آیا همیشه ذهن در خدمت خود واقعی است ؟
اساساً در اغلب انسانها اربابِ وجود) روح( آنقدر تفویض اختیار کرده و ناتوان از انجام نظارت و کنترل بر دستیار خود یعنی ذهن شده است که ذهن از این فرصت سوءاستفاده کرده و وکالت همه رفتارهای ارباب در بیرون از خانه را به نفع خود بعهده گرفته است و دنیای پیرامون همۀ رفتارها و واکنش ها و تصمیمات دستیار(ذهن) را به حساب ارباب او میگذارند. دستیار اگر بدحسابی کند دیگران ارباب او را بد حساب میدانند و به پای ارباب او مینویسند. ارباب ناتوان توسط این دستیار ناخلفِ خود زندانی و حبس شده است و اختیار خود را از دست داده و صدایش به بیرون نمیرسد و یا اصلا در جریان دستیار و کارهای او نیست.
این مثال دقیقا حال و روز انسانهای دنیای ما میباشد به جای اینکه ذهن در خدمت خود واقعی باشد جوری آلوده میشود که کنترل خود را به دست گرفته و تبدیل به موجود خودسری میشود که از تمام امکانات برای اهداف خود و آلوده کردن سایر آدمها استفاده میکند، این اهداف را از کجا آموخته است؟ از تربیت و القای ذهن های مسلطِ دیگر که به آن انتقال دادهاند و دقیقاً اینجا میتوان گفت که این انسانها نیستند که انسانها را تربیت میکنند و پرورش می دهند. این ذهن ها هستند که ذهن های بعد از خود را عین خود پرورش میدهند و تربیت میکنند. آیا کسی متوجه این توطئه هست؟ خیلی کم. تسلط ذهن بر جامعه بشری این وضعی شده است که میبینید. جوامعِ پر از خشونت، جنگ، درگیری، ظلم، دروغ، ریا، تمامیت خواهی، قتل و غارت و نابهنجاری. در حقیقت از ثمره تسلط وحکم فرمایی ذهن ها در بدنِ انسانها تمدن بشری تبدیل به تمدن ذهن ها شده است.
کف دو دست خود را بر روی هم منطبق کنید طوریکه هر انگشت کاملا بر روی انگشت نظیر خود بنشیند حال اگر از روبه رو نگاه کنید دقیقا متوجه یک دست خود میشوید و دست دوم آنقدر منطبق بر آن شده که در پشت آن پنهان شده است. این حکایت خودِ واقعی انسان با ذهن اوست. حالا اندکی یک از دستهای خود را بچرخانید طوریکه از انطباق و تقارن خارج شوند اینجاست که میتوان متوجه دستِ دوم شد هرچند کامل نه ولی میشود متوجه این دوگانگی شد.