ما نیازهای متفاوتی داریم و نمی توان هیچ انسانی را به خاطر داشتن شدت نیازش یا میل کمتر به نیازی، سرزنش کرد؛ همانطور که نمی توان کسی را به خاطر ترجیح غذایی بر غذای دیگر سرزنش کرد.
در اینجا این سوال پیش می آید که با توجه به شدت گوناگون نیازهای انسان ها، پس چگونه کنار یکدیگر زندگی می کنیم؟
ویلیام گلاسر، روانشناس و نظریه پرداز مشهور حوزه روانشناسی به تئوری انتخاب معتقد است. این تئوری در مورد انتخابها و چگونگی و چرائی انجام آنهاست. او می گوید ما به عنوان یک انسان برای دست یافتن به آنچه میخواهیم، چگونه رفتارمان را انتخاب میکنیم. در یک نگاه کلی تئوری انتخاب بر این دیدگاه استوار است که رفتارهای هر انسان انتخابهای او برای ارضای نیازهایش است.
طبق این دیدگاه رفتار هر شخص در هر مقطع زمانی بهترین تلاش وی برای ارضای نیازهایش است. اگرچه شاید این تلاش در واقع موثر و مفید نباشد، ولی در عین حال بهترین تلاش او است.
گلاسر پنج نیاز اساسی انسان را نیاز به بقا، نیاز به عشق و احساس تعلق، نیاز به قدرت (موفقیت، ارزشمندی شخصی، شهرت)، نیاز به آزادی و خودمختاری و نیاز به تفریح می داند.
نیاز به بقا: شامل تمام نیازهای جسمانی ضروری مانند نیاز به غذا، آب، هوا و سرپناه، پوشاک و امنیت میشود. کسانی که با انگیزه تامین مالی بیشتر یا صرفا برطرف کردن نیاز جنسی ازدواج می کنند در این دسته قرار دارند. نیاز به عشق و احساس تعلق: شامل گرایش زیاد به پیوند عاطفی داشتن با دیگر افراد می شود و افرادی که برای تنها نبودن و داشتن خانواده و تعلق به کسی دیگر ازدواج می کنند، در این دسته قرار می گیرند. نیاز به قدرت: یعنی نیاز به کسب قدرت، ثروت، تأثیرگذاری و موفقیت و نیاز به توانایی انجام کارها. این نیاز همچنین حس موفقیت، پیشرفت، افتخار، اهمیت و خودارزشمندی و خودشکوفایی را شامل میشود. نیاز ما به قدرت گاهی میتواند در تعارض مستقیم با نیاز ما به تعلق و صمیمیت قرار بگیرد. انسانها به خاطر عشق و صمیمیت ازدواج می کنند اما همانطور که رابطه پیش میرود، منازعه بر سر قدرت برای به دست گرفتن کنترل رابطه هم ممکن است بیشتر شود. گلاسر می گوید عشق ناکافی لزوماً آن چیزی نیست که یک رابطه را خراب میکند بلکه آنچه باعث از بین رفتن یک رابطه میشود منازعه و رقابت بر قدرت است، که خود را به شکل کنترلگری در رابطه زناشویی نشان میدهد. کشمکش برای به دست آوردن قدرت از سوی طرفین، عشق را از کار میاندازد و رابطه مشترک با شکست مواجه میشود. نیاز به آزادی و خودمختاری: انتخاب را برای انسان میسر می کند. آنچه ما به عنوان آزادی میخواهیم این است که از روی اختیار زندگیمان را بکنیم و خودمان را به طور آزادانه ابراز کنیم، و از کنترل و فشارهای غیرضروری و بیرونی رها باشیم. لذت و تفریح یک نیاز اساسی است. دلیل عمده این که بسیاری از روابط طولانیمدت، خیلی خشک و بیروح میشود، این است که تفریح، به عنوان نیاز برای یکی از طرفین به اندازه طرف مقابل درک نشده یا نادیده گرفته میشود. اهمیت این موضوع که در یک رابطه ممکن است بین نیازها تعارض و کشمکش وجود داشته باشد، همواره مورد توجه است. ممکن است در یک رابطه کشمکش بین نیاز به بقا و نیاز به پیوند و تعلق باشد یا بین نیاز به تعلق و نیاز به قدرت، بین نیاز به تعلق و نیاز به آزادی، یا بین نیاز به تعلق و نیاز به تفریح باشد. وقتی چنین کشمکشهایی روی میدهد، بر نیاز به مذاکره و سازش برای ارضا نیازها تأکید میشود و نکته در اینجاست که بدون گفتگو و سازش هیچ نتیجه و راه حل موثری وجود نخواهد داشت.هر قدر شما و همسر آینده تان در شدت نیازهای بقا، دوست داشتن و تفریح به هم شبیه باشید، شانس موفقیت شما در ازدواج بیشتر است و هر چقدر در نیاز به آزادی و قدرت متفاوت باشید کمتر با مشکلات روبرو می شوید
برای زندگی کردن و احساس عشق در کنار یکدیگر، کافی است همواره چند راهکار را به کار ببندید:
ابتدا خود را بشناسید و شدت نیازهای مختلف را در خود تعیین کنید. با خود فکر کنید کدام نیاز در شما قوی تر است و کدام نیاز از شدت کمتری برخوردار است. ممکن است نیاز شما به استقلال در اولویت باشد. در کسی دیگر نیاز به پیشرفت، نیاز به تفریح یا نیاز به ارتباطات اجتماعی اولویت داشته باشد و کسی دیگر خواهان همراهی همیشگی و حمایت شدن باشد. این نیازها را بشناسید و به آنها اشراف داشته باشید. پاسخ دادن به این نیازها مسیر زندگی شما را مشخص می کند و همه تلاش های جزئی و کلی زندگی شما را در مسیر خود هدایت می کند. قدم دوم شناخت نیازهای همسر آینده تان است. باید با کمک خودش به شدت نیازهایش پی ببرید. نیازهای همسر آینده شما چیست؟ آیا با نیازهای شما همسو است؟ آیا اولویت بندی هایتان یکسان یا مشابه است؟ خوشبختی وقتی حاصل می شود که شما هم نیازهای همسو داشته باشید و هم اولویت های نزدیک به هم.چه ازدواجی موفق تر است؟
هر قدر شما و همسر آینده تان در شدت نیازهای بقا، دوست داشتن و تفریح به هم شبیه باشید، شانس موفقیت شما در ازدواج بیشتر است و هر چقدر در نیاز به آزادی و قدرت متفاوت باشید کمتر با مشکلات روبرو می شوید.اما بهترین تناسب نیازها برای ازدواج، نیاز بالا به دوست داشتن و نیاز متوسط برای بقا و نیاز کم به قدرت و آزادی و نیاز بالا برای شادمانی می باشد. بنابراین اگر هنوز دست به انتخاب نزده اید، در قدم سوم پس از شناخت یکدیگر، کسی انتخاب کنید که از لحاظ شدت نیازهایش با شما متناسب باشد.
اگر ازدواج کرده اید…
اگر انتخاب کرده باشید یا دوست دارید با کسی ازدواج کنید که اتفاقا بسیار متفاوت از شماست، باید چه کار کنید؟
با یکدیگر گفتگو کنید. خود و همسرتان را در دایره ای به نام زندگی مشترک تصور کنید. توجه کنید اگر شدت نیاز به قدرت در زوج بالا باشد، نمی توانند با یکدیگر گفتگو کنند و هر دو یکدیگر را سرکوب می کنند و در شدت بالای نیاز به آزادی فرار را بر قرار ترجیح می دهند زیرا دایره خود چارچوبی برای آنها شمرده می شود، بنابراین سعی نکنید همدیگر را از دایره خارج کنید، بلکه بر با هم بودن اصرار بورزید و در مورد نیازهایتان گفتگو کنید.
در مورد کارهایی که می توانید برای ارضای نیازهای طرف مقابلتان انجام دهید گفتگو کنید یا کارهایی که دوست دارید همسر شما برای ارضای نیازهای شما انجام دهد. به جای تکیه کردن بر اختلاف سلیقه ها، بر چیزی تکیه کنید که تعارض شما نیست؛ بر توانمندی ها و کارهایی که می توانید برای ازدواج تان انجام دهید تکیه کنید.
مزیت این روش این است که شما در کنار همسرتان راه می روید و دنیای او را تجربه می کنید و اجازه می دهید او هم کنار شما راه رود و دنیای شما را تجربه کند. شما به دنبال کنترل همسرتان نیستید، بلکه به دنبال کنترل رفتار خودتان هستید. نمی خواهید همسرتان مانند شما فکر کند، مانند شما عشق بدهد و مانند شما بخواهد تصمیم گیری کند یا حتی پس انداز کند. می توانید با توجه به منفعت ازدواج تان، زمانی را برای ارضای نیازی به تعویق بیندازید و همسر شما هم چنین می کند، زیرا این قراردادی است که با یکدیگر در دایره گفتگو منعقد کرده اید.