به دلیل تصادف و جراحت و ناراحتی قلبی اخیرش یک سالی را در بخش مراقبتهای ویژه گذرانده و بر اثر داروها نمیتواند اسامی و تاریخ و اماکن را به خوبی به یاد بیاورد. در حالی که همه سؤالات ما را مستدل پاسخگو میشود. هرهمسایهای که رد میشود، سلام و علیک گرمی میکند. «روزگاری که ما به این محل آمدیم، فقط ساختمان ما بود و خانه روبهرویی. تا چشم کار میکرد اینجا زمینهای زراعی و صیفیکاری بود. خوب یادم هست عطر خیار و سبزی و صیفی همه جا را پر میکرد.»
نخستین عکس یادگاری در معدن زغال سنگ شمشکسربالایی و سرپایینی کوچههای شمیران را پشت سر میگذاریم. از نخستین عکس خود در ۲سالگی یاد میکند. «نخستین عکس من در معدن زغال سنگ شمشک در کنار پدرم، غلامرضا غفاری، سال۱۳۲۴ گرفته شد. پدرم تحصیلاتش را تا درجه دکترای مهندسی معدن در آلمان گذرانده بود. عاشق کارش بود و شبانهروز را در معدن میگذراند. برای همین هم زندگی او با مادرم دوام نداشت.» تحصیلات ابتدایی را میگذراند و در ۱۳سالگی راهی آمریکا میشود. در امتحانات هوش و نبوغش را نشان میدهد و ۱۶سالگی دیپلم میگیرد. اما با سخنرانی کاملی که درباره ایران میکند، به او مدرک دکترای افتخاری میدهند. کیومرث غفاری سال۱۳۳۸ در ۱۶سالگی به ایران برمیگردد تا با دیدن اقوام دلتنگیاش را التیام دهد و برای ادامه تحصیل بازگردد. اتفاقی که هرگز نمیافتد و او برای همیشه در ایران میماند و میشود راوی تاریخ و تمدن ایران برای توریستها و گردشگران ایرانی.
از ییلاق دارآباد تا باغ فرمانفرمادارآباد و درختهای سر به فلک کشیده خوش آب وهواترین نقطه شمیران، این روزها بیشتر با برجهای سربه فلک کشیده خودنمایی میکند. کیومرث غفاری، این محله را به نام قدیمش میخواند. «محله دارآباد را از کودکی به یاد دارم. مهدی آذر، وزیر فرهنگ کابینه مصدق یکی از بستگان پدرم بود و اینجا باغ داشت. تابستانها در تهران آتش میبارید. تهران داغ بود. ما هم برای آرامش و استفاده از آب و هوای خنک به ییلاقهای شمیران و باغ دکتر آذر میآمدیم. دارآباد هم یکی از ییلاقهای خوش منظره و خوش آب و هوا بود. اصلاً ما ایرانیها مردم ییلاق قشلاق هستیم.» یکی دیگر از باغهای خاطرهانگیز و دیدنی برای کیومرث غفاری باغ فرمانفرماییان است که این روزها در میدان قدس با ساختمان انستیتوپاستور آن را میشناسیم «پدربزرگم با فرمانفرما دوست و آشنا بود. هر وقت برای سرزدن به او میرفت من هم همراهش میشدم. آقاجان درشکهای اختیار میکرد. از پیچشمیران راهی میشدیم و مسیر جاده قدیم که همان خیابان شریعتی باشد را بالا میرفتیم تا به باغ فرمانفرما برسیم. من هم حسابی در باغ بازی میکردم.» بعدها پدرش در باغ نظر دزاشیب، ملکی خرید تا برای روزهایی که از آسمان تهران آتش میبارد، به ییلاق پناه ببرند.
دنیای تماشایی موزههاهوای خاکستری نمیگذارد استاد نفسی چاق کند. «اگر بخواهم تاریخ شمیران و دیدنیهایش را بگویم باید یک هفته تا ۱۰روز با من قدم بزنید. ۵۷سال از این ۷۳سالی که از خدا عمر گرفتم را راهنمای تور بودم. خودم را وقف این سرزمین دیدنی کردهام. از آنجایی هم که پدربزرگهای مادری و پدری افراد سرشناس و متمولی بودند، خاطرات بسیاری دارم. وقتی این خاطرات را با تاریخ پیوند میزنم و برای گردشگران تعریف میکنم، برایشان جالبتر و به یادماندنیتر میشود.» پدر راهنمای گردشگری ایران کلامش را اینطور ادامه میدهد: «موزههای شمیران واقعاً دیدنی است و حرفهای بسیاری دارد. موزه پروفسور حسابی در الهیه برای خودش دنیایی است.»
جذابیت گردشگری برای توریستهای خارجینگین موزههای شمیران هم که کاخموزه سعدآباد است. یکبار گردشگران را به موزه فرشچیان از مجموعه موزههای کاخ سعدآباد بردم و ۱۲ساعت طول کشید. استاد فرشچیان نابغه است. تماشاگه زمان، باغموزه سینما و موزه موسیقی هم دیدنی است.» به دیدنیهای دیگر شمیران اشاره میکند: «از موزهها بگذریم. امامزادههای شمیران و تکیهها با معماری خاص و قدمت دیرین از جاذبههای دیگر گردشگری شمیران است.» آنقدر برایش شمیران دوستداشتنی است که وقتی در ۱۶سالگی از آمریکا به ایران میآید، بعد از دیدن اقوام به شمیران میآید: «یکراست رفتم امامزاده صالح(ع) و بعد امامزاده قاسم(ع). در خیابان دربند هم آرامگاه ظهیرالدوله است که بزرگان زیادی در آنجا آرمیدهاند. جایی که ما را به اعماق تاریخ معاصر کشورمان میبرد.»
۸۰باغی که برج شدغفاری، به باغهای زیبای در طول مسیر اشاره میکند و میگوید: «وقتی میگفتیم شمیران یعنی جای خوش آب و هوا و باغهای دیدنی. باغهایی که این روزها جایش را به برجهای نخراشیده داده. از کاخ گلستان در میدان ارگ تا تجریش ۸۰باغ وجود داشت. از وقتی برجنشینی به جان ما افتاد با باغها هم خداحافظی کردیم. برجنشینی در فرهنگ ما نیست.» او به واسطه ۵۷سال راهنمای تورهای گردشگری بودن به تاریخ، جغرافیاو مردمشناسی مسلط است. «هوای خنک شمیران به دلیل اختلاف ارتفاع ۱۴۰۰متری از سطح دریاست. توپخانه ۱۲۰۰متر و ری ۹۰۰متر بالاتر از سطح دریاست. تاریخ تهران روی این شیب شکل گرفته. تاریخی که باید بدانیم و بخوانیم. من به این شهر عشق میورزم و هنوز در حال کشف و یادگیریام.»
اهدای کتابخانه تخصصی و آرشیو جهانگردیکیومرث غفاری سال ۱۳۴۷با فرشته خانم ازدواج میکند و صاحب ۳فرزند میشود. یک پسر و ۲دختر. هیچکدام از بچهها راه و حرفه پدر را دنبال نمیکنند و نمیتوانند از آرشیو و مجموعه گرانقدری که او در طول سالها گردآوری کرده، مراقبت کنند. از اینرو استاد برای از بین نرفتن این مجموعه تصمیمی میگیرد. «کتابخانه و آرشیو جهانگردی را به انجمن صنفی راهنمایان ایران و تعدادی از فارغالتحصیلان رشته جهانگردی دانشگاه علامه طباطبایی اهدا کردم. یادم نیست چند جلد کتاب بود، اما میدانم وقتی بستهبندی کردم ۶۵کارتن شد.»
مختصر و کوتاه درباره هممحلهای
روزگار کودکی و نماز خواندن در کنار عمه جان«از روزی که خودم را شناختم به دنبال این بودم که حدیث پیامبر(ص) را در زندگیام پیاده کنم. ایشان میفرماید: تاخودت را نشناسی، خدا را نشناختهای.» به دنبال جدایی پدر و مادرش که هر کدام از خانوادههای متمول و سرشناس روزگار بودند، در خانه پدربزرگ و در محضر عمه پدربزرگش بزرگ میشود. «عمه سکینه جان به من نماز یاد داد. خانهشان بالای دروازه دولت بود. خیابان مفتح فعلی و کوچه ثاقب که هنوز هم به همین نام هست. چادر نماز گلدارش را سر میکرد. برای من هم سجاده کوچکی درست کرده بود. نمازش را بلند میخواند تا من یاد بگیرم. اما حواسش بود در اتاق بسته باشد تا صدایش بیرون نرود.» حاج عبدالغفار تبریزی، جد او یکی از تاجاران تبریز و به زبان عربی مسلط بود. عبدالله، پدر پدر بزرگش نیز به واسطه سفر به اروپا زبان انگلیسی و عربی را میدانست. کتابهای کودکانه از همین طریق در خانه آنها راه پیدا میکند و کیومرث شبها با شنیدن قصههای کودکانه به خواب میرود. قصههایی که توسط عبدالله به فارسی ترجمه شده بود. صحبتمان گل میاندازد و استاد میگوید که عبدالله، پدر پدربزرگش قبل از تولد پدربزرگش، محمدجواد، برای آموختن زبان روسی به مسکو میرود و سفرش ۱۰سال طول میکشد. چراکه در این مدت مشغول نوشتن نخستین فرهنگ فارسیـ روسی میشود. «روزگار کودکی من در اندیشه و تفکر در زندگی اجدادم میگذشت. میخواستم خودم را بشناسم و ببینم آیا من هم این استعداد را دارم یا نه. حدیث پیامبر و خودشناسی و خداشناسی همواره در گوشم زنگ میزد.» مادرش، توران دخت کحالزاده، به زبان فرانسه برایش شعر میخواند و او به همینترتیب فرانسه آموخت.
تهرانگردی از سال ۱۳۳۸دست تقدیر برای کیومرث غفاری اینگونه رقم خورد که وقتی برای استراحت ۳ماهه و دیدار اقوام بعد از ۳سال تحصیل در آمریکا به ایران بیاید، در انجمن ایران و آمریکا مشغول کار شود تا به ایرانیها انگلیسی و به آمریکاییها فارسی یاد بدهد. نقطه عطف زندگی او زمانی میشود که از او میخواهند دیدنیهای تهران را به آمریکاییها نشان بدهد. سال ۱۳۳۸ را به یاد بیاورید که هیچ کتابچهای برای معرفی جاذبههای گردشگری ایران وجود نداشت چه برسد به دیدنیهای تهران. کیومرث هم از پدر و مادرش کمک میگیرد. پدر موزه هنرهای ملی در خیابان بهارستان و موزه ایران باستان و چشمهعلی در ری را پیشنهاد میدهد و توضیحات کافی درباره تهران را در اختیار کیومرث میگذارد. بعد از یک روز گردشگری، این کار چنان تأثیری بر کیومرث میگذارد که تا به حال که بیش از نیم قرن از آن میگذرد، هیچ شغل دیگری انتخاب نکرده و او را پدر راهنمای گردشگری ایران خطاب میکنند. از سویی دیگر کیومرث در سالهایی که مشغول تحصیل در آمریکا بود باید کار میکرد. لباس فرم دربان هتل چنان برایش جذاب بود که مدتی دربان هتل میشود. چند ماه بعد تصمیم میگیرد نظافتچی هتل باشد. آشپزی در رستوران هتل و پذیرش را هم تجربه میکند و خلاصه میشود یک هتلدار به تمام معنا. این تجربه ۳ساله او را با فرهنگ و آداب و رسوم مردم کشورهای مختلف آشنا میکند و حسابی در حرفه گردشگری کارگشا میشود. در همان عنفوان جوانی مدتی هم ضمن راهنما بودن، هتلداری در هتل سینا میدان فردوسی را تجربه میکند. سال ۱۳۴۳ برای نخستین بار در ایران بهعنوان مشاور، پیشنویس اساسنامه مؤسسه برای جلب سیاحان را نوشت و حرفه گردشگری در ایران متولد شد. سال ۱۳۴۵ نخستین دوره آموزش راهنمایان تور در آن مؤسسه برگزارشد و یک سفر ۶ماهه ایرانگردی را برگزار کرد. سال ۱۳۵۰ هم اعلام میشود که دانشگاه هتلداری و جهانگردی آماده است و او مشغول نوشتن سرفصل دروس دانشگاهی شد. علاقه او به تورهای اماکن باستانی و ابنیه تاریخی است ولی در طبیعتگردی هم به واسطه همکاری با مرحوم محمدعلی اینانلو سرآمد است. کیومرث غفاری با وجود سفرهای بسیار میگوید که هنوز برخی از روستاهای ایران را ندیده. مراسم عاشورا و تاسوعا در روستاهای کوه کرکس و ابیانه و مشهد اردهال را هم برای گردشگران داخلی و هم گردشگران خارجی به یادماندنی میداند. معتقد است راهنما باید مطالعه بسیاری داشته باشد زیرا گردشگران خارجی هدفمند و با مطالعه به ایران میآیند و ایرانی را به مهماننوازی میشناسند. استاد غفاری برای اینکه بتواند پاسخ سؤالات گردشگران خارجی درباره اسلام را بدهد، همان دهه ۴۰به مدت ۵سال در حوزه علمیه مروی درس میخواند. او فقه میآموخت و در عوض به طلبهها زبان انگلیسی درس میداد. استاد کیومرث غفاری که باید او را پیر گردشگری ایران نامید حالا منتظر فرصتی است تا تجربیات و خاطراتش را بنویسد. اگر بیماری قلبی بگذارد.
کارنامه هنری کیومرث غفارینگاهی به روزگار استاد غفاری نشان میدهد که او علاوه بر حوزه گردشگری و علوم مربوط به آن اعم از تاریخ و جغرافی و مردمشناسی با دنیای هنر هم بیگانه نیست. ۳سالش بود که برای ضبط نخستین برنامه کودک در رادیو انتخاب شد. «سال۱۳۲۵ در حالی که ۳سال بیشتر نداشتم برای ضبط نخستین برنامه کودک رادیو مشغول شدم. پدربزرگ مادری من آن سال رئیس رادیو ایران بود و مرا به رادیو برد.» فعالیتهای هنر او به رادیو ختم نمیشود و سال ۱۳۷۰ در فیلم سینمایی «دادستان» وسال ۱۳۹۲ در فیلم سینمایی «۲ساعت بعد فرودگاه مهرآباد» ایفای نقش میکند. سال گذشته هم در سریال «شمعدونی» به کارگردانی سروش صحت حضور داشت.
منبع مقاله: روزنامه همشهری