باشگاه خبرنگاران جوان: ایرانیان از قدیم الایام شب چهارشنبه سوری را دور یکدیگر جمع میشدند و با روشن کردن آتش و از روی آن پریدن به جشن و شادی میپرداختند و از این شب همیشه به عنوان شبی شاد و خاطره انگیز یاد میشده است.
موضوعی که این روزها به فراموشی سپرده شده و شب چهارشنبه سوری را به شبی پر از دلهره و اضطراب تبدیل کرده است. اغلب افراد حتی اگر خودشان هم اهل آتش بازیهای پر خطر نباشند، در اثر بی احتیاطی و هیجان طلبی عدهای که هر چند تعدادشان اندک است دچار سانحه میشوند و آتش ترقه بازیهای این عده، دامن برخی از رهگذران و شهروندان را هم میگیرد.
موضوعی که این روزها به فراموشی سپرده شده و شب چهارشنبه سوری را به شبی پر از دلهره و اضطراب تبدیل کرده است. اغلب افراد حتی اگر خودشان هم اهل آتش بازیهای پر خطر نباشند، در اثر بی احتیاطی و هیجان طلبی عدهای که هر چند تعدادشان اندک است دچار سانحه میشوند و آتش ترقه بازیهای این عده، دامن برخی از رهگذران و شهروندان را هم میگیرد.
این افراد علاوه بر اینکه با رفتارهای پرخطر و هنجارشکنانه به خود آسیب میزنند، مشکلات بسیاری را نیز برای سایرین به وجود میآورند و در اثر حوادثی که ایجاد میکنند، آنها را مجروح و در نهایت راهی بیمارستان میکنند.
شبی که میتواند برای هر یک از افراد جامعه شبی پر از خاطرات شیرین و ماندگار باشد، گاهی با وجود حوادث فوق، اندوه و حسرتی ابدی و یک پشیمانی غیر قابل جبران به جا میگذارد.
به مناسبت شب چهارشنبه آخر سال و آگاهی بخشی به نوجوانان و جوانان هیجان طلب که گاهی معنا و مفهوم شادی را با رفتارهای پرخطر به چالش میکشند، با افرادی که در مراسم چهارشنبه سوریهای سالهای قبل موجب وارد آمدن صدمات بی شمار به خود دیگران شده اند به گفتگو نشسته ایم؛ شرح حال مصدومان حوادث چهارشنبه آخر سال در سالهای گذشته را در ادامه دنبال کنید.
محمد و امید دو برادری هستند که یکی ۲۱ و دیگری ۱۷ سال دارند که وقتی دو نوجوان ۱۲ و ۱۶ ساله بوده اند در شب چهارشنبه آخر سال، هر دو در اثر انفجار ترقه دست ساز، هم بینایی خود را از دست داده اند و هم از ناحیه دست و پا دچار نقص عضو شده اند.
مهناز مادر محمد و امید که این روزها زنی میانسال است، با بغضی حسرت بار از شب وقوع حادثه اینطور گفت: «مثل چهارشنبه سوریها به خانه پدر شوهرم رفته بودیم و با خواهر و برادرهای همسرم و خانواده هایشان در تدارک میهمانی شب چهارشنبه سوری بودیم.
قرار بود وقتی که محمد و امید از مدرسه تعطیل شدند، با هم به خانه پدربزرگشان بیایند و به جمع ما بپیوندند. هر چه منتظر ماندیم خبری از بچهها نشد و به شماره خانه هم که زنگ میزدیم کسی جواب نمیداد.
پس از گذشت ساعتی که غیبت محمد و امید طولانی شد، با پدرشان به سمت خانه به راه افتادیم و هنوز به خانه نرسیده بودیم که تلفنم زنگ خورد یکی از همسایهها پشت خط بود.
صدای فردی که پشت خط بود میلرزید و فهمیدم که اتفاق بدی برای بچهها افتاده است. حدسم درست بود و منیژه خانم همسایه چند خانه آن طرفتر مان گفت که بچهها را به بیمارستان برده اند.
نمیدانم چگونه خودم را به بیمارستان رساندم، اما زمان زیادی طول نکشید که با پیکر بیهوش محمد و امید روبرو شدیم.
هنوز آن صحنههای تلخ پس از گذشت چندین سال جلوی چشمم باقی مانده است. بچهها را که پس از انجام عمل جراحی به بخش آوردند، کمی که زخم هایشان بهبود پیدا کرد و پانسمان صورتشان را باز کردند، با آنها حرف زدم و فهمیدم که از چند روز قبل از چهارشنبه سوری مواد محترقه را از یکی از دوستانشان گرفته بودند و در حیاط خانه مخفی کرده بودند.
شب چهارشنبه سوری هم که به خانه پدربزگشان نیامدند، رفته بودند تا پس از آماده کردن مواد آتش زایی که از قبل تهیه کرده بودند به آنجا بیایند که مواد فوق در دستشان منفجر شده بود و همسایهها با خبر کردن اورژانس آنها را به بیمارستان رسانده بودند.
خداوند فرزندان سالمی را به من بخشیده بود، اما غفلت من از آنها درست در سن و سالی که به دنبال هیجان بودند و جهل و نادانی خودشان سلامتی آنها را به خطر انداخت. بچههای من با سختی و مشکلات بسیاری در مدرسه ویژه نابینایان و معلولان درس خواندند و از طرف دیگر عذاب وجدان که چرا خودم در آن شب که عموما پر حادثهای است، به دنبال فرزندانم به مدرسه نرفتم و مسیر زندگی آنها به این شکل تغییر کرد، لحظهای رهایم نمیکند.»
امید و محمد هر دو از تصمیم آن شب خود پشیمان هستند و به گفته خودشان، سالهاست که در حسرت دیدن چهره پدر و مادر خود و سایر زیباییهای زندگی به سر میبرند.
پشیمانی که دیگر هیچ سودی ندارد و چشم و دست سالم آنها را به این دو برادر برنمیگرداند. اما مرور آنچه که در زندگی این دو فرد سپری شده است، شاید تلنگری برای نوجوانان همسن و سال آنها برای خودداری از انجام این گونه هیجان طلبیهای خطرآفرین باشد.
قطع شدن انگشت کودک ۳ ساله، به دلیل ترقه بازی چند جوان
سمیه زن جوانی است که ماجرای مجروح شدن خواهر و خواهرزاده جوانش در شب چهارشنبه سوری سال گذشته را اینگونه روایت میکند.
«خواهرم لیلا به همراه فرزند ۳ ساله اش، قصد آمدن به خانه پدرم را داشتند که چند جوان در خیابان با پرت کردن نارنجک به سمت دیواری که آنها در حال عبور بودند، موجب زخمی شدنشان میشوند و بلافاصله از محل حادثه متواری شدند.
در این حادثه دست و صورت لیلا به شدت زخمی شده بود و متاسفانه یکی از انگشتهای خواهر زاده ام قطع شده بود و از ناحیه سر و صورت هم آسیب دیده بود.
هنوز آثار زخمهای آن شب بر روی صورت و دست خواهر و خواهرزادهام باقی مانده است و همینطور استرس و دلهرهای که به جان آنها افتاده بود، در حالشان پیداست.
برای ما بسیار غمانگیز و تلخ است که خواهرزاده ام را که تنها کودکی معصوم بیش نبود، در این وضعیت، با آن انگشت قطع شده ببینیم.
امیدوارم که جوانان به خاطر شاد بودن چند لحظهای خودشان، کام دیگر خانوادهها مثل خانواده ما را تا ابد تلخ نکنند.»
با فرا رسیدن شب چهارشنبه سوری، اورژانس، آتش نشانی و سایر دستگاههای خدمات رسان و امدادی نسبت به اعلام هشدارهای لازم به مردم اقدام میکنند و از مردم میخواهند که این توصیهها و هشدارها را رعایت کنند. اما متاسفانه همیشه عدهای پیدا میشوند که شیرینی این شب خوش را با تلخی رفتارهای پرخطر و آسیب رسان خود به چالش میکشانند.
تنها راه مصون ماندن از حوادث چهارشنبه سوری، رعایت نکات ایمنی و پرهیز رفتارهای پرخطر است، تا خاطرهای خوش از جشنی ملی برای مردم به جا بماند.