ویلنیوس پایتخت لیتوانی و پارک ملی تراکای
فاصله ها در اروپا اونقدر کمه که فاصله چهار ساعته ریگا تا ویلنیوس (Vilnius) مسافت طولانی محسوب میشه. دومین تجربه من با شرکت اتوبوسرانی لوکس اکسپرس هم خیلی خوب بود. حرکت به موقع و صندلی ها راحت و تمیز بود. مسیر هم پر بود از گل های زرد رنگ دانه های روغنی. چون هر دو کشور لتونی و لیتوانی عضو پیمان شینگن هستند عملا مرزی بینشون وجود نداره و فقط از روی...
فاصله ها در اروپا اونقدر کمه که فاصله چهار ساعته ریگا تا ویلنیوس (Vilnius) مسافت طولانی محسوب میشه. دومین تجربه من با شرکت اتوبوسرانی لوکس اکسپرس هم خیلی خوب بود. حرکت به موقع و صندلی ها راحت و تمیز بود. مسیر هم پر بود از گل های زرد رنگ دانه های روغنی. چون هر دو کشور لتونی و لیتوانی عضو پیمان شینگن هستند عملا مرزی بینشون وجود نداره و فقط از روی جی پی اس موبایل متوجه شدم وارد لیتوانی شدم. ساعت ۲ ظهر رسیدم ترمینال اتوبوسرانی ویلنیوس و با اتوبوس برقی به هاستل فابریکا (Fabrika) رفتم. تقریبا همه هاستل های خوب پر شده بود و فابریکا از معدود هاستل هایی بود که تخت خالی داشت. هاستل فابریکا امتیاز خوبی توی سایت هاستل ورلد نداشت ولی چاره ای نبود. هاستل نسبتا تمیز بود، پذیرش خیلی خوبی نداشت و در کل اتمسفرش سرد و بی روح بود. قیمت تخت من توی اتاق ۶ تخته ۹ یورو بود.
بعد از یک استراحت کوتاه از هاستل زدم بیرون چون فرصت زیادی نداشتم. اولین چیزی که توجهم رو توی شهر جلب کرد تعداد زیاد دانشجو و شاد و سرزنده بودن شهر بود. مرکز شهر قرون وسطایی ویلنیوس در لیست میراث جهانی یونسکو ثبت شده و در سال ۲۰۰۹ هم پایتخت فرهنگی اروپا بوده. رودخانه ویلنا و نهرهایی که از اون منشعب شده زیبایی ویلنیوس رو دو چندان کرده.
برای دیدن منظره کل شهر به بالای پارک تپه ها رفتم که به یادبود کشیش های شکنجه شده در زمان ورود مسیحیت به لیتوانی، سه تا صلیب بزرگ در اونجا قرار گرفته. اون بالا با تعدادی دانشجو از کشورهای آذربایجان، گرجستان و آلمان آشنا شدم و کل اون روز عصر رو باهاشون همراه بودم. دختران لیتوانیایی زیباتر و خوش پوش تر از دو کشور قبلی یعنی استونی و لتونی بودند. این زیبایی اونقدر بود که در کمال تعجب من هنری که اهل آلمان بود دوربینش رو در بیاره و یواشکی از دخترها عکس بگیره!
قبل از تاریک شدن هوا به محله جالبی ازشهر به اسم اوژوپیس (Uzupis) رفتم. ساکنان این قسمت از شهر ۲۰ سال قبل اعلام خودمختاری کردند، برای خودشون پرچم، پول، رئیس جمهور و قانون اساسی دارند. البته همه این ها بصورت غیر رسمی هست. در کل این منطقه محل جمع شدن هنرمندان و افراد ادبی و گاهی الکلی های شهر هست و بصورت یک جزیره میان دو تا نهر قرار گرفته. قانون اساسی ۴۱ بندی ایالت اوژوپیس به چندین زبان بر روی یکی از دیوارهای شهر نصب شده و هر سال هم به یک زبان جدید ترجمه میشه. به دنبال زبان فارسی گشتم ولی هنوز قانون اساسی ایالت اوژوپیس به زبان فارسی ترجمه نشده بود. بعضی از بندهای ساده و بعضا خنده دار این قانون اساسی رو میتونید در عکس های زیر ببینید.
ساعت ۱۰ صبح روز بعد در تور پیاده روی شهر گردی شرکت کردم. راهنما تقریبا همون جاهایی که عصر روز قبل رفته بودم رو نشونم داد ولی توضیحاتش خیلی خوب و دوست داشتنی بود و ارزش وقت گذاشتن رو داشت. بعد از تور راهنما دعوت کرد هرکس علاقه داره برای خوردن ناهار توی یک رستوران سنتی بهش ملحق بشه.
بعد از ناهار با یک پسر انگلیسی به اسم جرج که توی تور باهاش آشنا شده بودم و از برنامش برای دیدن دریاچه گالو (Galve) و قلعه تراکای (Trakai)گفته بود، به سمت ایستگاه قطار حرکت کردیم. چون وقت کم بود آخرای مسیر رو دویدیم تا به قطار برسیم و دقیقا ۳۰ ثانیه قبل از حرکت پریدیم داخل قطار. امکان خرید بلیط از مامور قطار به قیمت کمی بیشتر (۴ یورو) وجود داشت. بعد از ۵۰ دقیقه به شهر تراکای رسیدیم. خیلی زود دریاچه زیبای گالوه خودش رو نشون داد. قدم زدن در پارک ملی تراکای و دیدن دریاچه ای که با درختان سبز محصور شده بود توی اون روز آفتابی، نشون میداد چقدر خوش شانس بودم که جرج رو توی تور دیده بودم. توی مسیر افرادی بودند که قایق پارویی رو به قیمت ساعتی ۳ یورو کرایه می دادند. تصمیم گرفتیم برای رفتن به قلعه تراکای که در واقع توی یک جزیره وسط دریاچه بود از قایق استفاده کنیم. برای من که تجربه ای نداشتم سخت ولی با مزه بود. قسمت آخر مسیر که قصد پارک کردن قایق رو توی اسکله قلعه داشتم از همه بیشتر هیجان داشت. صاحبان قایق های لوکس از ترس اینکه ما با قایق چوبیمون بهشون برخورد کنیم چند سالی از عمرشون کم شد!
بلیط قلعه ۴ یورو بود. دیدن قلعه که الان تبدیل به موزه شده بود یک ساعتی طول کشید. دوباره با قایق برگشتیم و اینبار جرج پارو میزد و من فرصت داشتم با آرامش از نسیم دریاچه و منظره هاش لذت ببرم. برای رفتن به ویلنیوس از اتوبوس ۳ یورویی استفاده کردیم چون قطار بعدی به این زودی ها حرکت نمی کرد. شب شده بود که رسیدیم. بعد از خداحافظی با جرج مستقیم رفتم هاستل، شام مختصری برای خودم درست کردم و راه افتادم به سمت ترمینال اتوبوسرانی شهر. اتوبوس من ساعت ۲۲:۳۰ به مقصد ورشو پایتخت لهستان حرکت کرد و سفر کوتاه من به کشور دوست داشتنی لیتوانی پایان یافت.
تاریخ سفر: خرداد ۱۳۹۴