ذلت رضاخان در ماجرای واگذاری جزایر خلیج فارس به انگلیس


ذلت رضاخان در ماجرای واگذاری جزایر خلیج فارس به انگلیس

یکی از خفت‌ها و زبونی‌های رضاخان در مقابل انگلیس، ماجرای جزیره‌های خلیج فارس بود که مرحوم غلامعلی بایندر در منطقه خلیج فارس تعدادی از جزیره‌های متروکه را به نام ایران پرچم زده بود.

به گزارش مشرق، وقتی صفحات تاریخ پهلوی را ورق می‌زنیم، با پدیده‌ای تحت عنوان "وابستگی" مواجه می‌شویم. پدیده‌ای که در سراسر دوران سلطنت رضاخان و محمدرضا پهلوی، به وضوح مشاهده می‌شود. اما در ورای این وابستگی، موضوع دیگری نیز مشاهده می‌شود و آن ذلت رژیم پهلوی در برابر غرب است. به طوری که انگلیس و امریکا در موارد متعددی، رضاخان و محمدرضا را تحقیر می‌کردند.

از آنجا که تاکنون کمتر به این مسئله توجه شده است تصمیم گرفتیم برای بررسی حقارت رژیم پهلوی در مقابل کشورهای غربی به سراغ یک مورخ برویم.

یعقوب توکلی، پژوهشگر و مورخ که بسیاری از کتب درسی تاریخ به قلم او نگاشته شده است، لیستی از تحقیرها و ذلت‌ها سلطنت پهلوی در برابر غرب را ارائه می‌کند.

یعقوب توکلی درباره ذلت و حقارت‌های رضاخان دربرابر انگلیسی‌ها می‌گوید: نقطه ضعف و زبونی در برابر انگلیسی‌ها از ابتدای سلطنت رضاخان جریان داشت و او همیشه در برابر غربی‌ها یک حالت خفت و خودکم‌بینی داشت. رضاخان عملاً در مقابل غربی‌ها خصوصاً انگلیسی‌ها که او را روی کار آورده بودند هیچ اقدامی جز ضعف و تسلیم نداشت.

وی واگذاری امتیاز 1933 با شرایطی بهتر از قرارداد دارسی به انگلیسی‌ها و مسئله پذیریش واگذاری شط‌ العرب به عراق را نمونه‌های خواری و زبونی رضاخان در برابر انگلیسی‌ها می‌داند و می‌گوید: رضاخان عملاً بخش‌های وسیعی از سرزمین ما را به عراقی‌ها و در واقع به انگلیسی‌ها واگذار کرد و از حقوق ما در ماجرای شط العرب به طرز نادرستی عدول کرد.

این مورخ با اشاره به نمونه دیگری از ذلت‌های رضاخان در برابر انگلیسی‌ها می‌گوید: یکی دیگر از خفت‌ها و زبونی‌های رضاخان در مقابل انگلیس، ماجرای جزیره‌های خلیج فارس بود که مرحوم غلامعلی بایندر در منطقه خلیج فارس تعدادی از جزیره‌های متروکه را به نام ایران پرچم زده بود. این اقدام بایندر باعث شد انگلیسی‌ها به رضاخان اعتراض ‌کنند. رضاخان هم به جای این ‌که در برابر این خواست انگلیسی‌ها مقاومت کند، بایندر را توبیخ می‌کند که شما چرا بی اجازه رفتید و در این جزایر پرچم ایران را زدید؟!

یعقوب توکلی به تحقیر محمدرضا پهلوی توسط غرب بعد از سقوط رضاخان اشاره می‌کند و می‌گوید: در کتاب‌های درسی قبل از انقلاب، یا مثلا در کتاب "عظمت بازیافته"، آمدن چرچیل، روزولت و استالین به ایران به عنوان یکی از افتخارات تاریخ ایران تلقی می‌شد. اما کم‌تر کسی می‌دانست که انگلیسی‌ها، شوروی‌ها و آمریکایی‌ها قرار مذاکرات تهران را خودشان و بدون این‌ که شاه دولت ایران در جریان باشد گذاشتند. اصلاً شاه را به حضور خود هم نپذیرفتند و حاضر به ملاقات با شاه نشدند و مهم‌تر از همه چرچیل که خودش در روی‌ کارآوردن رضاخان و بعد در روی‌ کار آوردن محمدرضا موثر بود، اصلا حاضر به ملاقات با محمدرضا پهلوی نشد و شاه خودش شخصا به سفارت انگلیس، سفارت آمریکا و بعد سفارت شوروی رفت. جالب است که روزولت هم به این بهانه که پا درد دارد حتی در مقابل شاه از جایش بلند نمی‌شود.

این پژوهشگر و مورخ، با بیان این که محمدرضا پهلوی در مواجهه غرب برای خودش شخصیت قائل نبود، به نمونه دیگری از حقارت‌های وی در برابر امریکایی‌ها اشاره کرده و می‌گوید: آقای ابوالحسن ابتهاج (وزیر مشاور و مدیرعامل سازمان برنامه و بودجه در دوران پهلوی) در کتاب خاطراتش می‌گوید: ما معمولا برای انجام طرح‌ها و کارهای خود از مستشاران آمریکایی دعوت می‌کردیم. یکی از این مستشارها که یک بار ما دعوت کرده بودیم و قرار بود به ایران بیاید، معاون سابق وزارت خارجه آمریکا بود. ابتهاج می‌گوید من لیست مستشارها را به شاه دادم. او لیست را دید و وقتی به اسم آن معاون وزیرخارجه رسید گفت: «این شخص نیاید.» گفتم: «چرا نیاید؟» شاه یک مقدار گوشش سرخ شد و گفت: «این فلان فلان شده در جریان سفر ما، ملکه ثریا را به یک جلسه خصوصی دعوت کرد و پیشنهاد وقیحانه و بی‌ادبانه‌ای به او داد.» جالب این است که ابتهاج می‌گوید با این وجود بعدا باز شاه پشیمان شد و گفت: «اشکال ندارد، بیاید.» یعنی شاه نمی‌تواند به آمریکایی‌ها بگوید که آن آدم به ایران نیاید.

توکلی با استناد به خاطرات آذربرزین به نمونه‌ دیگری از حقارت‌ها و ذلت‌های محمدرضا پهلوی در برابر غرب اشاره می‌کند و می‌گوید: آذربرزین در خاطراتش می‌گوید: من یک بار با ارائه شواهدی به شاه گفتم کاخ در سفارت آمریکا شنود می‌شود، شما اجازه بدهید من سیستم شنود را در کاخ پیدا کنم. اما شاه با وجود این که می‌دانست آمریکایی‌ها در کاخ شنود دارند ولی قبول نکرد.

آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح گفتگو با یعقوب توکلی است.

* در سوم اسفند 1299 رضاخان با کمک انگلیسی‌ها نام خودش را مطرح کرد و بعد هم انگلیسی‌ها او را به تخت سلطنت رساندند. به نظر شما چرا انگلیس بر روی یک افسره دون پایه مثل رضاخان سرمایه‌گذاری کرد؟ و از روی کار آوردن او چه هدفی داشت؟

یعقوب توکلی: بسم‌الله الرحمن الرحیم. در طول تاریخ دولت‌ها و سلسله‌هایی که به وجود آمده‌اند بر اساس شرایط داخلی کشور شکل گرفته‌اند. یعنی این ‌که یک نظام سیاسی تضعیف شده و نمی‌توانست حوزه سرزمینی را به خوبی اداره کند و در کنار تضعیف یک سلسله و با پراکنده شدن نیروهای حامی آن، یک جریان قدرت جدید در کشور شکل می‌گرفت و می‌توانست با استفاده از فرصت‌های مختلف سیاسی و اجتماعی حاکمیت کشور را به دست بگیرد. از این طریق شهرهای مختلف کشور را با خودش همراه می‌کرد و یک اتحادیه نیرومند شکل می‌داد و نهایتاً بر پادشاه غلبه پیدا می‌کرد و تاج پادشاهی را به دست می‌آورد.

تا آن زمان هیچ نیروی خارجی در شکل‌دهی به این جایگاه سیاسی موثر نبود. اما بعد از اواسط دوره قاجار، در یکی از قراردادهای ایران و روس بندی آمد که به حمایت روس‌ها از جانشینی فرزندان عباس‌میرزا مربوط می‌شد و این بند باعث شد پای دخالت بیگانگان در حمایت از پادشاه به ایران باز شود.

این یک گسلی ایجاد کرد و در نهایت باعث شد دستگاه آن قدر به دو طرف قدرت روس و انگلیس وابسته شود که تمام اختیارات کشور از دست برود و درست زمانی که کشورهای مختلف وارد عصر پیشرفت شده بودند ما وارد عصر استثمار شدیم. حتی روس و انگلیس در قرارداد 1915 ایران را بین خودشان تقسیم کردند و بعدا هم با توجه به این که روسیه به خاطر وقوع انقلاب اکتبر برای مدتی از تحولات منطقه‌ای کنار رفته بود، انگلستان با قرارداد 1919 می‌خواست ایران را تحت‌الحمایه خودش کند و کشور ایران را جزء امپراطوری انگلستان دربیاورد.

اما این روند می‌بایست تدریجی شکل بگیرد و یک‌دفعه و یک‌جا نمی‌شد اعلام کنند. چون خسارات سنگینی را به بار می‌آورد و انگلستان نمی‌خواست در این باب هزینه بدهد. اما سیستم تحت‌الحمایگی هزینه‌های سنگینی به لحاظ مالی و حتی اعزام نیرو برای اداره کشور ایران داشت و این‌جا وزارت مستعمرات انگلیس به رهبری چرچیل و حمایت لوید جرج نخست‌وزیر انگلستان به سمت تأسیس دولت‌هایی در منطقه می‌روند و این دولت‌ها، نظام‌های سلطنتی هستند اما ماهیت شبه مدرنیستی دارند ولی عملاً با اراده انگلستان روی کار آمده‌اند.

بیشتر بخوانید:

لیستی از تحقیرهای رژیم پهلوی در برابر غرب

الگوی آمریکا برای تحقیر رژیم پهلوی در عرصه بین‌الملل

***رضاخان همیشه در برابر غربی‌ها خفت و خودکم‌بینی داشت***

* آیا در تاریخ نمونه‌هایی از تحقیر رضاخان توسط انگلیسی‌ها وجود دارد؟ نحوه روی کار آمدن رضاخان که با کمک انگلیسی‌ها صورت گرفته بود چه تاثیری در تحقیر او توسط انگلیس داشت؟

یعقوب توکلی: نقطه ضعف و زبونی در برابر انگلیسی‌ها از ابتدای سلطنت رضاخان جریان داشت و او همیشه در برابر غربی‌ها یک حالت خفت و خودکم‌بینی داشت. حالا ممکن است در یکی دو جا هم از باب عصبانیت کارهایی کرده باشد اما بعد به سرعت پشیمان می‌شد و درصدد جبران برمی‌آمد.

رضاخان عملاً در مقابل غربی‌ها خصوصاً انگلیسی‌ها که او را روی کار آورده بودند هیچ اقدامی جز ضعف و تسلیم نداشت. او می‌دانست انگلیس‌ها او را بر سر کار آورده‌اند و اعتبارش به اندازه توجه انگلستان به او است و اگر توجه انگلیس از بین برود، اعتبار پهلوی‌ها هم از بین می‌رود.

***نمونه‌هایی از ذلت رضاخان در برابر غرب***

نمونه‌های خواری و زبونی رضاخان را می‌توانیم در واگذاری امتیاز 1933 با شرایطی بهتر از قرارداد دارسی به انگلیسی‌ها و مسئله پذیریش واگذاری شط‌ العرب به عراق که تحت‌الحمایه انگلستان بود ببینیم. او حتی عملاً بخش‌های وسیعی از سرزمین ما را به عراقی‌ها -در واقع به انگلیسی‌ها- واگذار کرد و از حقوق ما در ماجرای شط العرب به طرز نادرستی عدول کرد.

یکی دیگر از خفت‌ها و زبونی‌های رضاخان در مقابل انگلیس، ماجرای جزیره‌های خلیج فارس بود که مرحوم غلامعلی بایندر در منطقه خلیج فارس تعدادی از جزیره‌های متروکه را به نام ایران پرچم زده بود. این اقدام بایندر باعث شد انگلیسی‌ها به رضاخان اعتراض ‌کنند. رضاخان هم به جای این ‌که در برابر این خواست انگلیسی‌ها مقاومت کند، بایندر را توبیخ می‌کند که شما چرا بی اجازه رفتید و در این جزایر پرچم ایران را زدید؟!

باید بگویم آن تبعید خفت‌بار رضاخان در شهریور 1320 نتیجه همان خفت‌هایی است که او به خاطر پیوند نامشروعش با انگلستان به مردم ایران تحمیل کرد و آن خفت‌ها در نهایت یقه خودش را گرفت.

***نمونه‌هایی از تحقیر محمدرضا پهلوی توسط غرب***

*بعد از اینکه رضاخان عزل و تبعید شد و محمدرضا روی کار آمد، آیا غربی‌ها برخوردهای تحقیرآمیزی که با رضاخان داشتند با محمدرضا هم داشتند؟ چه شواهدی در رابطه با حقارت‌های محمدرضا پهلوی در مقابل دولت‌های اروپایی در تاریخ وجود دارد؟

یعقوب توکلی: من خاطرم هست که در کتاب‌های درسی قبل از انقلاب، یا مثلا در کتاب "عظمت بازیافته"، آمدن چرچیل، روزولت و استالین به ایران به عنوان یکی از افتخارات تاریخ ایران تلقی می‌شد و به عنوان متن مانیفست تاریخ شاهنشاهی آمده بود. اما کم‌تر کسی می‌دانست که انگلیسی‌ها، شوروی‌ها و آمریکایی‌ها قرار مذاکرات تهران را خودشان و بدون این‌که شاه دولت ایران در جریان باشد گذاشتند و زمانی شاه این را فهمید که این‌ها به ایران آمده بودند و کنفرانس تهران را در سفارت انگلیس و بعضی جلسات را در سفارت روسیه ترتیب داده بودند. یعنی تا زمان آمدن این‌ها به ایران، سران رژیم پهلوی اصلا خبر نداشتند و نیروهای نظامی طرفین امکانات آن را فراهم کردند و شاه و دستگاه سلطنت از این ماجرا خبر نداشت.

جالب‌تر این ‌که اصلاً شاه را به حضور خود هم نپذیرفتند و حاضر به ملاقات با شاه نشدند و مهم‌تر از همه چرچیل که خودش در روی‌ کارآوردن رضاخان و بعد در روی‌ کار آوردن محمدرضا موثر بود، اصلا حاضر به ملاقات با محمدرضا پهلوی نشد و شاه خودش شخصا به سفارت انگلیس، سفارت آمریکا و بعد سفارت شوروی رفت. جالب است که روزولت هم به این بهانه که پا درد دارد حتی در مقابل شاه از جایش بلند نمی‌شود.

یا مثلاً در جریان جنگ جهانی دوم، خود شاه می‌گوید که من تمام کارخانه‌های کشور را به این‌ها دادم اما بلافاصله بعد از آمدن آمریکایی‌ها آنها قیمت دلار را به خاطر کمک به سربازان خارجی دو برابر کردند. یعنی اگر یک گروهان آمریکایی که در ایران مستقر بود قبلا برای غذای سربازانش مثلاً روزی دو گوسفند با قیمت 10 دلار می‌خرید، حالا برای همان دو گوسفند 5 دلار پول می‌داد.

در شرایط مختلف شما این خفت و خواری را می‌بینید. مثل همان ماجرایی که حضرت امام به آن اشاره کردند و فرمودند محمدرضا دست به سینه در کنار رئیس‌جمهور امریکا ایستاده بود.

خیلی از این خفت‌ها را حتی نمی‌شود گفت. آقای ابوالحسن ابتهاج (وزیر مشاور و مدیرعامل سازمان برنامه و بودجه در دوران پهلوی) در کتاب خاطراتش می‌گوید: ما معمولا برای انجام طرح‌ها و کارهای خود از مستشاران آمریکایی دعوت می‌کردیم. یکی از این مستشارها که یک بار ما دعوت کرده بودیم و قرار بود به ایران بیاید، معاون سابق وزارت خارجه آمریکا بود. ابتهاج می‌گوید من لیست مستشارها را به شاه دادم. او لیست را دید و وقتی به اسم آن معاون وزیرخارجه رسید گفت: «این شخص نیاید.» گفتم: «چرا نیاید؟» شاه یک مقدار گوشش سرخ شد و گفت: «این فلان فلان شده در جریان سفر ما، ملکه ثریا را به یک جلسه خصوصی دعوت کرد و پیشنهاد وقیحانه و بی‌ادبانه‌ای به او داد.» جالب این است که ابتهاج می‌گوید با این وجود بعدا باز شاه پشیمان شد و گفت: «اشکال ندارد، بیاید.» یعنی شاه نمی‌تواند به آمریکایی‌ها بگوید که آن آدم به ایران نیاید. یعنی او حتی در این حد هم برای خودش در برابر آمریکایی‌ها شخصیت قائل نبود.

یک نمونه دیگر از حقارت محمدرضا پهلوی را در جریان عزل و نصب‌ها می‌بینیم. مثلا آذربرزین، فرمانده عملیات نیروی هوایی شاه در خاطراتش می‌گوید: من به عنوان فرمانده نیروی هوایی انتخاب شدم و حتی زاهدی دسته گل تبریک برایم فرستاد، علم دسته گل فرستاد ولی به این دلیل که سفارت آمریکا با فرمانده شدن من مخالفت کرده بود شاه آن را پس گرفت.

*یعنی امریکایی‌ها در عزل و نصب‌ها هم دخالت می‌کردند و شاه نمی‌توانست در مقابل دستور آنها ایستادگی کند؟

یعقوب توکلی: بله، خود آذربرزین می‌گوید که حتی غروب با شاه توافق کردیم و بلافاصله اردشیر زاهدی برای من دسته گل فرستاد و به من تبریک گفت. اما اول صبح وقتی من آمدم که فرمان نیروی هوایی را بگیرم دیدم که سفیر آمریکا آمده و هوشنگ حاتم را به عنوان فرمانده نیروی هوایی آورده است. دوباره دفعه بعد همین‌ اتفاق افتاد؛ بعد از کنار رفتن حاتم قرار شد که من فرمانده نیروی هوایی شوم که باز هم سولیوان آمد و این بار ربیعی را روی کار آورد.

یعنی عملاً ژنرال سیکو رئیس مستشاری آمریکا در نیروی هوایی و سفیر آمریکا دخالت می‌کردند. آذربرزین می‌گوید: من یک بار به شاه گفتم ما درون کاخ با هم صحبت کردیم و کسی به جز من و شما نبود. حتما شما داخل کاخ شنود دارید که سفارت امریکا از تغییر فرمانده نیروی هوایی مطلع شده است. با ارائه شواهدی به او گفتم کاخ در سفارت آمریکا شنود می‌شود، شما اجازه بدهید من سیستم شنود را در کاخ پیدا کنم. اما شاه با وجود این که می‌دانست آمریکایی‌ها در کاخ شنود دارند ولی قبول نکرد.

توجه کنید، این حرف را کسی می‌زند که هم به شاه، هم به آمریکا و هم به رژیم صهیونیستی بسیار وفادار بود و برای آن‌ها جنگید و برایشان کارهای فراوانی کرد.

***ماجرای خفت محمدرضا پهلوی در جریان موشک‌های فونیکس***

یکی دیگر از زبونی‌ها و ترس شاه در مقابل امریکایی‌ها را در جریان موشک‌های فونیکس می‌بینیم. در جریان ارسال موشک‌های فونیکس، آمریکایی‌ها یکی از کارهایی که کردند این بود که آن موشک‌ها را به صورت قطعات منفصله در بین کالاهای نیروی زمینی فرستادند. یعنی هواپیمای اف14 را آوردند اما اصلی‌ترین خاصیت هواپیمای اف14 که موشک بود را ندادند. اف14 وقتی موشک نداشته باشد یک پرنده بی‌آزار است و کاری نمی‌تواند بکند. اصلاً تمام خاصیتش به موشکش بود.

آذربرزین می‌گوید تحقیق کردیم و دیدیم که قطعات موشک به صورت قطعات منفصله در انبارهای نیروی زمینی است و آمریکایی‌ها عمداً این کار را کرده‌اند که ما نتوانیم همیشه هواپیمای آماده داشته باشیم. او می‌گوید من این‌ را به شاه گزارش کردم. شاه گفت: اشکالی ندارد، شما به آمریکایی‌ها چیزی نگویید.

یا مثلاً آن زمان خیلی هیاهو می‌کردند که ما بزرگ‌ترین اسکادران سوخت‌رسانی را داریم. اما واقعیت این بود که اینها تعدادی هواپیمای آمریکایی از رده خارج شده بودند و امریکایی‌ها این‌ها را در قبرستان هواپیماها گذاشته بودند و ژنرال سیکو پیشنهاد می‌دهد که این هواپیماها به عنوان هواپیمای ناوگان هوایی توسط ایران خریداری شود.

واقعا مگر در آن زمان ایران چقدر هواپیما داشت که این تعداد هواپیمای سوخت‌رسان برای آنها خریداری شود؟ تازه آن‌ هم هواپیمای از رده خارج‌شده. شما در نظر بگیرید مثل این‌ که شما 50 تا ماشین دارید، برای این تعداد مثلا 10 تا پمپ بنزین درست کنید درحالی که مثلا یک یا دو پمپ بنزین برای آن تعداد کافی و منطقی است و بیشتر از آن دیگر ولخرجی است. ولی چون دستور از طرف امریکایی‌ها بود، شاه هم دستور خرید صادر می‌کرد.

همین‌طور در ماجرای خرید هواپیمای اف14 نیز یک زبونی و حقیری در رژیم پهلوی مشاهده می‌شود. آن زمان، شرکت گرومن هواپیمای اف14 ساخته بود. برد اف 14 خیلی کوتاه بود و تقریبا 150 مایل بیشتر برد نداشت. در نتیجه نیروی دریایی آمریکا آن را نپذیرفت. اما برای این ‌که شرکت گرومن ورشکست نشود، امریکایی‌ها آن هواپیماها را به ایران فروختند در حالی که ایران می‌دانست اف14 این اشکالات را دارد. در نوع خودش پیشرفته بود اما واقعا کاربردی در نیروی دریایی نداشت. اما با این وجود شاه این هواپیماها را از امریکا خرید و بعد از انقلاب و در دوران جنگ تحمیلی هم ایرانی‌ها تقریباً 290 تغییر در آن هواپیماها ایجاد کردند تا آن قابلیت‌های عملیات‌های زمان جنگ تحمیلی را پیدا کرد و قابلیت‌هایش افزایش یافت. لذا موارد فراوانی وجود دارد که شاه در برابر آمریکایی‌ها واقعاً ذلیل و زبون بود.

* آیا محمدرضا پهلوی از این تحقیرها آگاه بود و می‌دانست که امریکایی‌ها و انگلیسی‌ها او را تحقیر می‌کنند؟

یعقوب توکلی: بله، محمدرضا نمونه کامل یک انسان خودباخته در مقابل غربی‌ها بود. او خیلی جاها هم می‌فهمید که دارند تحقیرش می‌کنند. در گفت‌گوهای خصوصی هم گاهی به این موارد با تلخی اشاره می‌کرد. مثلا در گفت‌گوهایی که با علم و امثال او داشت این حالت‌ها نشان داده می‌شود.

* آیا محمدرضا پهلوی واکنشی به این تحقیرها نشان می‌داد؟

یعقوب توکلی: ببینید، محمدرضا یک شخص وابسته به آمریکا بود و به شدت از آمریکایی‌ها می‌ترسید و از آنها حساب می‌برد. از همین رو هم نمی‌توانست کاری بکند. چون ترس او در برابر آمریکایی‌ها، ترس حداکثری بود. او فکر می‌کرد که آمریکایی‌ها ممکن است یک روز او را کنار بگذارند و این از خود بیگانگی باعث شده بود او دائماً به صورت یک آدم تابع آمریکایی‌ها در مسائل سیاسی عمل کند و چمشش به دهان کاخ سفید باشد.

بعد از شهریور 1320 و بعد از کودتای 28 مرداد، شاه این مسئله را فهمید که فقط انگلیس و امریکا می‌توانند به او کمک کنند. او به خصوص بعد از 28 مرداد، بیش از پیش تاثیر انگلیس و امریکا در بازگشتش به قدرت را مشاهده کرد. لذا او همیشه در برابر آنها زبون و حقیر بود و هرگونه حقارت در برابر آنها را می‌پذیرفت.

منبع: فارس


بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

عکس پروفایل مادر فوت شده