سریال هسل داستان قسمت آخر سریال هسل و تمام قسمت ها

منبع خبر / گوناگون / ۰۷-۰۸-۱۳۹۶

سریال هسل, سرنوشت هسل و ملک, آشتی هسل و مادرش گونول, عکس سریال هسل, داستان تمام قسمت های سریل هسل داستان قسمت آخر سریال هسل سریال مادر و تمام قسمت های سریال هسل سریال مادر ملک دختری کوچک هست که در خانواده هیچکس به او توجه نمی کند او در خانه ای که ناپدری به او ظلم میکند بزرگ شده است و مادرش از روی فقر رو به کار در میخانه...

سریال هسل داستان قسمت آخر سریال هسل و تمام قسمت ها

سریال هسل, سرنوشت هسل و ملک, آشتی هسل و مادرش گونول, عکس سریال هسل, داستان تمام قسمت های سریل هسل

داستان قسمت آخر سریال هسل سریال مادر و تمام قسمت های سریال هسل سریال مادر

ملک دختری کوچک هست که در خانواده هیچکس به او توجه نمی کند او در خانه ای که ناپدری به او ظلم میکند بزرگ شده است و مادرش از روی فقر رو به کار در میخانه های ترکیه میکند ملک دختری تنهاست که فقط تنها همدم او یاد پدرش و خرگوشی هست که با او بازی میکند.
سریال هسل داستان قسمت آخر سریال هسل و تمام قسمت ها

روزی بین اون و ناپدری و مادرش اتفاقاتی می افتد که ملک دیگر راهی جز ترک خانه ندارد و باید به دنبال علاقه و چیز هایی که دوست دارد برود و در دیگر موضوع سریال فردی به نام زینب با بازی جانسو دره حضور دارد او از دانشگاهی که درخواست کار داده پذیرفته میشود و کار مورد علاقش را پیدا میکند ولی لحظه ای تمام برنامه هایش بهم میخورد و میفهمد که زندگی فقط برنامه ها نیستبلکه زندگی عبارت از اتفاق هاست او در یک جریان و اتفاق با ملک دختر تنها و بیچاره آشنا میشود و حالا زندگی این دو فرد تنها به هم گره میخورد ملک و زینب حالا چه چیزهایی در سر دارند برای دوری از ظلم ها و تنهایی ها و ملک برای دوری از ناپدری و مادرش با زینب که خود دختر تنهایی بوده فرار میکند و در ادامه داستان درام با بازیگران خاص و حرفه ای خود ادامه پیدا میکند ….

خلاصه داستان ۳۱ و ۳۲ و ۳۳ سریال هسل

سینان میاد دنبال هسل سانلی مادرش و صدا می کنه جاهده و سینان با هم آشنان بعد سلام احوالپرسی سینان میاد تو و جریان و میگه و از هسل میخواد باهاشون بره برای جواب دادن به چند تا سوال . جاهده هم به سینان میگه لطفا شب مثل مجرما نبریدش کلانتری فردا خودش میاد .دیگه به حرف من که اعتماد دارید سینان داره راضی میشه که سارپ میاد و از هسل سراغ ایگل رو میگیره همه میترسن سینان رو به هسل میگه ایگل کیه؟
هسل : دخترم
جاهده منتظر جواب سینانه اونم میگه باشه پس فردا منتظرتونم هسل خانم .این و میگه و با همکارش میرن. ملک با سرعت از پله میاد پایین و میپزه تو بغل هسل هسل میگه ترسیدی؟ اونم میگه نه مامان نترسیدم
هسل به جاهده میگه ببخشید که ناراحتت کردم دیگه مزاحم شما نمیشیم
جاهده: باشه دخترم …از این به بعد تنهایی
با گفتن این هسل و ملک میرن سانلی هم با مامانش دعوا می که که یعنی چی تنهایی؟ دیگه نمی تونم بشناسمت. گیرم با اون قراداد مسخره اون دیگه دختر تو نیست خواهر ما که هست . این چه رفتاریه؟ غمزه هم به سانلی میگه بسه دیگه مگه نمی بینی مامان حالش بده
دورو: من دیگه نمی تونم اینجا بمونم میرم پیش ابجیم.سارپ و پس میزنه و میره( اصلا هم معلوم نیست به خاطر لوکاس دنبال بهونه ست که بره پیش هسل اینا?)
هسل و ملک دارن میرن خونه ملک سردش شده هسل شالش و دور گردن ملک می پیچه ملک میگه: خودت سردت نمیشه؟
هسل :مادرا وقتی بچه هاشون سردشون نشه سردشون نمیشه
سانلی هم میاد میگه منم باهاتون میام تو روزای سخت تنهاتون نمیذارم هسل و ملک خوشحال میشن و سه تایی آژانس میگیرن و میرن.
دکتر به شعله میگه بودن شما اینجا به کاری نمیاد لطفا برید خونه خودتونم عمل شدید .شعله که جایی نداره بره اصرار داره بمونه ولی پزشک میگه نه تو خونه راحت ترید برید خونه .
لوکاس میاد خونه ی هسل اینا سانلی ملک و میبره تو اتاق . لوکاس میگه باید خیلی مراقب باشید پلیس ایگل رو دید؟ هسل دعوتش می کنه داخل .
سینان به پلیسی که همراشه میگه درباره ی شوهر هسل تحقیق کن شاید اونم ربطی به ماجرا داشته باشه .
لوکاس و هسل تو آشپزخونه نشستن لوکاس میگه باید یه جوری رفتار کنید که بهتون شک نکنن. تا اینجا اومدید از این به بعد باید قوی ترم باشید .الان نه ففط پلیس بلکه شعله هم براتون یه تهدیده

گونول به مادر هسل( هسل آنه) میگه چند بار بهت بگم من اجازه ی بچه م و از دست دادم الانم نمی دونم کجاست اونم میگه مگه میشه آدم اجازه ی بچه ش و از دست بده ؟پس اون دختر کیه؟
-اینم چند بار بهت گفتم چند بار اومد مغازه آشنا شدیم وقتی هم دیدم اسمش هسله…
هسل انه :عجب پس چون اسمش هسل بود گذاشتیش جای دخترت…تو من و نه فقط از پسرم بلکه از نوه مم جدا کردی .
گنول:دیگه چقدر میخوای من و مجازات کنی مادر؟
هسل انه :بهتر که اجازه ش و از دست دادی وگرنه چطوری میخواستی بهش بگی دخترم من بابات و کشتم؟
گونول ناراحت میشه.
لوکاس رفته هسل به سانلی میگه خیلی میترسم فردا برم به پلیس چی بگم؟ من نمی تونم دروغ بگم اگه دروغام و بفهمن؟ سانلی :اونوقت بازداشتت می کنن.مامان اینجوری گفت .آبجی می دونم چقدر ایگل رو دوست داری برای منم خیلی با ارزشه اما اگه تو بازداشت بشی دیگه نمی تونی براش مادری کنی میگم اگه ایگل بره پیش پلیس بگه من گم شدم همه چی حل میشه هسل : ترس من از دستگیر شدن نیست ترسم از اینه که دیگه نتونم ایگل رو ببینم . می دونم مسخره به نظر میاد ولی من باهاش خیلی خوشحالم سانلی: چرا مسخره باشه؟ وقتی تو به بچه ای که خودت به دنیاش نیاوردی این حس و داری کاری که مادر خودش شعله کرده مسخره ست کار مادر واقعی خودت مسخره ست .راستی چی شد؟ گفته بودی مامان به اون زنه پول میداده میشناستش؟
هسل :آره پول میداده
سانلی: تو از کجا فهمیدی نکنه دیدیش؟
هسل : بعد بیست و جهار سال جلوم سبز شد
سانلی :که چی؟اومد جلوت و گفت من مادرتم؟ هسل: نه خودم فهمیدم
سانلی: چه حسی داشتی؟
هسل: حس عجیبی داشتم شاید واسه این که میگن خون خون و میکشه اما حس محبت نبود .با خودم فکر کردم اونم وقتی من و میداده به کس دیگه ناراحت شده؟ آخه خودم همیشه فکر می کنم ایگل من و بیشتر دوست داره یا شعله رو
همینجوری که هسل اینا رو میگه ملک میاد و میگه من فقط تو رو دوست دارم.تنها مامان من تویی هسلم بغلش می کنه و سه تاشون گریه شون میگیره .

صبح هسل حاضر میشه بره ملک بیدار میشه به بهونه های مختلف میخواد مانع رفتنش بشه میگه بیا لاک پشتم و ببین ، نقاشیم و ببین و … هسل میگه برگردم قول میدم همه شون و ببینم ملکم میگه باشه ولی تا هسل برمی گره که بره لباسش میچسبه و با گریه میگه نرو مامان‌ نرو ..‌.
هسل که ناراحت شده میگه میرم و زود برمی گردم
ایگل : نه پلیسا ولت نمی کنن
هسل: ولم می کنن .مگه ندیدی دیشب نبردنم . بعد پلیسه چی کفت؟ گفت یه سر بزنید . من تا حالا بهت دروغ گفتم؟
ایگل :نه

ایگل :منم خیلی دوست دارم
هسل :پس اشکات و پاک کن اگه گریه کنی نمی تونم برم
ملکم اشکاش و پاک می کنه و به زور لبخند میزنه هسلمم میره .
سینان از هسل راجب حادثه، آشناییش با چنگیز میپرسه و میگه راجب چی با چنگیز حرف زده بوده؟ اونم میگه راجب کار قرار بود براش کار پیدا کنم. سینان به هسل شک می کنه ولی چیزی نمیگه و میذاره بره . موقع رفتن ازش میخواد از استانبول خارج نشه چون ممکنه بازم لازم بشه ازش بازجویی کنن.
سینان بعد رفتن هسل میفهمه که هسل اصلا شوهر نداره و بچه ای هم به فامیلی خودش ثبت نشده.
مادر هسل هیچی نمیخوره به گونول میگه چطوری دلت اومد پسرم و بکشی؟ موقع مردن من و صدا زد؟ گفت مامان به دادم برس؟ گونول گریه می کنه و میره بیرون مغازه شعله میاد میگه چی شده؟ چرا گریه می کنی؟ بذار ایندفعه من بگم خیلی عذاب میکشی نه؟ بعضی وقتا احساس میکنی زیر سنگینی یه باری و نمی تونی ازش بیرون بیای مثل من . بعد با هم میرن تو .
مادر مرت میاد پیش جاهیده میگه چرا دخترت سه روز قبل از عروسی منصرف شده جاهیده هم جریان بچه رو میگه مادر مرتم مثل پسرش با خونسردی میگه پسرم راست گفته و … جاهیده میگه اینطور که معلومه به تفاهم رسیدن ما غیر ممکنه.
شعله از گونول میخواد چند روز اونجا بمونه اونم قبول می کنه ولی وقتی شعله میره تو به هسل خبر میده که شعله اونجاست .
رامو(پسری که با غمزه تصادف کرده بود) ماشین غمزه رو میاره دم خونشون اونم خوشحال میشه جاهیده میاد غمزه پسره رو به مامانش معرفی می کنه جاهیده خیلی توجه نمی کنه و میره تو .غمزه هم میگه ببخشید به خاطر مشکلات خانوادگیه .
مادر هسل که هیچی نخورده داره میفته شعله و گونول میگیرنش . گونول میره یه چیزی براش بیاره بخوره.مادر هسل از تو کیفش خرما درمیاره میخوره شعله که گرسنه ست میگه به منم به خرما میدی؟ دوتایی خرما میخورن که گونول میاد میبینه با ناراحتی آب و سمت مادر هسل میگیره ولی نمی خوره از شعله میخواد آب و بهش بده شعله که بهش میده میگیره و میخوره شعله میاد بیرون به گونول میگه این زن کیه؟ گنول :مادر شوهر سابقم
شعله :چرا از دستت آبم نمیخوره؟
گنول: پسرش و کشتم
شعله تعجب می کنه.
سارپ میاد خونه ی هسل لوکاس هم اونجا پیش سانلی و ملکه .سارپ حواسش به اون دوتاست .هسل میاد ملک خیلی خوشحال میشه هسل براش کادو خریده همدیگه رو بغل می کنن .
هسل با لوکاس حرف میزنه جریان بازپرسی رو میگه بعد از لوکاس میپرسه شما خبری ندارید اونم میگه چرا یکی رو گرفتن هسل :پس پرونده بسته میشه

لوکاس: نه ، سینان کمیسر تو کارش خیلی وسواسیه تا بچه ی گم شده یعنی ملک پیدا نشه دست بردار قضیه نیست پس باید بیشتر مواظب باشید هسل: زودتر باید از اینجا بریم
لوکاس :کار پاسپورت چی شد؟
هسل اس ام اس میده به مرده که پاسپورت چی شد اونم میگه هنوز حاضر نیست خبر میدیم.
سانلیو سارپم با هم سر لوکاس بحث می کنن.
رامو به غمزه زنگ میزنه که ماشین و بیار از طرف کمپانی اومدن یه نگاهی بندازن (دنبال بهونه برای دیدن غمزه ست) اونم قبول می کنه جاهیده هم میفهمه و به سراب(مادر مرت) زنگ میزنه که من صبح تند رفتم فکر کنم بتونیم مشکل و حل کنیم سرابم میگه منم میخوام با غمزه حرف بزنم جاهیده قبول می کنه.
هسل با جاهیده قرار میذاره و پولی که از فروش خونه ساپانجا گرفته رو بهش میده جاهیده میگه مگه مشکل من پوله؟ هسل میگه می دونم مشکل پول نیست ولی باید این و قبول کنی اون خونه ی خاطره ی باباست پسش بگیر .
شبم که هسل بر می گرده میره کنار ملک میخوابه سانلی هم میاد پیششون.
صبح ملک پا میشه و میخواد واسه مامانش و سانلی صبحونه حاضر کنه و سورپرایزشون کنه که وقتی میره رو صندلی تا از تو کابینت ظرف برداره میفته زمین هسل و سانلی بلند میشن میترسن دست ملک زیرش مونده و درد گرفته میخوان ببرنش بیمارستان که سارپ میاد یه روزنامه نشونشون میده که عکس ملک و به عنوان گمشده چاپ شده به خاطر همین از رفتن منصرف میشن.
عارفم روزنامه رو میبره پیش گونول و میگه این بچه چقدر شبیه ایگل شماست . گونول روزنامه رو به شعله نشون میده میگه چی به سرتون اومده اونم میگه اتفاقایی افتاد دیگه جونمون و به زور نجات دادیم چنگیز تو کماست ملکم…ولی پلییس همه جا دنبالشه شاید اون آدما که ما رو زدن دزدیدنش . آخر سرم یکم پول از گونول قرض می کنه .
جاهیده زنگ میزنه به سانلی و ازش میخواد برگرده خونه اونم مجبور میشه بره ‌.هسل زنگ میزنه گونول میاد و دست ملک و میبندن اونم به روی خودش نمیاره که درد داره ولی خیلی درد داره و این و میفهمن .قیافه ش و تا جایی که میشه میپوشونن و میبرنش چند تا بیمارستان چون شناسنانه نداره قبولش نمی کنن آخر سر یه دکتری قبول می کنه .
سراب و غمزه قرار میزارن سراب میخواد غمزه رو راضی به ازدواج کنه اونم میگه ما جدا شدیم سراب میگه بازم با مرت حرف بزن اون الان میگه بچه رو نمی خوام بعدا که به دنیا بیاد قبولش می کنه.
وقتی غمزه میاد جاهیده باهاش بحث می کنه که با مرت حرف بزنه اونم میگه باشه باهاش حرف میزنم و میگم فقط به شرط به دنیا آوردن بچه باهاش ازدواج می کنم اگه قبول کرد که عروسی رو کنسل نمی کنم وگرنه همه چی تموم میشه.

غمزه و مرت همدیگه رو می بینن غمزه دوباره خواسته ش و میگه مرتم هنوز سر جریان بابای بچه شک داره غمزه میگه من دروغ گفته بودم اما مرت بازم باور نمی کنه و میگه نمی خوام با این شک زندگی کنم اگه بخوای ازدواج می کنیم حتی بچه رو به دنیا میاریم اما یه شرط دارم …از بچه تست دی ان ای میخوام .
شعله تو باره که بهش زنگ میزنن چنگیز به هوش اومده اونم با خوشحالی میره ?
دست ملک در رفته دکتر میگه دو هفته ای خوب میشه ملک یکم ترسیده که هسل و گونول بهش اطمینان میدن چیزی نیست .
پلیس به کمیسر سینان میگه همه جا رو نگاه کردم هسل گونش هیچ بچه ای به دنیا نیاورده ، بچه ای هم به سرپرستی نگرفته سینان :پس ایگل همون ملک آکچایه
پلیس: به احتمال زیاد
هسل اینا بعد باند پیچی دست ملک از بیمارستان میان بیرون که شعله هم که اومده اونجا برای چنگیز میبینتشون و داد و بیداد می کنه که دوباره دختر من و دزدیدی؟ به ملک میگه من تو بیمارستان بودم چنگیز تو کماست اونوقت تو پیش اینایی بی چشم و رو
میخواد ملک و ببره که هسل نمیذاره و ملک و میبره گونول سعی می کنه شعله رو آروم کنه که شعله بهش میگه من اومدن خونه ت آب و غذات و خوردم چرا بهم دروغ گفتی؟ می دونستی بچه م پیش اینه گونولم میگه بعضی وقتا آدم باید بگذره شعله: تو بگذر من نمی گذرم
بعدم میره پیش پلیس و از هسل به خاطر دزدیدن بچه ش شکایت می کنه
پایان

خلاصه داستان ۳۴ تا ۴۲ سریال هسل

ملک به سینان میگه هسل مادرمه وقتی سینان
میپرسه به زور ازت خواسته مادر صداش کنی؟ میگه نه مامانم هیچ وقت من و مجبور به کاری نمی کنه چون بهترین مامان دنیاست .بعدم میگه که شعله اون و توی آشغالا انداخته بوده. سینان دستور میده شعله رو ببرن کلانتری شعله میاد پیش ملک میگه چی بهشون گفتی گفتی من می زنمت؟ میان شعله رو میبرن کلانتری سینان ازش بازجویی می کنه شعله بازم هسل و مقصر می دونه سینان نامه ای که ملک واسه هسل نوشته بود و نشون شعله میده اونم با ناراحتی میخونه و میگه شاید مجبورش کرده اینا رو بنویسه
سینان :به نظر شما همچین نامه ای رو میشه به زور نوشته باشه؟ هسل خانم گفته بچه رو تو شرایط سخت پیدا کرده ملکم گفته که باهاش بدرفتاری میشده .به نظر من شما لیاقت نگهداری از بچه تون و ندارید
شعله :من بی لیاقتم؟شما اینجوری فکر می کنید؟
سینان: فکر من مهم نیست پرونده ی شما تحویل دادستان داده میشه و به زودی بهش رسیدگی میشه.شعله رو ول می کنن چنگیز که قبلش باهاش تلفنی حرف زده بود میاد دنبالش همدیگه رو بغل می کنن که دلم تنگ شده بود و …چنگیز بحث نجمی ام پیش میکشه و میگه تو با اون بودی شعله هم قسم میخوره که آره میخواست بهم نزدیک بشه ولی من نخواستم و باهاش نبودم.
بعدم چنگیز دور از چشم شعله با جاهیده تلفنی حرف میزنه و میگه سعی می کنم شکایتش و پس بگیره خیالتون راحت.(از جاهیده پول میگیره که شعله رو راضی به انصراف از شکایتش کنه).
ملک و میبرن جایی که مخصوص نگهداری از بچه های بد سرپرست بی سرپرسته . جای خوب و بزرگیه . ملکم کم کم با بچه ها و محیط خو میگیره مخصوصا وقتی میفهمه قراره درس بخونه

گونول تو بیماستان بستریه با نگرانی میخواد بدونه ملک چی شد؟(اون روز واسه ملاقات هسل باهم قرار داشتن ولی خودش نتونست بره نگرانه ملک تو خیابون مونده باشه) از عارف میخواد با گوشیش به جاهیده زنگ بزنه ولی قبل اینکه خودش چیزی بپرسه جاهیده باهاش دعوا می کنه که چرا قرار ملاقاتت و به ملک دادی و باعث ایجاد دردسر شدی گونولم سعی می کنه توضیح بده که جاهیده گوش نمیده و قطع می کنه. بعد مادر هسل میاد بالا سر گونول و میگه من همیشه آرزو داشتم مرگت و ببینم ولی وقتی اونجوری افتادی زمین نخواستم بمیری رسوندمت بیمارستان.ولی می دونم هسل نوه ی منه و منتظر می مونم تا آزاد شه و همه چی رو بهش بگم. باید بدونه مادرش کیه. که مادرش پدرش و کشته.
خبرنگارا دم خونه ی جاهیده جمع شدن و هی سوالای مسخره میپرسن سانلی هم با عصبانیت دوربینشون و رو زمین پرت می کنه و میگه خواهرم کار بدی نکرده برید پی کارتون .خبر این کار سانلی هم همه جا پخش میشه و جاهیده و غمزه کلی سر به سرش میذارن.
چنگیز شعله رو میبره یه خونه ی خوشگل بعدم میبره واسش چند دست لباس گرون میخره و بعد بحث پس گرفتن شکایت و پیش میکشه اما شعله با عصبانیت میگه این کار و نمی کنم.
لوکاس میره جایی که ملک هست و یواشکی ازش فیلم میگیره تا بعدا نشون هسل بده.
کمیسر سینان میره ملاقات هسل و بهش نامه ی ملک و میده هسل در حالی که گریه ش گرفته نامه رو میخونه .

متن نامه ی ملک به هسل:
دلایل من واسه دوست داشتن مامانم:
-بهترین مامان دنیاست
-خوشگلترین
-مودب ترین
-شوخ ترین
و باهوش ترین
مامان…اما می دونم بعضی چیزا رو هم ازم مخفی می کنی
مثلا در مورد کارت، اینکه پول داریم، اینکه یه زندگی جدید میسازیم،اینکه خوشبختی و الان توی زندان حالت خوبه .
مامان خیلی دوستت دارم.
سینان: هسل خانم من در مورد شما اشتباه فکر می کردم .
هسل و سینان به هم لبخند میزنن.

چنگیز شعله رو شام دعوت می کنه بیرون و بهش پیشنهاد ازدواج میده اونم با خوشحالی قبول می کنه . آخر شب دوباره همون بحث پیش میاد بازم شعله زیر بار نمیره تا اینکه چنگیز میگه اگه اینکار و بکنی هم با پلیسا در نمیفتیم هم کلی پول گیرمون میاد مادر هسل بهمون پول میده شعله میره تو فکر و میگه باشه قبوله ولی یه شرط دارم شرطش اینه که ملک و هسل بر علیهش حرف نزنن تا بتونه بچه رو پس بگیره . پول بیشتری ام تقاضا می کنه. جاهیده هم به ناچار قبول می کنه.
جاهیده اول میره پیش ملک میگه ممکنه بعدا از من متنفر بشی و از این خیلی میترسم ولی برای آزاد کردن هسل مجبورم اینکار و بکنم. تو هم کمکم می کنی که هسل آزاد بشه؟ ملک با خوشحالی میگه آره جاهیده میگه پس وقتی پلیسا اومدن ازت راجب شعله پرسیدن بگو اوندفعه دروغ گفتم مادرم هیچ کار بدی با من نکرده ملکم همینا رو به پلیسا میگه .
بعد ملک جاهیده میره سراغ هسل و میگه امروز دادگاهته من همه چی رو حل کرم و میای بیرون اما به شرطی که توی دادگاه حرفی از آزار دیدن بچه نگی . هسل میگه اگه نگم که برش می گرونن به اونا جاهیده هم میگه نه برنمی گردونن بهم اعتماد کن.?
توی دادگاه قاضی به شعله میگه چرا شکایتتون و پس گرفتید؟ اونم میگه چون به بچه م آسیبی نرسونده اذیتش نکرده. بعد از هسل میپرسن حرفی نداره؟ اونم میگه من به خاطر کمک به ملک اینکار و کردم هرکس دیگه هم جای من بود اینکار و میکرد جاهیده که هول شده سریع بلند میشه میگه ولی دیدید تو پرونده ذکر شده بچه مشکل روحی نداره و سلامت کامل داره قاضی هم تایید می کنه و در آخر حکم به آزادی هسل داده میشه. با شرط اینکه به ملک نزدیک نشه. لوکاس خبر آزادی هسل و به گونول میده و اونم از ذوقش گریه می کنه
شعله و چنگیز بعد داگاه بقیه پول و از جاهیده میگیرن جاهیده هم میگه مونده پرس و جو از ملک بعد اون می تونید بچه رو پس بگیرید .

چنگیز و شعله عقد می کنن . بعدم میرن لب ساحل چایی میخورن چنگیز میگه بذار این بچه برگرده پیشمون بلدم چطوری ادبش کنم چه بلاهایی که سرمون نیاورد .
جاهیده واسه هسل بالای خونشون اتاقش و آماده کرده(همون اتاقی که قبلا با ملک بود) هسل تشکر می کنه و میره بالا وسایل ملک و میبینه و یادش میفته . بعد جاهیده میاد پیشش میگه گونول بیمارستان بستریه گفتم شاید بخوای ببینیش هسلم میره ملاقات گونول. گونول در جواب اینکه چی شده و … میگه سرماخوردگیه چیزی نیست .واسه آزاد شدنشم ابراز خوشحالی می کنه.
وقتی هسل برمی گرده لوکاس میاد دیدنشون سانلی هسل و صدا می کنه میاد پایین لوکاس میگه من از پرورشگاه ملک یواشکی فیلم گرفتن اگه بخواید بذارم ببینید اونم با خوشحالی قبول می کنه فیلم و میذاره توی فیلم بازی های ملک، خندیدناش، غدا خوردنش و … هست همه به اسم ملک صداش می کنن . بعد فیلم هسل اشکاش و پاک میکنه و رو به بقیه میگه خدا رو شکر که خوشحاله. بهش میگن ملک.پس من و فراموش کرده با این حساب منم باید فراموش کنم.
جاهیده اینا سعی می کنن دلداریش بدن.
سینان که به جاهیده شک کرده باهاش قرار میذاره و میگه چطور شد که شعله شکایتش و پس گرفت اونم میگه من چندین ساله مجری قانونم و همچین امکانی وجود نداره( که بهشون پول داده باشم و …) ولی مشخصه که سینان باور نکرده.
شب ملک از اتاقش یواشکی به هسل زنگ میزنه هسل از شنیدن صدای ملک هم تعجب می کنه هم خوشحال میشه. ملک اول انگار نه انگار که چیزی شده شروع می کنه به تعریف از اونجا ، دوستاش،غذاهاش و … اما یهو میزنه زیر گریه و میگه مامان کی میای دنبالم؟ خیلی دلم تنگ شده.آزاد شدی دیگه؟ چند بار زنگ زدم جواب ندادی ترسیدم شماره ت و اشتباه حفظ کرده باشم ولی درست بوده . هر شب کیفم و حاضر می کنم به امید اینکه فرداش میای دنبالم. تو رو خدا من و ببر .یه بار دیگه فراریم بده تو رو خدا مامان…چرا نمیای دنبالم بیا … هسلم گریه می کنه و میگه ایگل معذرت میخوام .مسئول اونجا میاد و ملکم سریع گوشی رو قطع می کنه .

لوکاس هم به جاهیده میگه که بیماری گونول یه بیماری ساده نیست و ممکنه اگه قبول نکنه درمان بشه بمیره. ازش میخواد به هسل بگه تا هسلم اون و راضی کنه برای مداوا شدن. جاهیده جریان و به هسل میگه هسلم با ناراحتی میره پیش گونول میگه چرا بهم دروغ گفتید؟ چرا مثل بچگیام که به خاطر اینکه نمی خواستید من و با خودتون ببرید زندان ولم کردید بعد این همه سال یهو اومدید تو زندگیم و درست وقتی که … چرا درمان و رد کردید؟ میخواید بمیرید؟
گونولم با شرمندگی میگه من نمی دونستم اینجوری فکر می کنی(برات مهمم) معذرت میخوام .
در و میزنن هسل میره باز میکنه ملکه…از پرورشگاه فرار کرده . میپره تو بغل هسل بعدشم تعریف می کنه چطوری تا اونجا اومده هسل چشمش میفته به پای ملک که زخمه میگه چی شده؟
ملک : وقتی داشتم سوار اتوبوس میشدم اینجوی شد ولی چیزیم نشد
هسل : اگه میشد چی؟ چرا اینکار و کردی؟
ملک میزنه زیر گریه: مامان خوشحال نشدی من و دیدی؟ من خیلی دلم میخواست ببینمت .ملکم بغلش می کنه و میگه منم خیلی دلم میخواست ببینمت.

سریال کاخ نشینان امروز عکس بازیگران و داستان قسمت آخر سریال

غنچه های زخمی خلاصه داستان و عکس بازیگران سریال ترکی kirgin cicekler

سریال آفتاب زمستانی خلاصه داستان و عکس های بازیگران kış güneşi

داستان قسمت آخر سریال قصه ما (bizim hikaye) و عکس بازیگران

سریال انتقام شیرین عکس بازیگران و خلاصه داستان سریال ترکی انتقام شیرین

سریال پاتریکس خلاصه قسمت آخر و تمام قسمت های سریال پاتریکس

سریال مروارید سیاه خلاصه قسمت آخر و عکس های بازیگران

سریال شهر تو را می خواند داستان قسمت آخر و تمام قسمت های سریال

عکس بازیگران سریال هسل یا سریال مادر anne

سریال بهار داستان قسمت آخر سریال ترکی بهار و تمام قسمت ها

دانلود آهنگ تیتراژ سریال هسل

بیوگرافی جانسو دره بازیگر هسل در سریال هسل

عکس های ملک بازیگر سریال هسل با بازی برن گوگ ییلدیز

عکس های وحیده پرچین بازیگر نقش گونول در سریال هسل و بیوگرافی وی

عکس های شعله مادر ملک در سریال هسل

سریال هسل داستان قسمت آخر سریال هسل و تمام قسمت ها

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ساخت گلدان های دکوری با بطری های پلاستیکی / از زباله تا زیبایی