سالار دو اویونی، بزرگترین فلات نمکی دنیا
از معدن پوتوسی که برگشتم فرصتی برای دوش گرفتم نداشتم. تنها اتوبوس بعدازظهر به مقصد اویونی Uyuni ساعت 14:30 حرکت میکرد. با همون خاک و گِلی که همه جای بدنم نفوذ کرده بود رفتم ترمینال. حتی وقت ناهار خوردن هم نداشتم. ناهار من شد چند تا موزی که از دستفروش توی ترمینال خریدم. جاده پوتوسی به اویونی کوهستانی با پوشش گیاهی تُنُک بصورت علفزار و کاکتوسهای...
از معدن پوتوسی که برگشتم فرصتی برای دوش گرفتم نداشتم. تنها اتوبوس بعدازظهر به مقصد اویونی Uyuni ساعت ۱۴:۳۰ حرکت میکرد. با همون خاک و گِلی که همه جای بدنم نفوذ کرده بود رفتم ترمینال. حتی وقت ناهار خوردن هم نداشتم. ناهار من شد چند تا موزی که از دستفروش توی ترمینال خریدم. جاده پوتوسی به اویونی کوهستانی با پوشش گیاهی تُنُک بصورت علفزار و کاکتوسهای کوچکی بود که هر چند کیلومتری خودشون رو نشون میدادند. مسیر پر بود از سرخپوست هایی که نوع خانههاشون من رو یاد زندگی عشایری میانداخت. از همه جالبتر دام هاشون بود که ترکیبی از گوسفند و لاما بود. اولین بار بود که لاما میدیدم. خیلی دوست داشتم با ماشین خودم این جاده رو رانندگی میکردم، هرجا اراده میکردم توقف میکردم و با لاما ها بازی میکردم. (لاما یکی از حیوانات اهلی و بومی کوهستانهای آند هست، چیزی بین گوسفند و شتر).
اتوبوس سواری توی جاده های پر از لاما ۴ ساعت طول کشید. خیلی دوست داشتم همون موقع که رسیدم اویونی و از اتوبوس پیاده شدم بشینم، کمی استراحت کنم و دنبال یک رستوران خوب بگردم. اما وقتی تنهایی سفر میرم خیلی کارها هست که باید قبل از استراحت انجام بدم. کوله رو انداختم به دوش و دنبال آدرس چند تا مسافرخانه گشتم. اویونی یک روستای بزرگ بود. هاستل نداشت و مسافرخانه مناسبترین گزینه بود. ۶ دلار قیمت خوبی برای یک اتاق (بدون سیستم گرمایش و با حمام عمومی) بود. هنوز زود بود به استراحت فکر کنم. خیابان اصلی اویونی پر بود از آژانس های مسافرتی که تور سالار دو اویونی (Salar de Uyuni) یا همون کویر نمک رو میفروختند. ساعت ۸ شب تعداد کمی از آژانس ها باز بودند و اگه میخواستم یک روز اضافی توی اویونی نمونم باید همون شب تورم رو رزرو میکردم. صد در صد توریست هایی که میاند اینجا برای دیدن سالار دو اویونی میاند. با اطلاعاتی که از زمان اومدنم به بولیوی و بصورت شفاهی از سایر بک پکر ها بدست آورده بودم میدونستم تورهای سالار دو اویونی بطور کلی به دو دسته ۱ روزه و ۳ روزه تقسیم میشند. تور ۳ روزه علاوه بر سالار اویونی روز دوم و سوم بازدید از چند تا دریاچه هم توی برنامشون هست. از اونجایی تورهای ۳ روزه شامل دو شب اقامت توی خوابگاههای سرد حاشیه کویر بود انتخاب من تور یکروزه بود. با کمی چونه زدن و دادن یک اسکناس ۲۰ تومانی به فروشنده تور تونستم تخفیف بگیرم و نهایتا ۲۰ دلار هزینه تور یکروزه سالار اویونی شد. از یک آژانس دیگه بلیط اتوبوس برای فردا شب به مقصد لاپاز رو خریدم. یک شام خوشمزه خوردم و به سمت مسافرخانه دویدم تا قبل از اینکه ساعت ۱۰ بشه و حمام رو ببندند بتونم خودم رو از دست خاک معدن و احتمالا قدری نقره که به بدنم چسبیده بود راحت کنم ☺ این هم از مصائب تنهایی سفر کردنه که باید همه برنامه ریزی ها رو خودم انجام بدم. اون شب قبل از خواب کل کوله پشتیم رو تخلیه کردم و هر چیز قابل پوشیدنی که داشتم تنم کردم. فکر کنم اولین و آخرین باری بود که ۶ جفت جوراب همزمان میپوشیدم!
صبح قبل از شروع تور رفتم لاندری (لباشویی) و بعد از اینکه ازش قول گرفتم تا عصر تحویلم بده اکثر لباسهام رو برای خشکشویی تحویلش دادم. توی خیلی از کشورها بخصوص کشورهایی که ثروتمند نیستند هزینه شستن لباس بر اساس تعداد و نوع لباس محاسبه نمیشه، معیار برای تعیین قیمت وزن لباس هاست. من اسمش رو گذاشتم لباسشویی کیلویی. حالا اینکه وزن لباس ها رو قبل از شستن اندازه بگیره یا بعد از اون بستگی به انصاف و مرام فروشنده داره.
ساعت ۹ اتاقم رو تحویل دادم و رفتم به سمت آژانسی که تور خریده بودم. تور کویر سالار اویونی از ساعت ۹:۳۰ با سوار شدنم به تویوتا لندکروز رسما شروع شد. یک گروه ۸ نفره دوست داشتنی از کشورهای ایران، بولیوی، انگلستان، آمریکا و برزیل. راننده که راهنما هم بود تمام توضیحات رو به زبان اسپانیایی میداد. قیمت تورهایی که راننده انگلیسی زبان داشتند به مراتب بیشتر بود. البته برای دیدن یک جاذبه طبیعی هر چقدر زبان راهنما رو نفهمی چشمهات با آرامش بیشتری به کنجکاوی و جستجو میپردازند ?
سالار دو اویونی پربازدیدترین جاذبه کشوری بولیوی هست. این کویر یا فلات نمکی با مساحت ۱۰,۰۰۰ کیلومتر مربعی و ارتفاع ۳۶۰۰ متری از سطح دریا یک منبع تمام شدنی نمکه. ضخامت لایه نمکیش متغیره و تا ۱۰ متر هم میرسه! از اوایل آذر تا اواسط اسفند که فصل بارندگیه یک لایه آب سطح تمام این فلات نمکی رو میگیره و تبدیل میشه به بزرگترین آینه دنیا. قبل از اینکه وارد فلات نمک بشیم توی حاشیه اون برای دیدن قبرستان قطارها توقف کردیم. لوکوموتیوهای بخاری که ۱۰۰ سال قبل از انگلستان به اینجا آورده شدن ولی پروژه هیچ وقت عملی نشد. با گذشت زمان و تخریب قطارها توسط بادهای نمکی الان تنها کاربرد این قطارها سرگرم کردن توریست هاست. تقریبا همه تورها قبل از ظهر برای دیدن گورستان میان ولی به نظر من غروب میتونست بهترین زمان برای دیدن گورستان قطارها باشه.
توقف بعدی روستای کوچکی بود که کار و کاسبی هر ده خانوار روستا فروختن صنایع دستی پشمی، چرمی و نمکی به توریستها بود. وقتی شانس داشته باشی روستایی که با از رونق افتادن تجارت نمک داره از بین میره با هجوم توریست و تغییره کاربری دوباره جون میگیره.
قبل از اینکه کامل وارد کویر بشیم راننده به درخواست من برای تماشای یک گله آهو توقف کرد. راننده با کمک همسفر آمریکایی که اسپانیایی هم بلد بود توضیح داد که این موجودات خوشگل آهو نیستن و در واقع پسر عموهای لاما هستند به اسم بیکونا Vicuna. بیکونا ها بر خلاف لاما ها اهلی نیستند و به نظر من زیباترند. احتمالا شتر میشه فامیل دور هر دوتاشون ?
وارد نمکزار شدیم و دیگه تا چشم کار میکرد نمک بود و دیگر هیچ. بعد از نیم ساعت رانندگی وسط ناکجاآباد، بدون جاده و مسیر، کنار چند تا تپه کوچک نمکی توقف کردیم. ظاهرا اونجا هنوز هم نمک برداشت میشد. نیم ساعتی برای خلوت کردن وسط کویر و لذت بردن از اشکال هندسی ایجاد شده روی زمین فرصت داشتیم.
دوباره حرکت کردیم و بعد از مسافتی حدود ۱۰۰ کیلومتر جزیره ماهی با اون شکل ماهی مانندش از دور پیدا شد. توی مهرماه خبری از اون آیینه بزرگ سالار دو اویونی نبود ولی در عوض امکان رفتن به وسط این دشت زیبای نمک و دیدن جزیره ماهی از نزدیک وجود داشت. جزیره ماهی تفاوتش با بقیه جزیره ها اینه که وسط آب نیست، وسط یک عالمه نمک گیر افتاده. هر چی نزدیکتر میرفتیم ابهت جزیره بیشتر میشد. کم کم کاکتوس های غول پیکر جزیره هم شروع کردند به خوشامدگویی. قبل از جزیره گردی روی سکوهای سنگی ناهار شامل برنج، استیک، مرغ، تخم مرغ و سبزیجات خوردیم.
یک مسیر پیاده روی توی جزیره درست شده بود که هم گشتن اطراف جزیره رو راحت میکرد و هم از پوشش گیاهی بی نظیرش محافظت میشد. جزیره کاکتوس اسم دیگه جزیره بود. ۵۰۰۰ تا کاکتوس قد و نیم قد که ارتفاع بعضی هاشون تا ۱۰ متر هم میرسید من رو یاد فیلم های وسترن و غرب وحشی میانداخت. از ارتفاع بلند کاکتوس ها و رشد بسیار کند این گیاه میشد حدس زد عمری بیش از ۱۰۰۰ سال دارند! بالاترین نقطه جزیره جایی بود که از اونجا میشد یک منظره سورئال از سالار دو اویونی رو تماشا کرد. جزیره کاکتوس بزرگ نبود و در کمتر از ۲ ساعت بازدید گروه ما تمام شد.
یک توقف دیگه وسط نمک ها داشتیم و اعضای گروه از خلاقیتشون برای گرفتن عکسهای با مزه استفاده کردند. هرچی به آخر تور نزدیک میشدیم بیشتر به این نتیجه میرسیدم خیلی زیبایی های سالار دو ایونی رو توی دریاچه نمک حوض سلطان هم میشه پیدا کرد. البته بی انصاف هم نیستم، حوض سلطان مساحتش کمتر از ۳ درصد سالار دو اویونی هست و جزیره ماهی با اون کاکتوس های غولپیکرش رو هم نداره.
آخرین توقفمون یک هتل ساخته شده از نمک در وسط کویر بود. بنای یادبود رالی داکار هم با فاصله نزدیکی از هتل ساخته شده بود. تا غروب آفتاب اونجا موندیم و بعدش به سمت شهر اویونی حرکت کردیم.
قبل از حرکت بسمت لاپاز لباس هام رو از لاندری گرفتم (کیلویی ۱ دلار) و یک شام خوشمزه خوردم. لامای کباب شده روی ذغال غذایی نیست که مزه ش فراموش شدنی باشه. بنظر من از کباب گوسفند هم خوشمزه تر بود.
اتوبوس سِمی کاما بود و پتوی ضخیمی که برای هر صندلی گذاشته بودند نوید یک شب سرد رو میداد. صندلی خالی زیاد داشت و من یک صندلی ردیف اول طبقه دوم انتخاب کردم. بعد از ۱۵ دقیقه که اتوبوس به سمت لاپاز حرکت کرد جاده به قدری خراب شد که بند شدن روی صندلی سخت بود. حتی بعضی جاها راننده میرفت داخل کویر و بی خیال جاده میشد! توی همچین شرایطی مجبور شدم از دستشویی آخر اتوبوس استفاده کنم که واقعا تجربه سختی بود. ساعت ۲ صبح با آبی که از بارندگی شدید داشت داخل اتوبوس میومد همه مسافرها بیدار شدند و فکر نکنم تا صبح کسی تونست بخوابه.
تاریخ سفر: شهریور ۱۳۹۳