از تصمیمات سیاستمدارانه داوران تا بلاتکلیفی 36 ساله
کیوان کثیریان، خسرو نقیبی و عبدالجواد موسوی سه منتقد سینما در فاصله کوتاهی از پایان کار سی و ششمین جشنواره فیلم فجر آثار مهم، اتفاقات جنجالی، داوریها و شیوه مدیریت جشنواره را تحلیل و بررسی کردند.
مهدی درستی: سی و ششمین جشنواره فیلم فجر با تمام اتفاقات تلخ و شیرین که داشت با برگزاری اختتامیه و معرفی برگزیدگان به پایان رسید، اما همچنان بازار صحبت و تحلیلها و نقدها و سخنان داوران درباره جشنواره داغ است.
پس از پایان این رویداد سینمایی فرصت مناسبی است تا با نگاهی متمرکز بر جشنواره به تحلیل آثار راهیافته به جشنواره سی و ششم، شیوه برگزاری آن، نحوه داوری و تصمیماتی که از سوی هیات داوران گرفته شد بیاندازیم و به آسیبشناسی جشنواره فیلم فجر در 36 سالگی بپردازیم.
به این بهانه در مناظرهای با حضور کیوان کثیریان، خسرو نقیبی و عبدالجواد موسوی منتقدان سینما در کافه خبر به گفتوگو درباره سی و ششمین جشنواره فجر و باید و نبایدهای آن پرداختیم.
آنچه در ادامه میخوانید گفت وگوی سمیه علیپور با این سه منتقد درباره جشنواره فجر و تمامی اتفاقات و رویدادهای سی و ششمین دوره آن است.
سمیه علیپور: بحث را با دبیر جشنواره آغاز کنیم، دبیر سی و ششمین جشنواره فیلم فجر، در حال حاضر سمت دیگری دارد و آن معاونت نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی است. او وقتی در جایگاه دبیر جشنواره فجر قرار میگیرد همچنان اتیکت مسئولیت خود در نظارت و ارزشیابی را هم همراه دارد. نگاه شما به این انتخاب چیست؟
خسرو نقیبی: زمان معرفی دبیر راجع به آن مطلبی هم نوشتم، اساسا تا به امروز اغلب، دبیر جشنواره از مدیریت فارابی میآمد. فارابی نماد تولید دولتی در سینماست و اما در این دوره دبیر از معاونت نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی به عنوان نماد نظارت دولتی انتخاب شد. این خود یک زنگ خطر بود در همان دقیقه اول و شروع جشنواره؛ من به نشست مطبوعاتی دبیر رفتم که ببینم درباره انتخابها چه چیزی میخواهند بگویند، آقای داروغهزاده از یک کیفیت فاحش صحبت کرد، توضیحاش درباره فیلمهای انتخاب شده و انتخاب نشده این بود که فیلمهای بیرون مانده با انتخاب شدهها تفاوت معناداری داشتند. من آنجا توییت کردم جماعتی اینجا هستند که فیلمها را ندیدهاند و من به عنوان کسی که تعدادی از فیلمهای بیرون مانده و چند فیلم پذیرفته شده را دیدهام میگویم که این تفاوت معنادار را در جشنواره خواهید دید، تفاوت معنادار در کیفیت نیست بلکه در بیمسئله بودن فیلمهاست.
اتفاقی که دقیقا در انتخاب فیلمها افتاد این بود و نیازی به این که علم غیب داشته باشیم نداشت، به هر حال تکلیف روشن بود که شماری از این فیلمها چه کیفیتی دارند، معجزه که رخ نمیدهد، سابقه فیلمساز معلوم بود، کیفیت گروهی که با او کار میکنند مشخص بود، فیلمهای بازبینی شده به جشنواره راه پیدا کرده بودند. مجموع این مسایل باعث شد با این 23 فیلم طرف باشیم، در حالی که به نظرم سینمای ایران سال تولید خوبی را پشت سرگذاشته بود. میتوانم از فیلمهای باکیفتی که از جشنواره بیرون ماندند یاد کنم، به طور خاص فیلمهای «آستیگمات» مجیدرضا مصطفوی و «هت تریک» رامتین لوافی به عنوان فیلمهایی که آماده بودند و «درخونگاه» سیاوش اسعدی که من بخشهایی از آن را دیده بودم و وقتی که گفتند فیلم در بخش مسابقه جشنواره نیست ترمز تولید آن کشیده شد وگرنه به جشنواره میرسید. اینها با فاصله فاحش فیلمهای بهتری از آثار انتخاب شده بودند، جشنوارهای که خروجی آن در حال حاضر برای من جمعا پنج فیلم بالای خوب است و سه، چهار فیلم متوسط و 15 فیلم بد؛ کاملا نشان میدهد که چه فیلمهایی بیرون ماندند و چه فیلمهایی پذیرفته شدند.
علیپور: این مسئله هم نتیجه همان انتخاب دبیر است؟
نقیبی: دقیقا، پس از آنکه من صحبتهای آقای داروغهزاده را در نشست خبری جشنواره شنیدم، سیمون سیمونیان را دیدم که درباره فیلمهای پذیرفته شده توضیح داد. وقتی حرفهای آقای صدرعاملی را در برنامه «هفت» شنیدم کمی به شک افتادم که نکند هیات انتخاب هم همین شکلی نگاه میکند. حرف من درباره هیات انتخاب همیشه این است که این هیات باید کلیت فیلم را کنار بگذارد و به این فکر کند که این فیلم در پنج رشته پتانسیل نامزدی و دیده شدن دارد فارغ از اینکه خروجی نهایی فیلم چه خروجی است، اصلا فیلم و کارگردانی بد. کما اینکه مثلا من اجرای نیما اقلیما در فیلم «امیر» را اصلا دوست ندارم، اما نمیتوانیم چشم روی میلاد کیمرام این فیلم ببندیم. با آن تک معیار این فیلم باید در بخش مسابقه باشد.
کیوان کثیریان: در مورد فیلم «من» این اتفاق رخ داده بود و آقای جیرانی که آن سال در هیات انتخاب بود گفت که «من» را تنها به این دلیل انتخاب کردیم که لیلا حاتمی سیمرغ میگیرد و حیف است که این فیلم به جشنواره نرود، البته حاتمی سیمرغ نگرفت، اما این نگاه در انتخاب آثار جشنواره از گذشته بوده است.
نقیبی: همانطور که گفتم الان به شک افتادم، زیرا که سیمون در پاسخ به من درباره فیلمهای
انتخاب شده به مقایسه پرداخت و به عنوان مثال وقتی در مورد «هت تریک» پرسیدم، گفت به نظرم گرههایش در نیامده است، اصلا اینکه «گرههای فیلم در
نیامده» برای این بخش جشنواره نیست. «هت تریک» رامتین لوافی به طور خاص، به نظرم
فارغ از فیلمنامه که به پتانسیل یک داستان درون خانهای موقعیت جدیدی اضافه میکند،
یعنی با مدل «سعادت آباد» از یک جایی خط دومی به قصه اضافه میکند که قضیه را از
تصادف خارج کرده و به فوتبال میرساند و این برگ برنده فیلمنامهاش است، پریناز ایزدیار
و صابر ابر خیلی خوبی دارد و امیر جدیدی با همین معیاری که برای «عرق سرد» و «تنگه
ابوقریب» برگزیده شد میتوانست برای هرسه فیلمش جایزه بگیرد، فیلمبرداری مرتضی
هدایی خیلی تمیز و خوب است و فیلم سرپایی است. همین ماهور الوند که بابت «چهارراه
استانبول» نامزد شد در آن فیلم بهتر است و مکمل خیلی پرافت و خیزتری است.
«گرگ بازی» عباس نظامدوست، حفرههای فیلمنامهای زیادی دارد ولی اجرای خیلی خوبی دارد و رفت و آمد بین کاراکترهایش خیلی خوب شکل گرفته است و نگار جواهریان و حمید پورآذری حضور درخشانی در این فیلم دارند. وظیفه یک عضو هیات انتخاب این است که اینها را ببیند، همانطور که خود آقای داروغهزاده هم سر «آستیگمات» اعتراف کرد که فیلم خوبی بوده است و هیات انتخاب فیلم را بیرون گذاشتهاند.
کیوان کثیریان، خسرو نقیبی
کثیریان: از نظرشان فیلم یک نکته ممیزی دارد که به نظرم اینطور نیست و فیلم هیچ مشکلی برای نمایش نداشت.
نقیبی: خب صراحتا بگویند ممیزی دارد، به نظرم «هت تریک» به خصوص به نفع سیستم لایف استایلی که تایید میشود حرکت نمیکند و... ماجرای «گرگ بازی» هم همینطور، همه با این متر و معیارها ممیزی میشوند.
کثیریان: فکر نمیکنم که به این مسئله ایراد گرفته باشند، اگر اینطور باشد فیلم خسرو معصومی باید کلا بیرون برود، زیرا همه آن درباره مشروبخواری است.
نقیبی: من هم همین را میگویم که ما متر و معیارها را نمیفهمیم. سیمون آن روز به من میگوید که فیلم فلانی مثلا «هایلایت» با هفت رای وارد جشنواره شده است در حالیکه رای «هت تریک» پنج به دو بوده است و پنج مخالف داشته است. یا فیلم «گرگ بازی» اصلا رای نیاورده. من به این رسیدم که نکند راست میگویند و آدمها وقتی به هیات انتخاب یا داوری میروند مسخ شده و یک آدم دیگری میشوند.
کثیریان: نکتهای که خسرو درباره انتخاب دبیر و گزینش فیلمها گفت خیلی درست است، ماموریت هیات انتخاب چیست و چه چیزی را باید ببیند تا فیلم را تایید کند یا نکند؟ کیفیت فیلم است؟ یا اینطور که خسرو میگوید ببیند چه نامزدیهایی میتواند داشته باشد؟ از دیدگاه ممیزی ببیند؟ یا سیاستهای کلان را ببیند که امسال را چطوری طراحی کنیم تا چه نتیجهای داشته باشد؟ این موضوع همچنان مشخص نیست.
اگر بگوییم، جشنواره فجر اساسا دولتی است با دو معنی مواجه میشویم: یک اینکه دولت به عنوان حامی وارد شود و جشنی برگزار کند. معنای دوم هم این است که دولت میگوید پولش را میدهم و خودم میخواهم این کار را بکنم، به این جایزه ندهم رویش زیاد شده به این بدهم که حالی به او داده باشم. دولتی بودن را به این معنا الان در جشنواره فجر میبینیم یعنی مال ماست و شما چه کار دارید؟
عبدالجواد موسوی: این دولتی بودن معنای سیاسی هم پیدا کرده، آقای فروتن میگوید اهل تساهل و تسامح هستم و دوست ندارم جنگ ببینم و فیلم باید مذاکره نشان میداد. انگار سخنگوی دولت صحبت میکند.
کثیریان: پس ماموریت داوران چیست؟ ماموریت داوران مگر ممیزی است؟ میگوید در این فیلم خوشم نیامد که بازیگر بلند شد و این کار را کرد، این به تو ارتباطی ندارد، فیلمنامهای است که نوشته شده است. تو دیگر باید فنی کار را ببینی. این ماموریتها مشخص نیست.
یک نکته است که هیات انتخاب و هیات داوری چه تفاوتهایی باهم دارند؟ چون جشنواره دولتی است کسی را سر کار میگذارد که این منویات یا اهداف را جمع کند و به قول فوتبالیها جشنواره را در بیاورد. این درآوردن بیشتر به این معنا شده که حاشیه و تنش نداشته باشیم، آرام برگزار شود و همه هم راضی باشند. همین همه راضی باشند باعث میشود که 25 جایزه در این دوره داده شد و دوتا دوتا هم دادند. دیگر راه هم باز شده است، سال گذشته یک جایزه دوتایی دادند و ما آن همه گفتیم و فکر کردیم که داستانش بسته شد. امسال دوتا دوتایی دادند و سال دیگر هم میگویند سه تا دوتایی بدهیم چون حقشان است. اساسا پس چرا هیات داوران فرد است برای همین که بین دو فیلم با رای گرفتن مسئله حل شود و اگر آرا مساوی است با یک رای تغییر کند و مشکلی پیش نیاید.
نقیبی: در این دوره اگر قرار بود به یک رشته دوتایی جایزه بدهند بازیگری مرد بود که بازیهای یک اندازه داشتند، که در آنجا دیپلم افتخار دادند. دیپلم برای همین است که وقتی آرا چهار به سه بود به فرد دوم دیپلم بدهند.
موسوی: اصلا تقدیر کنید از نفر دوم و به او دیپلم بدهید. بحثی که درباره آقای هاشمپور هم پیش آمد و از هم تقدیر میکردید.
کثیریان: اصلا هاشمپور بنده خدا خودش توقع نداشت، بازیاش هم چندان خاص نبود. آقای صدرعاملی میگوید یک نگاه که کرد جهان را به تعظیم واداشت. این چه حرفی است الان؟ پس آقای اصلانی چه کسی را به تعظیم واداشته با بازی خوبی که داشت.
میخواهم بگویم کسی را میگذارند که این جشنواره را دربیاورد تا بدون دردسر تمام شود، مانند فوتبال که یک داور انتخاب میکنند که بازی بدون حاشیه تمام شود. جشنواره فجر از این نظر دولتی است که دولت میخواهد همه کاره آن باشد برای همین وقتی از هنرمندان استفاده میکند میخواهد ویترین درست کند و پشتشان پنهان شود تا در نهایت بگوید که رای اینها بوده است. وقتی داخل آن میروی میبینی که رای اینها نبوده است، یا آنها گفتند چشم و کاری که مدنظر بوده انجام شده است یا اینکه گفتند این را اگر بگذاریم صدای فلانی درمیآید و آقای دبیر ناراحت میشود و ... خودشان تکلیف خود را دانستند.
خسرو خیلی نکته خوبی گفت، آقای داروغهزاده نماینده آن سیاستگذاری است. یعنی اگر همیشه فارابی به عنوان بخش تولیدی برگزارکننده جشنواره بود، در حال حاضر بخش نظارتی جشنواره را برگزار میکند و این یک خطر به شمار میآید چون اساسا نگاه نظارتی بر فیلمها وجود دارد. مثلا من الان «آستیگمات» را دیدم و به نظرم فیلم خوبی است، برایم سوال میشود که چرا این فیلم رد شده برای همین دنبال نکته نظارتی آن میگردم. مثلا مضمون نامهای که دختر در فیلم نوشته چیست؟
نقیبی: اساسا باران کوثری «آستیگمات» را که به باران کوثری «عرق سرد» اضافه میکردی قطعا سیمرغ باید به باران داده میشد.
کثیریان: بله دقیقا، یا حتی محسن کیایی، بنده خدا مگر چند موقعیت این شکلی برایش پیش میآید که بتواند به این خوبی بازی کند و خودش را نشان دهد.
نقیبی: حتی مهتاب نصیرپور این فیلم واقعا فوق العاده است.
کثیریان: و اینکه شما سوژه را میبینی تازه است و مانند این فیلمها تکراری و کهنه نیست، حداقل طرف یک فیلمنامه نوشته بود آن هم در این بساطی که فیلمنامهای وجود نداشت. حتی بهترین فیلمهایمان، حتی «تنگه ابوقریب». آن وقت او فیلمنامه نوشت و این همه بازیگر خوب را به کار گرفت، چرا بیرون ماند؟ نمیدانیم؛ برای آنکه نگاه نظارتی از بیرون خودش را تحمیل میکند و اگر نباشد ما را به سمت آن سوق میدهد که اینها هم نمیفهمیدند فیلم خوبی است؟ قطعا باید میفهمیدند پس باید مشکل را در جای دیگر جست وجو کنیم.
خود کارگردان هم بلاتکلیف میماند، این نگاه دولتی در حال تبدیل شدن به نگاه امنیتی است که به کارگردان هم نمیگویند مشکل فیلم چه بوده است. دبیر جشنواره در تلویزیون میگوید فیلم خوبی بود، پس چرا نیست؟ پس هیات انتخاب چه کار میکرده است؟ هیات انتخاب نقش خیلی مهمی دارد، چون اگر در جشنواره باشید به هر حال دیده میشوید، آن بدبختهایی که در جشنواره نیستند دیگر فرصت دیده شدن ندارند. به هرحال خیلیهایشان اسپانسر خصوصی دارند که وقتی فیلم به جشنواره راه پیدا نمیکند معترض میشوند که سرمایهشان به هدر رفته است. کارگردان هر چقدر هم بگوید فیلم من خوب است، آنها میگویند پس چرا در جشنواره حضور ندارد و آن کارگردان دیگر سخت بتواند در آینده فیلم بسازد.
نقیبی: و خروجیاش چه میشود، اینکه «درساژ» در جشنواره پذیرفته نمیشود و به برلین میرود و در آنجا دیده میشود.
کثیریان: برای بقیه فیلمها شاید این امکان هم وجود نداشته باشد.
موسوی: شما با شکل قدیمی که همه فیلمها به جشنواره فجر میآمد و ما همه فیلمهای تولید یک سال سینما را درجشنواره میدیدیم، موافق بودید؟
کثیریان: من با شکل جشنواره فجر مخالفم، هیچ جشنوارهای در دنیا داوری متمرکز ندارد که 25 جایزه بدهد و این همه تعداد نمایش فیلم داشته باشد. در جشنواره کن که بزرگترین رویداد سینمایی جهان است هفت داور قدر را انتخاب میکنند که مثلا رییس آن میشود اسپیلبرگ و شش جایزه بیشتر نمیدهند. زیرا که در حوزه صدا، موسیقی یا تدوین صاحبنظر نیستند. چه کسی میآید جایزه صدا میدهد؟ اسکار یا در اشل ما خانه سینما که صدابردارها، صدابردار برتر را انتخاب میکنند. حال ممکن است که رایها درست و غلط شود اما به هر حال مهم این است که صدابردارها رای دادند که در این زمینه تخصص دارند.
علیپور: این نوع انتخاب در واقع شکل درستتری از رایدهی است.
کثیریان: بله، شبیه رای تخصصی است یعنی اصلا مقدور نیست که هفت داور که کارگردان و منتقد و بازیگر و... هستد فرق دلپاک و زاهدی را تشخیص بدهند؟ اصلا امکانپذیر نیست و غیرممکن است که بلد باشند. ما الان فیلم میبینیم، چطور میشود با یک بار فیلم دیدن تمام اینها را قضاوت کنیم.
موسوی: حتی به طور مشخص در یک فیلم بتوانیم موسیقی، صدا، تصویر و ... باهم بررسی کنیم.
کثیریان: بعد این 23 فیلم را با هم بررسی کنیم و نتیجه بگیریم که این از آن بهتر است. اصلا امکانپذیر نیست. حالا شما قرار است (من درباره ماهیت جشنواره صحبت میکنم) جشنواره فجر برگزار کنی، در حالیکه میخواهی یک جشن برگزار کنی که اهالی سینما دورهم باشند، پس به همه جایزه میدهی. اسم این دیگر جشنواره نیست، جشنواره فجر اگر رقابتی است باید شش جایزه داشته باشد که قابل جمع کردن باشد. آن جایزههای فنی مانند اسکار به خانه سینما برود، یعنی جشنواره فجر بشود شکلی از جشنواره کن. جشنواره فجر از روز اول به شکلی طراحی شده که تلفیقی از کن و اسکار است. مثلا میخواهیم به جلوههای ویژه بصری رای بدهیم در حالیکه امروز دیگر جلوههای ویژه بصری قابل تشخیص نیست. ما یک ورکشاپ برگزار کردیم طرف میگفت شما اصلا میدانید که این فیلم جلوههای بصری دارد؟ گفتیم نه این فیلمبرداری است. گفت این اصلا فیلمبرداری نیست، این کار را من کردم و آنقدر خوب انجامش دادم که دیده نمیشود و بهترین شکل جلوههای بصری همین است که دیده نشود پس چرا به من جایزه نمیدهید؟ چون داور ندیده و اصلا نفهمیده است.
نقیبی: نمونه بارز این موضوع در جشنواره امسال «اتاق تاریک» بود که به ظاهر فیلم در یک فضای آپارتمانی میگذرد اما تمام فضای بیرونی و از بالکن به آنطرف با استفاده از پرده سبز گرفته شده است، چرخ و فلک شهربازی در فیلم هم پرده سبز است و در بالکن همان خانه گرفتند. من تنها جایی که حدس زدم همان پلان آخری بود که ساعد سهیلی به سگ خیره میشود، وقتی از روحالله حجازی پرسیدم گفت که چون آپارتمان موردنظرشان را نتوانستند پیدا کنند، داخل آپارتمان را یکجا گرفتند و برای تمام صحنههای بیرون از پرده سبز استفاده کردند.
کثیریان: بله، در پاسخ سوال جواد باید بگویم که من با شیوه قدیم موافقم، ولی باید بدانیم که جشن است یا جشنواره؟ اگر جشن است که من با آن مخالف نیستم شما یک پانوراما از تولیدات سینمایی را در تمام کشور برگزار کنید، هر فیلم هم 10 نمایش یا کمتر داشته باشد و تعداد فیلمهای بیشتری به نمایش دربیاید که مردم بتوانند رای بدهند و در نهایت هم بهترین فیلم مردمی را اعلام کنید، این میشود جشن. ولی وقتی اسم جشنواره را میگذارید باید فیلتر رقابتی با ارزشی داشته باشید.
داشتم به خسرو میگفتم، سینماگری میگوید فیلم من اصلا جلوههای ویژه بصری ندارد، چطور نامزد این بخش شدم؟ این یعنی داوری روی کاغذ انجام شده و جایزه دیگر اعتبار ندارد. سال گذشته فیلمی با موسیقی تیتراژ کاندیدای سیمرغ بهترین موسیقی متن شد در حالیکه موسیقی متن نداشت.
این دولتی بودن اینجاست که خود را نشان میدهد. امسال قرار بود جایزه کم شود اما دوستانی که مدیر ارشد بودند قبول نکردند زیرا که هیجانش کم میشد و برای دهه فجر خوب نبود.
نقیبی: مهمترین تفاوت ماجرا از یک جایی اتفاق افتاد که مهمترین رویداد فرهنگی کشور به عنوان جشنواره فیلم فجر چیز دیگری بود و ربطی به آن چیزی که الان برگزار میشود نداشت. تا سال 76، 77 و زمان آقای سیفالله داد، جشنواره آینه تمامنمای سینمای ایران بود، چرا؟ برای آنکه شرط پروانه نمایش گرفتن بود و اگر فیلم به جشنواره نمیرسید یک سال باید معطل میماند تا به جشنواره سال بعد راه پیدا کند و اکران سال بعد را بگیرد. اهمیت جشنواره هم در این بود که تمامی فیلمهای یک سال سینمای ایران در آن نمایش داده میشد و حداقل در انتخاب همسلیقه نبودند، آدمها از اینکه برخی از فیلمها در داوری دیده نشدند گلایه داشتند. اما اهمیت این بود که اگر فیلمم به جشنواره نرود، یک سال همه چیزم عقب میافتد.
کثیریان: بله، فیلمها را میدیدیم مانند فیلمهای مخلمباف که بعد از آن ممیزی میخورد. الان اهمیت جشنواره آنقدر کم شده است که فیلمساز میگوید فیلمم آماده است ولی آن را به جشنواره نمیدهم.
نقیبی: امروز اگر فیلمسازان جوانی را میبینیم که خودشان را به آب و آتش میزنند تا فیلمشان به جشنواره برسد دلیلش این است که ذهنیتی از گذشته دارند در حالیکه اگر فیلم را به جشنواره فجر ندهیم در کشور سه، چهار رویداد سینمایی دیگر برگزار میشود که میتوان فیلم را در آنجا نمایش داد، مانند جشن خانه سینما، جشن دنیای تصویر و...
آقای صدرعاملی در برنامه «هفت» بیان کرد که آقای تبریزی پیشنهاد دادند امسال نامزد معرفی نکنیم برای آنکه همه حاضران در جایگاه نامزد هستند. همین برای بی در و پیکر بودن جشنواره کافی است که داوران یک دورهای چنین پیشنهادی میدهند.
کثیریان: برای این میگویند که نامزد معرفی نکنیم تا حاشیهها از این هم کمتر شود. نگاه در اصل درست است اما برای جشنوارهای که داوری متمرکزی دارد و تنها شش جایزه میدهد. سر نامزدهای امسال الان یک حاشیه است که جواد عزتی یا «لاتاری» چرا نیستند و هیات داوران باید پاسخگو باشد. آقای تبریزی (چون آقای صدرعاملی اسم آورد) پیش خود میگوید که اگر نامزد هم اعلام کنیم باز زیر سوال میرویم پس نکنیم که بهتر است اما از سوی مدیران با این پیشنهاد موافقت نشد.
علیپور: توقع داشتید در دوره دومی که حسن روحانی رای آورده و مجموعه مدیریتی او در ارشاد میتواند دست بازتر عمل کند، این ترکیب به عنوان هیات انتخاب منصوب شوند و این خروجی را داشته باشد؟
موسوی: آقای روحانی از همان ابتدا حوزه فرهنگ را جدی نگرفت و بعضی از عرصهها را به صورت کامل به جریانهای اصولگرا واگذار کرد. مشخصا حوزه ادبیات و شعر که به نحوی جمع شدند، اما در حوزه موسیقی و سینما به دلیل آنکه سروصدای خیلی زیادی دارد یکدفعه نمیتوانند جمع یا واگذارشان کنند. بلکه فکر میکنم کمکم و به صورت تدریجی این اتفاق رخ دهد. من حتی خیلی خوشبین نیستم که الان لطف کردند روزی سه فیلم به ما نشان میدهند تا خسته نشویم. بدبینانهاش این است که همینطور روند کاهش تعداد فیلمها را ادامه دهند و در پایان هم جمعاش کنند و تمام.
فکر میکنم حوزه سینما و موسیقی روز به روز به سمت دولتی و بسته شدن پیش میرود و دولتها در یک تعارف برای برگزار کردن آن قرار گرفتند. به نظرم دولت آقای روحانی میگوید که حوزههای دیگری برایم اولویت دارد و حوزه فرهنگ خیلی برایم اهمیتی ندارد. روزی به یکی از مدیران گفتم که چرا این فیلم را توقیف کردید گفت که شما جمعا یک درصد جامعه هم نیستید و اگر ناراضی هم باشید اتفاقی رخ نمیدهد. این دیدگاه وجود دارد که اگر سینما از دست برود اتفاق خاصی نمیافتد و در نهایت تنها یک درصد از جامعه ممکن است ناراضی باشند، خب باشند. شاید هم دولت آقای روحانی تمایلی ندارد که سر این مسائل هزینه زیادی بدهد مانند آن سالی که وزیر ارشاد برای مشکلات کنار رفت.
عبدالجواد موسوی، خسرو نقیبی و کیوان کثیریان
نقیبی: کلید واژه ماجرا محمدمهدی حیدریان است، دفعه قبل که با او برخورد داشتیم به
زمان پس از آقای پزشک در دوره دوم آقای خاتمی برمیگردد که شرایط سینما به نحوی شد که یک
نفر باید آن را جمع میکرد و آقای حیدریان آمد. این بار هم پس از مسایلی که برای علی جنتی پیش آمد، آقای حیدریان آمد که ماجرا را جمع کند.
خیلی واضح است که
وقتی مدیری از جنس محمدمهدی حیدریان روی کار میآید، خروجی هیات داورانش، شکل
اجرای مراسم اختتامیه و برنامهای که در تلویزیون به سفارش آنها ساخته میشود چیزی
جز اینی که امسال بود نباشد. همه چیز برنامهریزی شده بود حتی رای هیات داوران تا جنجالی درست
نشود. مثل همیشه هم حساب همه چیز را نمیکنند، فکر میکردند بین «آستیگمات» و «عرق
سرد» دومی را بگذارند داخل تا دردسر کمتری برایشان درست شود ولی عکس آن رخ داد و فکر نمیکردند چیزهای
دیگری از آن بیرون بزند و ...
در ایران وقتی دو قدم عقب بروی جناح روبهرو 10 قدم جلو میآید. هرچقدر که خطر قرمزت را عقب بکشی امکان ندارد که آنها کوتاه بیایند. از آن سمت حساب میکنند که به حاتمیکیا جایزه بدهیم تا گفت وگوی تند نکند، روی استیج اختتامیه فریاد میزند. کامبوزیا پرتوی را براساس رابطهها جایزه بدهیم میآید به هیات داوران تیکه هم میاندازد. برای اینکه اصل ماجرا درست ترسیم نشده است.
کثیریان: همین الان از سایتهای وابسته آقای شمقدری پیام میآید و به جشنواره بد و بیراه میگویند، جشنواره دیگر باید چه کار کند که شما راضی باشید؟ زمانیکه جناح اصلاح طلب یا اعتدال روی کار میآید تمام سعیاش این است که به جناح اصولگرا میدان بدهد و زمانیکه اصولگراها روی کار هستند تنها خودشان را تحویل میگیرند زیرا که نیازی برای میدان دادن به حریف نمیبینند.
علیپور: زمان آقای شمقدری البته به کیمیایی و فرهادی هم جایزه دادند.
کثیریان: آنجا دیگر چارهای نداشتند و فیلمهایشان را داده بودند و باید جایزه میدادند.
نقیبی: جناح اصولگرا زمانیکه روی کار است دست و دل بازتر عمل میکند زیرا که تحت فشار نیست.
کثیریان: همین الان هر فیلمی که کمی بوی انقلاب و جنگ میداد در جشنواره حضور داشت، حتی فیلم «امپراطور جهنم» که فیلم ضعیفی است را خلاف قانون به جشنواره میآورند و یک خبر هم میروند که امسال شاهد آثار ارزشی هستیم که دیگر کاری به کارش نداشته باشند اما باز هم آن جناح میآید جشنواره را نقد میکند. همه این را میدانیم اما آنکه جشنواره برگزار میکند نمیداند که باید استقلال خود را حفظ کند.
نقیبی: آقای حیدریان یک کلیدواژه درخشان در سخنرانیاش در اختتامیه داشت و آن هم این بود که هیچ فیلمی با مضمون سیاهنمایی در جشنواره نبوده است، پس خروجی این جشنواره همین میشود. برای همین میان «گرگ بازی» یا «هت تریک» و «مغزهای کوچک زنگ زده» سومی را برمیگزیند که حداقل آخرش شخصیت داستان اصلاح میشود و به فطرت پاکش بازمیگردد.
کثیریان: اگر بحث سیاهنمایی باشد، هیچ نقطه سفیدی در فیلم سیدی وجود ندارد.
نقیبی: فیلم هومن سکانسی در اندازههای زنکشی فیلم عیاری دارد. سکانس خشونتبار فیلمهای توقیف شده را دارد، اما قضیه خواهرش را حل میکند، راهش را تغییر میدهد، نسبت فامیلی و رابطه خونیاش را منکر میشود و ... فیلم قصه رشد کردن یک آدم بیکله است که به جایگاه پدرخواندهای میرسد اما در پیچ داستان قصه تغییر میکند و این آدم ناگهان سربه راه میشود و به آن سمت که باید نمیرود، چرخشی که به نظرم خیلی بد است. اما مجبور شده که باج دهد تا بتواند آنچه که میخواهد را نشان دهد.
این اتفاق در عمده فیلمها در حال رخ دادن است، مشکل اصلی فیلمهای جشنواره امسال همین سفارشها بود. اتفاق از روزی افتاد که سر پروانه ساخت دادنها جدای از ساخت، مضمون فیلم هم مورد توجه قرار گرفت.
موسوی: آقای صدرعاملی هم گفت که جشنواره ما مضمونمحور است و باید در محتوای فیلم سختگیری کنیم و تفاوت ما با سینمای هالیوود همین مسئله مضمون و محتوا است.
نقیبی: چیزهایی که قبلا مسخره میکردیم و میگفتیم فیلم را به ارشاد میدهیم و میگوییم درباره فلان مسئله است ولی درگوشی بود را علنی کردند. فیلمساز روشنفکر ما آقای نعمتالله فیلم میسازد در مذمت حسادت و عقده، آن یکی فیلم میسازد درباره تجاوز با رعایت تمام نکات تا به کسی برنخورد و ...
سازندگان برای آنکه پول فیلم تامین شود تن به سفارشهایی میدهند که دردآورد است و وقتی به پرده نگاه میکنی متعجب میشوی که صرفا دو ساعت فیلم تنها برای این مضمون.
علیپور: به نظر شما، فیلمنامهها را اصلاح کردند، یعنی به کارگردانان و تهیهکنندگان گفتند به شرط آنکه فیلمنامه را تغییر بدهید میتوانید فیلم بسازید؟ یا اینکه خود فیلمساز گفته است که من این تغییرات را در فیلم میدهم تا کارم ساخته شود هزینه فیلم را تامین کنم؟
نقیبی: همه اینها میشود، من سال گذشته فیلمنامهای به شورای پروانه ساخت دادم که پایان منتخب من پایان فروپاشی قهرمان بوده و پیشنهاد شورای ساخت این بوده که قهرمان کشته شود زیرا که پایان مدنظر من بیانگر این است که در جامعه امید وجود ندارد و به همین راحتی اصل قصه را تغییر میدهند و فیلمساز هم به دلیل آنکه پای سرمایه یک میلیارد، یک میلیارد و نیمی اش در میان است چارهای جز تن دادن ندارد. در ضمن اعضای روشنفکر شورای پروانه ساخت هم کارهایی این چنینی میکنند نه فقط دیگران که ازشان توقع داریم.
در اصل ساختار قدرت رسانهای مجبورتان میکند این کار را انجام دهید و این است که احترام من به فیلم «لاتاری» یا «عرق سرد» میرسد که تا آخر ماجرا پیش میروند و به توصیهها تن نمیدهند، «مصادره» با همه چیزهایی که دارد در آخر حرفهایی را که میخواهد میزند. حداقل این است که این فیلمها تسلیم نمیشوند. برای من این قهرمان ساختن خیلی قابل احترام است زیرا که سینمای ما ضد قهرمان ساختن است.
کثیریان: این نگاهی است که از همان اول انقلاب روی سینما پیاده شد تا کسی ستاره نشود و برخی ممنوع الفعالیتیها برای همین بود. دلیل آنکه سینمای قبل از انقلاب در ذهنها مانده است این است که بازیگرانی چون بهروز وثوقی به شمایل تبدیل شدند و قهرمان درست شد. این مسئله همان استارسازی بود که تماشاگر را به سینما میکشاند و ما پس از انقلاب عکس آن عمل کردیم و ممنوعالتصویریها شکل گرفت، مهران مدیری وقتی داشت چهره میشد ممنوع التصویر شد، گلزار همینطور و ...
نقیبی: در حالیکه تصویر شاخص من از جشنواره سی و ششم، هادی حجازیفر است در «لاتاری» که عکس آن دختر را در دست دارد و فریاد میزند. این تصویر یک ضدقهرمان سینمایی است. اینکه فیلم میتواند تو را به ضدقهرمان علاقهمند کند مانند «آژانس شیشهای» پتانسیل قهرمانسازی فیلمساز است. در «لاتاری» هم همینطور است، در حالت عادی و در دنیای واقعی ممکن است تحمل همنشینی با آدمی مثل موسی را نداشته باشی اما کارگردان بلد است به شکلی آن را نشان دهد که قبولش کنید.
موسوی: اگر آن پسر این کار را میکرد برای من قابل باورتر بود. باور اینکه یک مربی با این پیشینه، ماشینش را بفروشد و یک نفر دیگری به دبی ببرد تا انتقام بگیرد برایم سخت است.
نقیبی: این را دقیقا از حاج کاظم «آژانس شیشهای» الگو گرفته است.
موسوی: اما اگر آن پسر خودش چاقو به دست میگرفت، به دبی میرفت و در آنجا میزد و میکشت و میگرفتنش این باور در من شکل میگرفت. حتی آن مامور امنیتی که ابتدا مخالفت میکند و سپس در دبی میآید و از چشمی در طرف را میکشد باهم جور درنمیآید.
قیصر زمانیکه ساخته شد همه این عقیده را داشتند که فیلم علیه حاکمیت است ولی «لاتاری» تماما هرگونه ناتوانی حکومت را پنهان میکند، مانند آنکه خوزستان ما را در کنار دبی قرار میدهد گویی که مشکلاتشان یکی است، به نظرم زود است که «لاتاری» را در کنار قیصر قرار دهیم. زرنگ بازی که در «لاتاری» وجود دارد برای من قابل پذیرش نیست.
نقیبی: این همان کاری است که مهدویان با حاج احمد متوسلیان در «ایستاده در غبار» هم میکند و دختر و پسر 20 ساله امروزی میبینیم که از حاج احمد فیلم خوشش میآید و فیلم فروخت و نسخه دیویدیاش دیده شد و مردم دوستش داشتند.
علیپور: از مسایل تکرارشوند جشنواره امسال بحث غیرت بود، درباره بحث دیکته شدن پایانبندی یا بخشی از فیلمنامه صحبت شد آیا بحث غیرت که امسال زیاد هم بود را شامل همین مسئله میدانید؟
موسوی: به نظرم یک مقوله دیالتیکی است به دلیل آنکه در سالهای گذشته موضوع خیانت در فیلمهایمان زیاده بوده و برای مقابله با آن این موضوع زیاد به کار گرفته شد.
نقیبی: به نظرم واکنشی به خیابان و کف جامعه است.
موسوی: بله، شاید هم ناخودآگاه فیلمسازان به سمت این مسئله رفتهاند یا مسئلهای بوده که از دل جامعه گرفتند. شاید آن شورا در ساخت این فیلمها تاثیر گذاشته است.
علیپور: برداشتهای خودتان را بگویید، تا چه اندازه این مسئله برایتان قابل پذیرش بود؟
موسوی: به نظرم همان خیابان، زندگی و جامعه است.
نقیبی: فکر نمیکنم که این مسئله از حاکمیت دیکته شده باشد.
موسوی: ممکن است هیچکس با هیچکس توافق نکرده باشد ولی به صورت ناخودآگاه شکل گرفته است.
علیپور: «فروشنده» در این زمینه نقش داشته است؟
کثیریان: به نظرم «فروشنده» نقش داشته است.
موسوی: نه من چنین فکری نمیکنم.
کثیریان: این موجهای مضمونی در سینما میآید، مانند عشقهای دختر و پسری که یک زمان میآید و پس از آن چند فیلم با همین مضمون ساخته میشود.
نقیبی: «فروشنده» هم به نظرم ضد غیرت نیست.
کثیریان: نه، یعنی همیشه یک لیدری پیدا میشود و یک مضمون تازه و جسورانه راه میاندازد و میشود نفر اول و بقیه آن موج را سوار میشوند تا نفر دوم شوند و کارشان بگیرد. سالهای بعد به نظرم این موج را خواهیم داشت و میزان دوامش به جنس موج بستگی دارد.
موسوی: به نظرتان بخشی از آن به نوستالژیک بودن غیرت و نهادینه شدنش در بین مردم مربوط نمیشود؟
کثیریان: به نظرم اگر اینطوری نگاه کنیم من «لاتاری» را به همان دلیل ترجیح میدهم. دست گذاشته روی چیزی که اتفاقا کمرنگ شده و کسی حواسش به آن نیست. این ماجرا به شکلهایی در نهاد ایرانیها است. یک نفر به من گفت که برای چه از «لاتاری» تعریف میکنی؟ گفتم که یک جورایی دلم خنک شد چون هیچکس تا الان در این باره چیزی نمیگفت و همه سکوت کرده بودند.
نقیبی: جملهای که مهدویان در صحبتی که باهم داشتیم گفت به نظرم کلید این ماجراست.
گفت آدمهای حال حاضر جامعه موقع حرفزدن ظاهر صلح طلبی دارند ولی پشت سر اگر بتوانند و
زورشان برسد چاقو را هم میخواهند به سینه طرف بزنند.
وقتی سرود ایران خوانده میشود همه ما از ته دلمان فریاد هم میزنیم در حالیکه سرودمان زمینههای نژادپرستی هم دارد البته سرودهای قدیمیتر، به سرود فعلی برنخورد. اساسا ما نمیتوانیم انکار کنیم که آدمهای نژادپرستی نیستیم، برخوردمان با افغانها در ایران یا نگاهی که به عربها در کشور داریم نمونههایی از همین ویژگی ماست.
موسوی: به نظرم این فیلم نگاهی که میگویی به اعراب داریم را دامن میزند.
نقیبی: نه، از نظرم این را از جامعه میگیرد و نمایش میدهد. وظیفه سینما این نیست که اصلاح کند بلکه این کار برعهده وزارت فرهنگ و ارشاد است.
کثیریان: دقیقا، یک جملهای این روزها کفر من را خیلی درآورد و رشیدپور هم در یک برنامه مطرح کرد، اینکه به ما میگویند راهکار ارائه دهید، مگر ما حقوقش را میگیریم که این کار را انجام دهیم، این که وظیفه ما نیست.
نقیبی: آقای کلینت ایستوود در کاراکتر واقعیاش یک فیلمساز راستگرای، تند و جمهوریخواه است، ولی آمریکن اسنایپر را با همین نگاه آمریکایی میسازد که در بالاترین سطح در ایران درباره آن صحبت میشود زیرا که مانیفست این کشور است و ما هم یک جایی وقتی میبینیم که 10، 15 سال است دختران این مملکت در دبی فروخته میشوند و هر چیز دیگری، یکی به عنوان مانیفست این کشور میتواند بگوید اگر شما با دختران کشور ما اینطور رفتار میکنید من هم در کشور شما جوابتان را میدهم. درباره لشکرکشی و گرفتن دبی صحبت نمیکند بلکه از یک قهرمان فردی حرف میزند.
موسوی: این قصه 20 سال پیش هم که دهنمکی «فقر و فحشا» را ساخت مطرح شده بود و او آن زمان هم میگفت که مسئله روز است در حالیکه که کهنه بود، کجا مسئله روز است؟
کثیریان: مسئله روز است دیگر، چرا نیست؟ وقتی همچنان هم وجود دارد چرا نباید از آن گفت.
نقیبی: دو خطی قصه از سمت موسی چیست؟ موسی همان حاج کاظمی است که در گوشه خانه مانده است و همچنان روزنامه سیاه و سفیدش را می خواند و از دریچه 20:30 جهان را میبیند و ... از چه زمانی داستان کلید میخورد، زمانیکه فکر میکند خودش در خانه مانده و مربی فوتبال شده است و دوستانش در حال فعالیت هستند و کار را جمع میکنند. دیالوگ کلیدی زمانی است که فرخنژاد میگوید اگر در درخت کرم افتاده باشد، باید درخت را از ریشه قطع کرد؟ و موسی میگوید نه بذاریم کرمها در درخت برقصند.
میفهمد که چنین اتفاقی افتاده است و دقیقا مانند قهرمانان فیلمهای وسترن عمل میکند و برای من یادآور جویندگان جان فورد است میفهمد در تمام این مدت که سرش را انداخته بود پایین و با خودکار دولتی امضا نمیکرده و ... آدمهایی که فکر میکرده جایش هستند دارند ناموس وطنش را میبرند و کار دیگری میکنند.
کثیریان: اتفاقا دیالوگی که از نسخه اصلی فیلم درآوردند درباره سوسنگرد و اتفاقاتی که در آنجا افتاد به همین مسئله مربوط است. ببینید آنهایی که ضدانقلاب هم هستند به کسانی که شهید شدند بد نمیگویند زیرا که به دفاع از خاک و ناموس اعتقاد دارند. این مسئله ناموس الان به شکل دیگری مسئلهاش اتفاق میافتد و همه بیتفاوت هستند، فیلم «لاتاری» به این اشاره دارد
نقیبی: نسخه هم نمیپیچد که حالا بیاییم چه کار کنیم، لشکرکشی کنیم؟
کثیریان: بله، نکته این است که آن زمان عراق به خاک و نوامیس ما تعرض کرده بود، الان فیلم میگوید که شرایط داخلی به نحوی است که نوامیس ما خودشان به دل دشمن میروند. به صورت غیرمستقیم در حال نقد شرایط است که چه شد دختر داستان با پای خودش به دبی رفت، یعنی شرایطی که موسی را منزوی کرده و دختر ایرانی را راهی دبی کرده است.
نقیبی: آخرش هم که فرخنژاد فکر میکند ساعد تمامکننده کار است و به سراغ او میرود اما میفهمد که رفیق خودش اصل کار را انجام داده و موسی که هم نسل خودش بود توانسته او را فریب دهد. فیلم درباره امنیت داخلی و خارجی نیست، بلکه موسی به طور شخصی میگوید من باید خودم بروم این مشکل را حل کنم و برای همین به سراغ شاهزاده عرب میرود همانقدر که حاج کاظم در «آژانس شیشهای» میگوید من باید عباس را ببرم درمان کنم. اینجا هم دل موسی برای شاگردش سوخته و احساس میکند که به ناموس پسرش تجاوز شده و یک آدم را میشناسد که باید به سراغش برود، برای همین به واسطه ایرانی کاری ندارد و به سراغ شاهزاده عرب میرود.
موسوی: من میگویم یقه موسیها را باید گرفت و اینکه میرود خارج از کشور تا مشکل را حل کند آدرس غلطی است که کارگردان میدهد، بلکه باید مقصر را در داخل پیدا کند.
حالا من با فیلم یکسری مشکلات دارم، ولی اتفاق بزرگی بود که دو داور جشنواره در تلویزیون بگویند که ما فیلم را نپسندیدیم و به آن رای ندادیم، برای همین آن را کنار گذاشتیم.
علیپور: نظرتان را درباره فیلم شنیدیم، با دیدگاهی که هر کدام درباره فیلم دارید نظرتان درباره اینکه یک فیلم به طور کامل (غیر از یک رشته نامزدی آن هم به صورت مشترک) از داوری کنار گذاشته شد، چیست؟
موسوی: اگر فرض کنیم «لاتاری» داورا را نگرفته آن وقت فیلمی مانند «سوتفاهم» خیلی داوران را گرفت که در چند رشته نامزدش کردند؟ فیلمی که از نظر خیلیها قابل دفاع نبود و کمتر پیش میآید در سینمای رسانه کسی در هنگام تماشای فیلم سالن را ترک کند اما برای این فیلم من خودم شاهد این اتفاق بودم.
نقیبی: نکته جشنواره این است که از دبیر تا داورانش وقتی میگویی فلان فیلم چرا نیست، پاسخ میدهند که اتفاقا من هم با تو هم نظرم چرا نیست؟ یعنی چه؟ شما باید پاسخگو باشید.
کثیریان: امسال یک تم جدید است که درست کردهاند و به رشیدپور هم گیر داده بودند که این را نمیگذاشتیم کدام فیلم را جایگزین میکردیم.
موسوی: حتی با متر و معیارهایی که هیات داوران گفتند و از «سوتفاهم» خوشش آمد، در همان برنامه «هفت» نقد محتوایی فیلم آقای حاتمیکیا را کردند که کلی شخصیت داشت که یکدفعه گم شدند و دختری که خیلی زندگی جذابی داشت از میانه فیلم گم میشود و ...، اگر از فیلم خوشتان نیامده پس چرا دو سیمرغ به آن دادید؟ یعنی هرجا را که میگرفتی میتوانستی 10 مثال نقض پیدا کنی که حرفشان را رد کنی.
نقیبی: آن وقت می گویند که خسته شدیم از دیدن ساعد سهیلی و بابک حمیدیان، در حالیکه سه تا ساعد سهیلی متفاوت را در فیلمها میبینیم.
موسوی: ساعد سهیلی در «ماهورا» نقش متفاوتی بازی کرده و واقعا زحمت کشیده است، کافی است که کسی با فرهنگ جنوب آشنا باشد تا بفهمد که چه سختیهایی برای آن نقش محتمل شده است.
کثیریان: اصلا مگر این معیار است که بازیگر زیاد در فیلمها دیده شده پس شایسته جایزه نیست. سحر دولتشاهی در سه فیلم بوده و برای دو فیلمش سیمرغ گرفته است پس چی شد؟ چرا خسته نشدید؟
موسوی: این زیاد دیده شدن برای زمانی است که یک جشنواره برای کشف استعداد جدید برگزار میشود و آن وقت میتوانند بگویند شما زیاد دیده شدی و اینجا نمیتوانید باشید.
نقیبی: ماجرا سر همان متر و معیاری است که درباره هیات انتخاب هم گفتم، آقا شما وظیفه دارید این آدم را در اینجا تک ببینید. ساعد سهیلی را به صورت مجزا و در هر نقش داوری کنید، میگویند هادی حجازیفر خیلی خوب است ولی چوب کارگردان را خورده و به دلیل درنیامدن فیلم استحقاق گرفتن جایزه را ندارد. یعنی چی؟
کثیریان: طبیعتا در بخشهای صدا، گریم، فیلمبرداری هر کدام دو یا سه کار کردند پس چرا برای اینها خسته نشدید؟ اینطور که نمیشود؟ سحر دولتشاهی سه فیلم داشته «امیر»، «چهارراه استانبول» و «عرق سرد» و برای دوتای آن جایزه گرفته، سر اینکه به دو فیلم هم جایزه بدهند من حرف دارم زیرا که باید به صورت مجزا نامزد کرده و جایزه بدهند که معلوم شود برای کدام فیلم جایزه گرفته است.
نقیبی: این زرنگی است، با تفکر «عرق سرد» مشکل وجود داشته است (مانند کاری که قبلا با فیلم ما کردند) بنابراین آن را در فیلمنامه و کارگردانی نامزد نمیکنند، پس سهیل بیرقی کنار میرود، آدمی که هر پنج بازیگر اصلی فیلمش نامزد هستند و پتانسیل آن را داشته است که آنها را به طوری مدیریت کند که دیده شوند. تدوینگرش جایزه گرفته پس یعنی پلانهای درستی در اختیار او قرار داده که بتواند جایزه بگیرد، در تمام رشتههای فنی هم نامزد است. دوم اینکه دو بازیگری که قهرمان فیلم نیستند و شخصیت ریاکار قصه را دارند جایزه بگیرند، بعد به اسم «عرق سرد» هم جایزه ندهیم، در بازیگر مرد برای «عرق سرد» و «تنگه ابوقریب»، در بازیگر زن برای «عرق سرد» و «چهارراه استانبول». یعنی تنها جایزه مستقلی که به فیلم میدهیم تدوین باشد که بیخطرترین جایزه است.
موسوی: ولی خیلی سیاستمدارانه است، اتمسفر کلی هیات داوران سیاسی است.
کثیریان: در داوری آثار درباره آیتمهای زیادی حرف میزنند، مانند این پارسال گرفته است دیگر پررو میشود، این حرف زیادی زده پس نمیدهیم، این پیرمرد است و دیگر برایش فرصت پیش نمیآید پس به او بدهیم، آن یکی حالا که فیلمش خوب است و چیزی نگرفت جایزه مردمی را بدهیم برود و... همین میشود که یدفعه جایزه موسیقی برای فیلمی که موسیقی متن ندارد بیرون میزند. طرف میگوید اسم «لاتاری» را هم یکجا بیاوریم، کجا بهتر است، جلوههای بصری بدهیم. آنوقت سازنده میگوید من اصلا جلوه بصری ندارم.
نقیبی: تازه جلوه بصری مشترک که یعنی شایسته نامزدی مستقل در یک رشته نیست.
کثیریان: این چه داوری است که در رشته بصری اینقدر دقیق است که دو نفر را باهم نامزد میکند. آقای تهیهکننده میگوید که تنها جلوه بصری فیلم من این است که فرخنژاد قفل در را میشکند. آنوقت چطور کاندیدا شدیم؟
موسوی: جایزه هومن سیدی هم خیلی عجیب بود که گفت نمیدانستم چنین جایزهای هم هست.
کثیریان: سیمرغ هنر و تجربه به او میدهد که جایزه داده باشد و مشخص است که جایزه اصلی را دیگر به او نخواهد داد. به «بمب» یک جایزه ویژه میدهند که اگر صحبتهای فروتن را لبخوانی کنید در اختتامیه میگوید این ارزشمندترین جایزه هیات داوران است که تقدیم به شما شد. فیلم محبوب داوران «بمب» بوده است و جایزه آن را بعد از فیلمنامه میدهد که خیلیها به اشتباه افتادند که جایزه ویژه فیلمنامه است. اینقدر این ماجرای انتخاب هیات داوران پیچیده است، مثلا پارسال فیلمبردار «خفهگی» آقای جیرانی که تمام هنرش در این کار بود برای «گشت ارشاد 2» جایزه گرفت، خودش به این انتخاب میخندید.
نقیبی: تازه تسویه حساب سال گذشته هم به این دوره راه پیدا کرد و مسعود سلامی چون پارسال کنار کشید امسال هم نامزد نشد. عوامل «لاتاری» به جز محمود رضوی مجازات شدند، ساعد سهیلی، هادی حجازیفر به خاطر فیلمهای دیگرشان هم کاندیدا نشدند.
موسوی: این مشکل پس سالهاست که در جشنواره فجر وجود دارد و حل نشده است.
علیپور: اشکال محمدحسین مهدویان از نظر شما چیست؟
نقیبی: از نظرشان رویش زیاد شده است. همچنین به او گفته بودند که این فیلم را نساز.
کثیریان: ضمن اینکه سالهای گذشته فیلمی ساخت که مضمون آن مورد قبول حاکمیت بود.
موسوی: «ماجرای نیمروز» هم اگر افخمی شلوغ نمیکردند جایزه نمیگرفت.
کثیریان: فیلم «لاتاری» اما مضمون مورد قبولی نداشت و به او هم گفتند که این را نساز اما به زور رضوی مجوز ساخت گرفت، اصلا فرخنژاد هم در فیلم نبود و قشنگ معلوم است که تحمیل شده است. حالا این بچهای که قرار بوده حاتمیکیا دو یا شورجه پیشرفتهتر شود، «لاتاری» را میسازد که نه دولت، حاکمیت و نه وزارت امور خارجه از آن خوشش نمیآید، آقای ظریف فیلم حاتمیکیا را میبیند و گریه میکند و خودش را خرج «لاتاری» نمیکند.
موسوی: آقای شورجه هم رسما گفت نمیگذاریم سرمایه جوان انقلاب به هدر برود، البته مهدویان زرنگ بازی هم دارد، از آن طرف فیلم تبلیغاتی آقای روحانی را میسازد. بعد یک ماه با رضوی که در جبهه مخالف است فیلم میسازد.
کثیریان: این که بحث فرامتنی است و «لاتاری» حرف دیگر حرف دولت و حاکمیت هم نیست.
علیپور: یعنی مهدویان یکدفعه سرکشی کرد؟
موسوی: طیف سیاسی که از مهدویان دفاع میکند در روزهای گذشته را هم باید ببینیم، نگوییم که حرف هیچکس نیست.
علیپور: طرفداران فعلی مهدویان طیف نیستند واقعا از گروههای متنوعی هستند.
کثیریان: کمی الان سعی میکنند جلوی «فروشنده» قرارش بدهند که به نظرم کار بیهودهای است و هیچ جور نمیچسبد.
نقیبی: من برای چه میگویم حاتمیکیای جوان، به خاطر اینکه دقیقا جایی میایستد که «آژانس شیشهای» در آن سالها میایستاد. از یک سمت اصلاح طلبان او را مال خود میکردند و از طرف دیگر راستگرایان.
کثیریان: حاتمیکیا هم کسی است که سرکشیهای خودش را دارد، همین الان فیلمش توقیف است و کسی نمیتواند آن را دربیاورد.
موسوی: شما فیلم «به وقت شام» را دوست داشتید؟
نقیبی: اجرای فیلم را دوست داشتم و به نظرم اگر پایانبندی آن را تغییر میداد و در میدانگاه داعش آن را تمام میکرد خیلی بهتر بود.
موسوی: آنجا که فرمانده داعش میگفت چطوری ایرانی میتوانست با یک بهت بزرگ تمام شود به نظرم پایان بهتری بود. به لحاظ مضمونی هم می توانست ما را با این سوال تنها بگذارد که داعش بالاخره به ایران رسید و نزدیک است.
کثیریان: من هم اجرای آن را دوست داشتم.
موسوی: البته اگر حاتمیکیا حرف نزند نظر همه ما دربارهاش متفاوتتر از الان است
نقیبی: راما قویدل توییتی کرده بود که فیلمسازان بزرگ لزوما انسانهای بزرگی نیستند.
اینکه نمیتوانیم فیلم را از آدم تفکیک کنیم مهم است، زیرا که فیلم حاتمیکیا خیلی
بیشتر از «تنگه ابوقریب» سینمای ایران را از لحاظ فنی جلو میبرد زیرا که «تنگه
ابوقریب» نه تنها کاری با سینمای ایران نمیکند بلکه تحت تاثیر شدید ملاقلیپور ساخته میشود و در خیلی از پارامترها از «مزرعه پدری» عقبتر است.
اینطرف فیلم حاتمیکیا تحت تاثیر «مد مکس» و فیلمهای
هالیوودی بیگ پروداکشن ساخته میشود و اجرای سینمای ایران را در ابعاد یک فیلم
هالیوودی جلو میبرد. مثالی که در جاهطلبی «به وقت شام» میزنم سکانس بلند شدن
هواپیما زمانی است که داعشیها فرا میرسند و یک فیلمنامهنویس وقتی میداند خودش
قرار است آن را بسازد و چنین سکانسی را مینویسند جاهطلبی خیلی زیادی دارد یا همان سکانس مد مکسی شروع فیلم هم بیانگر همین جاه طلبی است؛ به نظرم «به وقت شام» در تکنیک نسبت به دو قسمت قبلی این سه گانه اکشن و بیگ پروداکشن حاتمیکیا یعنی «چ» و
«بادیگار» خیلی جلوتر است.
حاتمیکیا الان به تفکری رسیده است که باید بزرگ اجرا کند، میآید روی صحنه هرچه میخواهد میگوید که به نظرم حق داشت با آن حجم صحبتهای نادرستی که نیما حسنینسب دربارهاش مطرح کرد، اگر من هم ابراهیم حاتمیکیا بودم و در نظام این جایگاه را داشتم همین برخورد را میکردم. اینکه به فیلمش بگویی فیلم زی مووی، آن هم زمانیکه درباره فیلمسازی صحبت میکنی که تکنیک سینمای ایران را در همین جشنواره جلو میبرد واقعا جای سوال دارد.
ابعاد ماجرا خیلی فراتر از اینهاست، میتوانیم با طلبکار بودنش مشکل داشته باشیم، حاتمیکیا در تمام این سالها طلبکار بوده است. اینکه کاراکتر شخص را از فیلمش جدا کنیم خیلی مهم است.
کثیریان: به نظرم همیشه این را اعلام میکند، آن جمله معروفش در دیدار با رهبری که میگوید
درجههای ما را بدهید. یعنی ابایی از این طلبکاری ندارد، من موضعی نسبت به حاتمیکیا در حال حاضر ندارم ولی میخواهم
بگویم خیلی مهم است در فضای امروز بروی آنجا و بگویی من فیلمساز وابسته به نظام
هستم، گفتن این جمله شجاعت عجیبی میخواهد.
موسوی: فکر نمیکنی قیمت آن را میگیرد؟
نقیبی: در آن برنامه به او گفتند فیلمساز وابسته و فیلم ارگانی پس میآید میگوید که من فیلمساز وابسته هستم. دیگر حاتمیکیا فیلمساز وابسته نباشد کی باشد؟
کثیریان: الان دورهای است که طرف جبهه رفتنش را هم توجیه میکند و این مهم است که طرف سرش را بلند کند و بگوید من فیلمساز نظام هستم، معلوم است که این اظهاراتش را میفروشد.
نقیبی: البته اگر خروجی حاتمیکیا این است و خروجی فیلمسازان روشنفکرمان قرار است کامبوزیا پرتوی و خسرو معصومی باشند که با اسم روشنفکر تجارت میکنند من حاتمیکیا را ترجیح میدهم.
کثیریان: چه کسی در سینمای ما تجارت نمیکند و نمیفروشد؟ بحث این است که ما پذیرفتیم در سینما پولهایی هست مانند اوج، فلان بانک یا ... است اما بعدش میگوییم فیلم و فیلمساز مستقل هستیم. نکته اینجاست که کسی با این پولها مشکل ندارد ولی من ترجیح میدهم با پول اوج «تنگه ابوقریب» ساخته شود تا «سوتفاهم». بعضی پولها در سینما اسم دارند و بعضیها اسم ندارند، هیچ دو میلیاردی در سینما نیست که از جیب مبارک شخصی کسی باشد. ولی من نمیفهمم طرف میگوید ما در بخش خصوصی مثلا دو میلیار خرج کردیم، از کجا آورده است؟
نقیبی: ببین، معدودها افرادی هستند، مثلا مصطفی کیایی به نظرم هست زیرا یک سیستم تولید انجام میدهد که از یک طرف از فروش خود مطمئن است و از طرف دیگر از فیلم قبلی پول در میآورد.
کثیریان: وقتی مصطفی کیایی شروع کرد چطوری بود؟ با اسم لشکری قوچانی شروع کرد، پول قوچانی اسم دارد.
نقیبی: بله، ولی الان به جایی رسیده است که میتواند روی پای خودش بایستد، رضا درمیشیان بلد است با پول خودش بسازد.
موسوی: جدای از این مباحث، کیوان نظرت درباره فیلم حاتمیکیا چیست؟
کثیریان: به نظرم هیجان را توانسته ایجاد کند یعنی فیلم ایرانی با اکشناش تو را هیجان زده کند و به خنده نیندازد اصلا نداریم و این امتیاز بزرگی است. با قصه و فیلمنامهاش مسئله دارم، فکر میکنم این همه هزینه که میشود، ذرهای خرج فیلمنامه نمیشود. از «محمد» تا «تنگه ابوقریب» و «به وقت شام». کمی هزینه کنند تا یک قصه سروشکل داری باشد که فیلم را بالا ببرد خیلی بهتر است و مطمئنا ماندگار میماند.
موسوی: «به وقت شام» قصه و دیالوگی که بتواند مخاطب را تکان بدهد ندارد. حاتمیکیا قبل از این سه گانه یک ملودرامی داشت که گاهی هم اشک درمیآورد و بحث عاطفی داشت. الان هیچکدام اینها را ندارد و مانند ماشین در حال فیلم ساختن است.
کثیریان: دقیقا، حاتمیکیا از یک جایی لایناش را تغییر داد، مشخص است که عمدی است. تصمیم گرفته شعار را کم کند، چقدر دیالوگ از فیلمهای اخیر حاتمیکیا هم میتوان نام برد که در ذهن مانده است. برای اینکه فیلم براساس ایدئولوژی ساخته میشد و ایدئولوژی با حرف زدن عرضه میشود.
نقیبی: ولی یادمان باشد که این سینمایی است که در رد داعش فیلم سفارشیاش «امپراطور جهنم» است. در این سینما حاتمیکیا «به وقت شام» میسازد.
کثیریان: حاتمیکیا در این فیلم شعارش را کم میکند و فیلم لاغر میشود زیرا که حاتمیکیا است و حرفهای خودش و قهرمانانش. اما در«به وقت شام» نمیدانیم که قهرمان چه عقبهای دارد و از نظر حاتمیکیا یک اشاره کافی است، این به نظرم نقطه قوت اوست چون به سینمای تصویری نزدیک شده است و دغدغهاش بیشتر از اینکه چه بگویم این بود که چطور این هواپیما را از این وسط عبور بدهم که بهتر باشد. این گام روبه جلوست برای حاتمی کیا.
نقیبی: به نظرم مردمی که فیلم روز میبینند هم از این فیلم خوششان میآید.
کثیریان: ما به عنوان منتقد معمولا نباید هنگام فیلم دیدن خیلی راحت خودمان را در اختیار فیلم قرار دهیم. اما سر «به وقت شام» من خودم را به فیلم سپردم، جلو رفتم و هیجان زده شدم. این خوب است و مزیت فیلم است که دیگر تو را درگیر دیالوگهای عمیق حاتمیکیا نمیکند. فیلمی ساخته که آدم بدهاش داعش است و آدم خوبه پدر و پسر خلبان و درام را قشنگ شکل داده ولی به نحوی تمام میکند که خودش دوست دارد.
نقیبی: فیلم بنیانی که میگذارد فیلم قهرمان نیست، فیلم قربانی است و یکدفعه در یک سوم پایانی تصمیم میگیرد که فیلم قهرمانی شود.
موسوی: این اتفاق می افتد؟
نقیبی: نه، مشکل همین است و برای همین میگویم که در همان میدانگاهی تمام میشد چه اتفاق بهتری میافتاد.
موسوی: به نظرم حاتمیکیا تمام آنچه ما در سالهای اخیر از داعش شنیدیم را به صورت کامل در فیلم آورده و شخصیتها همگی واقعی هستند. حاتمیکیا بیشتر از اینکه به عنوان یک فیلمساز و هنرمند باشد به عنوان یک سیاستمدار این فیلم را ساخته است و در کنفرانس خبری هم میگوید که یک پیچیدگیهایی دارد که شما نمیدانید.
حاتمیکیا انگار همه چیز را میخواست بگوید مانند آنکه وزیر خارجه کشوری باشد و درباره کلیت داعش و طیفهایشان به تمام دنیا توضیح بدهد. انگار تمام ویژگیها را لیست کرده که بگوید و در کنارش حواسش هم به این بوده که پروداکشن عظیم را بتواند مدیریت کند و قصه هیجانیاش را بسازد. یک بخش حواس جمع بودن به این همه نکات ظریف باعث میشود که قصه از دست برود و این برای بینندهای که قصه دوست دارد مهم است.
نقیبی: این همان چیزی است که دقیقا «لاتاری» نباید باشد، فیلم حاتمیکیا مانیفست جمهوری اسلامی برای یک بار هم که شده درباره سوریه است.
موسوی: اینکه میگوید فیلمساز وابسته به نظام هستم هم اشتباه نیست زیرا که از زاویه دید نظام به مسایل نگاه میکند.
کثیریان: نکته مهمی که دارد هم این است که از طریق تصویر این کار را میکند و این نادیده گرفته شده است.
علیپور: در بخشی از صحبتهایتان به پولهایی که وارد سینما میشود اشاره کردید، نظرتان درباره پولهای بیرونی که به سینما می آید چیست، این سینما را آلوده و بسته کرده است؟
موسوی: اوج یک موسسه فرهنگی و هنری است که خودش را تعریف کرده است.
نقیبی: اصلا بودجه دارد برای اینکه کارهای فرهنگی و هنری انجام دهد.
موسوی: نه، اصلا فیلم تولید میکند و فیلم بد هم تولید نمیکند. من یکی از مشکلاتم با اوجیها، حاتمیکیا و این تیپ آدمهای عصبانی این است که شما وقتی دارید فیلم تولید میکنید پس برای چه اینقدر حرف میزنید؟ پارسال یا سال قبلش که حاتمیکیا «بادیگارد» را ساخت و فیلم خوبی هم بود، آن زمان حسنی رییس سازمان اوج یک یادداشت نوشت و به تمام فیلمها فحش داده بود.
وقتی دهنمکی فیلمساز شد همه گفتند خدا را شکر چوب را از دستش گرفتند و دوربین دادند دستاش. تو وقتی پنج فیلم میسازی چه لزومی دارد که به بقیه فیلمسازان فحش بدهی که وابسته هستند، از سفارت پول گرفتند و بیغیرت هستند. تو امکان داری که فیلم بسازی در ستایش غیرت، ایرانی بودن و جبهه و جنگ، پس بساز.
کثیریان: یعنی هم چماق را دارند و هم فیلمهایشان را میسازند.
موسوی: بله، مشکل من این است که وقتی پول دارید، قدرت دارید، بعد میتوانید آدمی مثل آقای توکلی را بیاورید «تنگه ابوقریب» را بسازد که اکبر نبوی تصورش این بود که توکلی که فیلم ضدجنگ میسازد. ولی به هر حال اینقدر در مقام اختیار هستید که هرکسی را میخواهید انتخاب کرده و قصه مورد علاقهتان را میدهید و طرف هم میسازد. خب فقط به عنوان یک فعال فرهنگی نقش بازی کنید و بقیه هم میپذیرند از شما؛ بله اگر بروید «امپراطور جهنم» بسازید بد و بیراه به شما میگویند. ولی وقتی «تنگه ابوقریب» بسازید، حتی «لاتاری» بسازید که من ممکن است با آن مخالفت داشته باشم وقتی میبینم فیلم سروشکل دارد، نه با این پول برخورد میکنم، نه با نهادی که فیلم را ساخته و نه فیلمی که ساخته شده است.
نقیبی: اشتباه این است که آدرس غلط بدهند.
موسوی: اشتباه این است که داد و بیداد کنند و به بقیه فحش بدهند.
نقیبی: نه، حتی در ساختار هم این که بخواهند این انگ ارگانی بودن را بردارند اشتباه است، آقا وظیفهتان است که دقیقا فیلم درباره داعش بسازید، درباره جنگ بسازید و پول در اختیار اینها قرار دهید تا تکنسین درست برود این فیلم را بسازد. حالا یک جایی مجبور هستید به جریان ارزشی هم باج بدهید و به پرویز شیخ طادی بدهید ابعاد آن را هم باید بپذیرید.
اما اینکه در فیلمی مانند «سوتفاهم» سرمایه گذاری کنید را اصلا نمیفهمم، این دقیقا همان آدرس غلط دادن است، این کار را میکنند تا ثابت کند به همه که موسسه ارزشی صرف نیست. من کار فرهنگی هم میکنم و با فیلمساز فیلسوف نیز همکاری دارم، آقا این کار اصلا لزومی ندارد.
موسوی: دیگران اصلا همچین توقعی از شما ندارند.
نقیبی: نه، متاسفانه دوستان روشنفکر ما که این طرف به فیلم حاتمیکیا میگویند زی مووی خوشحالتر شوند از اینکه اوج برود «سوتفاهم» بسازد. عنوان فیلم ارگانی ساختن خیلی عنوان غیرقابل پذیرشی است، فارابی مگر قبلا این فیلمهای فاخر را نمیساخت؟ مثل الان یک بودجهای تعریف میشد برای فیلم با این تفاوت که اوج بهترش را میسازد.
کثیریان: دقیقا، فیلمهای بدی هم ساخته میشد، مثلا «سی و سه روز» را میساختند.
موسوی: اوج کارهایی کرده است که جدا از فیلمسازی، کارهای ارزشمندی بوده است. از جمله کتاب «سال سی» که واقعا مجموعه ارزشمندی از عکسهای مربوط به انقلاب است که جای دیگری آنها را نمیتوان پیدا کرد و به مراتب ارزان تر از چیزی است که دیگران عرضه می کنند. کتابی به این خوبی که هیچکس اسم آن را نمیآورد.
نقیبی: و عکسهایی دارد که خیلیها حتی نمیتوانند آنها را چاپ کنند.
موسوی: یا حتی کتاب «بادیگارد» که آقای حاتمیکیا درآورد و متنش را من نوشتم با اینکه کلی بد و بیراه به فیلمش گفته بودم. این نشانگر اخلاق حرفهای حاتمیکیاست که واقعا به این چیزها توجه نمیکند و در ترکیب عواملش هم همینطور است، از کلاری گرفته تا دیگران با او همکاری داشتند. اصلا در فیلمسازی آدم ایدئولوژیکی نیست و خیلی حرفهایتر از دیگر دوستان به قول خسرو روشنفکر ماست که دوست دارند حتی صدابردار فیلم هم عقیدهشان باشد. اصلا به این چیزها فکر نمیکند، میبیند چی درست است و انجام میدهد.
آن کتاب نمونهاش وجود ندارد، 100 هزار تومان برایشان درآمده و 120، 130 هزار تومان فروختهاند و خیلی به سودش فکر نکردهاند. ولی واقعا کتابی است که اگر کسی بخواهد به عنوان دانش آموز سینما را یاد بگیرد به دردش بخورد.
نقیبی: بله، استوری بورد و کانسپت دارد و همه چیزهایی که برای فیلمسازی مورد نیاز است را دربردارد.
موسوی: همین کتابها ارزشمند است که اوج منتشر کند، فیلم بسازد. اما اینکه بخواهد از خودش سلب مسئولیت کند، یا ادای روشنفکری دربیاورد و بخواهد ثابت کند این که شما میگویید من نیستم خیلی بد است. نقش خودش را اگر بازی کند و آن چیزی که ازش انتظار داریم را مانند فیلم جنگی و ارزشی خوب بسازد تقدیساش هم میکنیم.
علیپور: یکی از اتفاقی که در جشنواره امسال افتاد، این بود که آدمهای مختلف فیلم جنگی ساخته بودند، چقدر این براساس انتخاب شخصی بود و چه میزان سفارشها نقش داشت؟ مثلا وقتی پیمان معادی «بمب» را می سازد کسی به او سفارش داده یا خودش فکر کرده بهتر است فیلم جنگی بسازد؟ از این یگیرد تا فیلمهایی که اوج ساخته است.
کثیریان: بخشی از فیلمها قطعا سفارشی است، اوج میخواهد یک فیلمی را با فلان کارگردان بسازد ولی با فضای مدنظر خودش، حالا یا فلانی و بهمانی جذب میشوند و پول می گیرند کار می کنند یا نه. اما وقتی بهرام توکلی و ملکان که شناسنامهای برای خود دارند جذب میشوند بحث دیگری است.
این نکاتی که آقای موسوی گفت را تکرار نمیکنم و قبول دارم، اما یک اتفاقاتی هست که نه اینکه وجه ایدئولوژیک نداشته باشد، دارد. اما اتفاقاتی هست در ممکلت ما که اکثریت مردم با آن مخالفتی ندارند و جنگ نمونهای از همین اتفاقات است. از جنگ جهانی اول و دوم با اینکه سالهاست میگذرد همچنان فیلم ساخته میشود. جنگ یک اتفاق خیلی دراماتیک است و در گوشه گوشه آن میشود از این اتفاقات پیدا کرد و این برای فیلمنامههایی که میخواهد نوشته شود و جذاب باشد هم وجه اکشن دارد و هم وجه حماسی که به نظرم دستمایه خوبی برای نوشتن است.
شما مثلا «ویلاییها» را که تماشا میکنید متوجه میشوید که این گوشه هم بود، یا «تنگه ابوقریب» که به نظرم اگر با فیلمنامه بهتری ساخته میشد یک کار حماسی واقعی از آب درمیامد نه اینکه فقط واقعه را نشان دهد و در پایان فیلم ماجرا را بنویسد. «تنگه ابوقریب» اگر درست نوشته میشد، درک میکردم آن روز خاص از جنگ چرا مهم است، آن وقت یک فیلم عظیم میتوانست باشد، یک نجات سرباز رایان ایرانی، چه اشکالی دارد.
آمریکاییها هنوز نجات سرباز رایان میسازند و خوب میسازند. در جنگ حرف و حدیث است اما کسی با آن موضع جدی ندارد، بالاخره جوانانی رفتند جنگیدند و جنگ به هرحال بالا و پایین زیاد دارد و اینها مسایل حاشیهای است.
نقیبی: و یک ژانر مهم است، کشورهای دیگر فردی سه ماه
پشت مرزشان آمده دربارهاش فیلم میسازند، آن وقت ما هشت سال کاری قهرمانانه کردیم
دربارهاش نسازیم؟
کثیریان: جنگ ما آنقدر وسیع بود که هنوز درباره خیلی از اتفاقات آن فیلمی ساخته نشده است، کارگردانی که سمت اوج تعریف نمیشود به نظرم کار حرفهای است که برود پول را بگیرد و آن چیزی که در توانش است را بسازد. چون آنچه که در آخر میماند فیلم است نه اوج.
علیپور: چرا از «سرو زیر آب» اسمی نمیآورید؟
نقیبی: برای من فیلم مهمی نیست.
موسوی: من درباره جنگ بگویم، اگر این اتفاقی که سالهای پیش افتاد و خوشایند نبود که به فیلمسازانی که فیلم اولشان جنگی بود امتیاز میدادند، ما الان اوضاع بهتری در این حوزه داشتیم و این تکلیف و پیشنهاد هم جدای از موسسههایی مانند اوج که وظیفهشان است برداشته میشد. کارگردانان جوانان بیشتر به سراغ جنگ خواهند رفت به شرط آنکه بیرون به شکلی مطرح نشود که برای فیلمشان امتیاز گرفتند یا سفارشی ساختند. جنگ دغدغه خیلی از افراد است و مطلبی که کیوان گفت خیلی جذاب است.
در همین کتابهایی که درباره جنگ درمیآید و خاطرات بیپیرایه آدمهاست کلی داستان جذاب وجود دارد. مردم زمانیکه اسم شهدا در پایان «تنگه ابوقریب» روی پرده رفت برایشان دست زدند و این یعنی کسی با جنگ مشکلی ندارد.
نقیبی: برای هر فیلمسازی جاه طلبانه است اساسا.
کثیریان: دقیقا، جذاب است زیرا که پر از اتفاق و قهرمان است، جایی است که میتوان ایثار و شهادت را نشان داد بدون آنکه شعاری باشد. چون انسانی است و بحث خدا، پیغمر و قرآن نیست. اتفاقات جنگ پر از لحظات دراماتیک است که بسیار برای فیلمساز جذاب است ولی وقتی که فیلم خودش را بسازد. اما با نگاه تقدیس آن ایثار و انسانیت، نگاه ضدجنگ خوب است اما منظورم نگاه ضدجنگ ایران و عراق نیست که به شکلی شود تا آدمهای قهرمان جنگ را زیر سوال ببریم.
موسوی: من به طوراتفاقی فیلمی از توکلی ندیده بودم و بدون ذهنیت «تنگه ابوقریب» را دیدم و اتفاقا من همان تاریخی که در فیلم میگوید جبهه بودم و خیلی با فیلم احساس همذات پنداری میکردم، این باعث شده بود خیلی به دنبال قصه نباشم. چون اکثر فیلمهای جنگی را دیدهام تصورم این است که در هیچ فیلم جنگی مثل این دوربین همراه آدمها نیست یعنی در فیلمهای دیگر دوربین کمی فاصله میگیرد و آدمها را میبینیم اما در «تنگه ابوقریب» تماشاگر خود را میان میدان احساس میکند.
کثیریان: و نکتهای که درباره «بمب» گفتید، به نظرم این فیلم اساسا کانسپتاش با اینها متفاوت است، به نظرم یک بستر نوستالژی درست شده برای گفتن یک قصه عاشقانه.
نقیبی: اساسا نوستالژی دهه 60 جواب میدهد و کار میکند، از «نهنگ عنبر» تا «بمب» تفاوتی ندارد.
کثیریان: «بمب» نوستالژیک بود و نگاه سادهای به جنگ داشت و یک پذیرشی از جنگ در فیلم بود.
نقیبی: ما هم که در آن مقطع بودیم کاملا تصویری که یادمان است همین بود، البته من حدود 6، 7 سالم بود اما با دوستم روی پشت بام میرفتیم و نور شلیک ضدهواییها را تماشا میکردیم.
کثیریان: یعنی پذیرش در دل فیلم «بمب» است و کسی به مسئولان فحش نمیدهد که جنگ را تمام کنید و خسته شدیم، بلکه به صدام فحش میدهند. یعنی نگاه ایدئولوژیکی در آن وجود ندارد و بستر زمان و چیزهایی که به خصوص در مدرسه دیده و برایش جذاب بوده را روایت کرده است.
موسوی: درباره «سرو زیر آب» هم صحبت کنیم که به نظرم خیلی طولانی بود.
نقیبی: «سرو زیر آب» برای من در ردیف فیلمهای مضمون محور قرار میگیرد و به نظرم نسبت فیلم با الان درباره ظلمی است که بابت زرتشتی بودن به نماینده شورای شهر یزد میشود و میخواهد یادآوری کند که آنها هم در جنگ حضور داشتند.
کثیریان: من «سرو زیر آب» را دوست دارم اما نکتهای که داشت خیلی طولانی بود.
موسوی: دقیقا، تمام نمیشد، به نظرم اگر یک مستند 50 دقیقهای از آن در بیاورند خیلی جذاب است.
کثیریان: نکتهاش همین است که دوستان گفتند، اما به نظرم به چند قصه که وجه مشترک دارند خیلی کامل میپردازد و به همین دلیل داستان طولانی شده است. سوژه ولی جذاب، خوب و تازه است و کارگردان هم خوب با آن بازی میکند. فقط در فیلمنامه نمیشود شش قصه با قوت یکسان داشته باشیم، فیلمنامه مانند درختی است که شاخه بزرگ و کوچک را باید متناسب داشته باشد. اینکه وجه مشترک قصهها همه به یک قوت و رنگ جلو برود کار را ضعیف میکند و آنوقت دو ساعت فیلم میشود که قابل جمع کردن نیست.
نقیبی: از کارگردان «ملکه» بعید بود زیرا آن فیلم ضرباهنگ بسیار تندی داشت.
موسوی: ولی زحمت کشیده است.
کثیریان: اما در «ملکه» روی موضوع متمرکز شده بود، در حالیکه «در سرو زیر آب» پراکنده است و اینکه بخش زرتشتی ماجرا آنقدر پررنگ شده که تماشاگر ناخودآگاه یاد ماجرای سپنتا نیکنام میافتد. صداقت خوبی هم در فیلم وجود دارد.
موسوی: «ماهورا» را چطور ارزیابی میکنید؟
کثیریان: «ماهورا» از توقع من بالاتر بود، ولی در بخشهایی پخته است و با فضا خوب بازی میکند. قصه هم در جاهایی کش پیدا میکند و گم میشود ولی در مجموع فیلم بدی نبود.
علیپور: به سراغترینهای جشنواره هم برویم، از دست رفتهترین فیلم جشنواره از نظرتان چیست؟
کثیریان: به نظرم خیلی زیاد است و نصف فیلمها تلف شده بود. ایدههای اولیه فیلمها قشنگ و خوب است اما طرف نمیداند که با آن چه کاری باید بکند، مثلا «اتاق تاریک» سوژه خوبی است و کارگردان نمیدانست چه کاری با آن بکند.
موسوی: مانند فیلم اصغر نعیمی، «هایلایت» که از همان اولش مخاطب میماند چه کاری میخواهد بکند؟ «کار کثیف» خسرو معصومی هم ابتدا خیلی جذاب شروع کرد اما بعد از مدتی همان مشکل «هایلایت» را پیدا کرد. از این دست فیلمها در جشنواره زیاد دیدم که تمام هم نمیشدند.
کثیریان: بله، مشکل پرداخت زیاد دارند، وقتی ایده را داری باید بتوانی آن را گسترش دهی و جذاب گسترش دهی که من مخاطب آن را دنبال کنم، فیلمی داشتیم که 20 دقیقه اول تمام میشود و در ادامه میمانیم که چه چیزی را باید دنبال کنیم. و برایم سوال است آخر فیلم که نقش اصلی اعتراف میکند چه مشکلی حل میشود؟
موسوی: فیلم «خجالت نکش» هم این مشکل را داشت، جذاب شروع شد اما در ادامه دچار افت و ضعف شد. مثلا شوخی با رییس جمهورهایش جالب بود ولی از یک جایی به بعد نتوانست ادامه دهد.
کثیریان: خیلی سوژهاش تلویزیونی بود که قابلیت پخش هم نداشت.
نقیبی: برای من «مغزهای کوچک زنگ زده» و «تنگه ابوقریب» خیلی فیلمهای از دست رفتهای هستند. به نظرم فیلمهایی هستند که در مرز خوب بودن و خیلی بالاتر رفتن میایستند، «مغزهای کوچک زنگ زده» که به نظرم پایان خیلی بدی دارد و «تنگه ابوقریب» هم قصهای که آدم را درگیر خودش کند ندارد.
کثیریان: «تنگه ابوقریب» خیلی قابلیت این را داشت که یک فیلم بزرگ شود.
نقیبی: خیلی دیر راه میافتد به نظرم.
کثیریان: بله، مخاطب فقط میبیند، یک ناظر است که درگیر ماجرا نمیشود.
نقیبی: وقتی پلان اول را که کنار برکه است میبینم، منطق آن حجم ایستایی، خوش گذرانی و آب هویج خوردن و... این است که بلافاصله و در دقیقه 10 پرت شوی در یک فضای وحشتناک جنگ. دیگر آن کامیونی سوار شدن را نفهمیدم و از علی باذل که کنارم نشسته بود پرسیدم نمیخواهد شروع کند؟ اشتباهش به نظرم تکیه دادن فیلمنامه به کاراکتر مهدی قربانی بود. قصه، قصه آن دار و دسته چهار نفره بود که یکی یکی از بین میروند وقتی بار را روی دوش یک بچه انداخت و خواست از معصومیت او استفاده کند قصه از دست رفت.
کثیریان: ضمن اینکه مشکلم این است که وقتی همچین صحنهای
را نشان میدهی و قهرمانت آن فضای فیلم است.
موسوی: بله، هیچکس غبله ندارد بر دیگری.
کثیریان: دقیقا، همه کارکترها در یک اندازه هستند و کسی غلبه ندارد، وقتی قهرمان آن فضاست و چرا روی چهار نفر فوکوس میکشی و بقیه را حتی وارد مدیوم شات هم نمیکنی؟
نقیبی: آخرش برای کشته شدنشان هم برنامهریزی نمیکند و صرفا جواد عزتی در حال عبور است که با یک شلیک کشته میشود. اصلا به وجه دراماتیک ماجرا توجهی ندارد.
کثیریان: بله، منظورم مدل ملاقلیپوری که کاراکتر اصلی چند چرخ بخورد و شهید شود نیست، اما وقتی من درگیرش نمیشوم برایم قابل پذیرش نیست. البته ممکن است بگوید که همین است و جز این نیست.
موسوی: اتفاقا من از نوع کشته شدن جواد عزتی خیلی خوشم آمد چون خیلی ناگهانی بود.
نقیبی: این وقتی است که تو برای پلان مرگ حمیدرضا آذرنگ دو بار دور او نچرخیده باشی، این یعنی تفاوت میگذاری و توازن ندارد، یعنی اگر جواد عزتی ناگهانی میمیرد پس آذرنگ هم باید همینطور ناگهانی بمیرد. دوست داشت که اتفاقا دراماتیک باشد اما این اتفاق نمیافتد.
موسوی: بله، کاملا قبول دارم و اگر فیلم قصه داشت خیلی بزرگتر میشد.
علیپور: خاصترین فیلمی که در جشنواره دیدید چه بود؟
موسوی: «لاتاری» که اعصابم را خرد کرد و هنوز همراهم است.
نقیبی: من سر «مصادره» خیلی جا خوردم، چون از انتظارم خیلی فراتر بود. دربارهاش هم نوشتم و به نظرم تصویری است که سینمای انقلاب پس از چهار دهه باید داشته باشد. اینکه خیلی راحت و بدون رعایت خط قرمزهای بیهوده راجع به یک موضوعی از این جنس صحبت کند و بتواند تصویری واقعی از دهه 50 و آمریکای آن زمان ارائه دهد.
کثیریان: همانطور که به خود مهران احمدی هم گفتم به نظرم اصرار بیهودهای دارد که بگوید فیلم کمدی است، فیلم کمدی نیست بلکه بسیار جدی است و رگههای طنز خیلی شیرینی هم دارد. شوخی میکنیم همیشه که سال 58 رفتی ساواکی شدی؟ کل فیلم تمی این شکلی دارد و این جواب داده، همچنین عطاران فیلم خیلی به اندازه و خوب است و وقتی نقش یک ساواکی فراری را بازی میکند واقعا یک ساواکی فراری است و باورش میکنیم.
نقیبی: واقعا با آن حرکت میکنیم و خیلی مانند فیلم آمریکاییها یک قصه بیوگرافی تمیز را روایت میکند.
کثیریان: کمدی آن هم مانند «سالوادور» و اینها نشده در حالیکه میتوانست بشود، کارگردانی یک دستی دارد، از معدود فیلمهایی است در این دوره که داستان و فیلمنامه دارد مانند «مغزهای کوچک زنگ زده». داستان را راحت و بدون لکنت تعریف میکند و احساس هم نمیکنی مانند «خجالت نکش» شوخیهایش را یک بار دیدی و تمام میشود.
نقیبی: ریزهکاریهایی در شوخیها دارد که هرکسی را در هر طیفی با خود درگیر میکند، مثلا بازسازی صحنه «کندو» در ابتدای فیلم از همین نوع است
کثیریان: بله، آن صحنه خیلی خوب و ناگهانی بود.
نقیبی: که لزوما هم قرار نیست شوخیهایش را همه متوجه بشوند و برای هرکس یک بخشی کنار گذاشته است.
کثیریان: خاصترین فیلم برای من، «مغزهای کوچک زنگ زده» بود که خیلی دوستاش داشتم یعنی پختگی در آن است که از فیلم قبلیاش خیلی جلوتر است. یک بخشی هم برای این است که آنقدر فیلمهای معمولی و غیرغافلگیر کننده دیدم که یکدفعه این فیلم خلاف انتظارم بود چون تازه بود. همه چیز فیلم خیلی کار داشت، ساده هم با قضیه برخورد نکرده بود و سعی کرده بود فیلمی استاندارد بسازد، چه در فرم و چه در مضمون که در بخشهایی از مضون به ابد و یک روز تنه میزند و دو داستان است. یک داستان پدرخواندگی این چند برادر و یک داستان ابد و یک روزی در خانه است.
نقیبی: هومن سیدی اساسا خیلی کارگردان خوبی است و در اجرا کارش را خوب انجام میدهد.
کثیریان: دقیقا، کارگردانی خیلی خوبی دارد ولی فیلمی که من را غافلگیر کند ندیدم، در شکل منفیاش چرا چند فیلم بود که من را غافلگیر کرد و برایم سوال بود که بعد از آن فیلم قبلیاش چرا این را ساخته است. مثلا روحالله حجازی حتما اینطوری بود، از بعضی فیلمها غافلگیر نشدم چون میدانستم از آن چیزی درنمیآید مانند فیلم احمدرضا معتمدی. از آن طرف سوالی که برایم ایجاد شد این بود که این فیلم در جشنواره چکار میکند؟
علیپور: کشفی در جشنواره داشتیم؟ چه در حوزه بازیگری یا عوامل فنی، مثلا یک هومن بهمنش در جشنواره بود که برای اولین بار ببینیدش؟
کثیریان: در بازیها نوید پورفرج در «مغزهای کوچک زنگ زده» را خیلی پسندیدم، کلا بازیهای این فیلم خوب است، نوید محمدزاده هم که تا اوایل فیلم به نظرم تکرار شده بود اما در ادامه متقاعدت میکند که متفاوت است. هرچند در برخی از صحنهها مانند دویدن که معلوم است طراحیهایی شده که خوب درنیامده ولی در مجموع همین کاندیدا شدن حقش بود.
ولی در «تنگه ابوقریب» به نظرم تدوین خیلی خودش را نشان میدهد و میثم مولایی که در این فیلم بالغ شده است حتما باید در داوری دید میشد. خود این فیلم هم به لحاظ اینکه در کارنامه توکلی جنس متفاوتی بود از این بابت خیلی غافلگیرم کرد و واقعا حیفم آمد که اینطوری تمام شد.
نقیبی: برای من سهیل بیرقی بود، از او ابتدا یک تئاتر و سپس «من» را دیده بودم، میدانستم که پتانسیلهایی دارد اما در آن دو اثر بالفعل نشده بود و خودش در صحبتی که داشتیم درباره «من» بیان کرد که وقتی با تماشاگر فیلم را دیده احساس کرده تا دم دروازه رفته ولی گل نزده. به نظر من «عرق سرد» همان گله است.
یعنی به عنوان یک فیلمساز اجتماعی موثر میتوان روی او حساب کرد، ویژگی فیلمسازان اجتماعی ما این است که خیلی کند هستند و معمولا به اتفاق خیلی دیر واکنش نشان میدهند و چهار، پنج سال طول میکشد تا ایده را بپزند. اگر هم بخواهند سال بعدش فیلمی بسازند یک چیز شعاری میسازند، اینکه ظرف دو سال از یک واقعه اصلی فیلمی بسازی که خیلی دراماتیک باشد و نترسی از قضاوت شدن و ورود به محدودههای خط قرمزی کار بزرگی است. به نظرم بیرقی خیلی نادیده گرفته شد و قربانی معامله در داوری بخشهای کارگردانی و فیلمنامه شد. یعنی گفتند در بقیه موضوعات نامزد شود اما چون با اندیشه فیلم مشکل داریم این دو بخش را کنار بگذاریم.
کثیریان: ضمن اینکه من بازی هدی زینالعابدین را خیلی دوست داشتم و پارسال هم در «اسرافیل» اشاره کردم و به نظرم بازیگر خیلی خوبی شده است.
موسوی: دو، سه فیلم بود که خیلی ذهن من را مشغول کرد، یکی «لاتاری» بود، دو فیلم قبلی آقای مهدویان را خیلی دوست داشتم و فکر میکردم که آدم زیرکی است و بلد است از جایی که امکانات و پول وجود دارد استفاده کرده و حرف خودش را بزند، در «ایستاده در غبار» به عنوان مثال همان صحنهای که درباره پول خرج کردن سپاه بود به نظرم کافی بود تا حرف خودش را بزند و در فیلم بعدیاش هم «ماجرای نیمروز» به همین ترتیب بود. در «لاتاری» اما سهلانگاریهایی وجود داشت و از دوست داشتنم یک ضربه خوردم. فیلم خیلی واقعی بود و نگاه شبه روشنفکری و دور از واقعیت نداشت ولی ای کاش که قهرمان فیلم ساعد سهیلی بود.
دو فیلم دیگر را هم در جشنواره دوست داشتم البته همه فیلمها را ندیدم، «عرق سرد» را از ابتدا تا آخرش را دوست داشتم چون در عین سادگی همه چیز آن سرجایش بود. قصه را زود شروع کرد، 10، 20 دقیقه اول هیجان خیلی خوبی داشت، وقتی فیلم فرو میافتاد مخاطب هم فرو میافتاد ولی از ریتم نمیافتاد.
کثیریان: من فیلم را دیدم و دوست داشتم، اما در فیلمنامه
چند فراز است که کار را از لحاظ منطقی اساسا خراب میکند و نمیپسندم. به خصوص
سکانس پایانی که وارد سازمان صداوسیما میشود تا روی آنتن زنده تلویزیون همسرش را
خراب کند. میدانید که سکانس پایانی فیلمی قرار بود چیز دیگری باشد و برای کار دیگری وارد سازمان میشود و اما این را
جایگزینش کرد و این حضور در سازمان صداوسیما را نگه داشت.
موسوی: به نظرم خیلی غیرمنطقی نبود زیرا که میخواست نزدیکتر بودن را نشان دهد تا ضربهاش کاری باشد. شاید چون فیلم بیادعایی بود چنین فکری میشود.
«تنگه ابوقریب» هم برای حس نوستالژیکی که برایم داشت دوست داشتم و به نظرم طبیعیترین تصویری بود که تا به امروز از جنگ نشان داده شده است.
کثیریان: اما من تاکیدی که بر قطع دست و کلوزآپ گرفتن آن و صحنه هایی این چنینی داشت را نمیپسندیدم.
58243