چند ویژگی دیگر من ذهنی
مساله مرگ برای منِ ذهنی نامفهوم و ترسناک است. توجه داشته باشید منظور ما اینکه مرگ را برای دیگران قبول داشته باشد و هر روز شاهد این مساله باشد نیست بلکه منِ ذهنی مساله مرگ را در ارتباط با خود نامفهوم میداند و از آن میترسد. خوب میداند که با مرگ برای همیشه از بین خواهد رفت و هویت خویش را از دست خواهد داد. با مرگ تمام مالکیت هایش به پایان خواهد رسید. در طول زندگی دائم این مطلب را به شما که با او یکی شده اید القا میکند تا در این حس با او مشترک شوید. منِ ذهنی میداند که اصالتی ندارد و بعد از مرگ به صورت انبوهی از کوانتوم های اطلاعاتی بی مصرف خواهد بود که در میان انبوهی از سایر کوانتوم های ذهنی قبل رها شده است نه دیگر عرصهای برای پادشاهی دارد و نه میتواند انرژی بگیرد، او این واقعیت را خوب میداند این ما هستیم که تا زمانیکه در این کالبد زمینی با او هم هویت شدهایم آن را نمیدانیم. خودِ واقعی ما که روح ماست اصالت دارد از منبع اصیل و پر انرژی است که وقتی این بدن زمینیِ ما عمرش به پایان برسد و به ابتدای پل مرگ و گذر به سطح انرژی بالاتر برسیم منِ ذهنی همچنان با ما دست در دست تا دم پل می آید اما به او اجازۀ گذر از پلِ مرگ را نمی دهند اصلا توانایی عبور ندارد فرکانسش از نوعی نیست که بتواند با ما منتقل شود حالا اگر آگاه باشیم او را این سو رها خواهیم کرد و سبک بال همچون بادکنکی پر از گاز هلیوم از این سطح پر کشیده و از مرگ عبور کرده و به آشیانه و سرمنزل
اصلی باز میگردیم و یا اگر ناآگاه باشیم با منِ ذهنی چسبیده به ما مدت زمانی بدون کالبد زمینی در همین سطح پایین (که حالا دیگر به خاطر نداشتن بدن زمینی امکان دسترسی هم به آن نداریم) سرگردان سیر خواهیم کرد و دور و بر علاقمندی های زمینی منِ ذهنی مثل اموال و خانواده و جاه و مقام و… آواره خواهیم شد تا اینکه با کم شدن انرژی منِ ذهنی و ارتباط آن با خودِ واقعی )روح( دچار آگاهی اجباری شویم که باید برویم و نهایتا به سمت سرمنزل هستی عروج کنیم.
منِ ذهنی عاشق قضاوت کردن دیگران است. گویا از چنان اشراف و آگاهی بر دنیای بیرون برخوردار است که علل همه رفتارهای بیرونی را میداند و بیرحمانه قضاوت میکند. قضاوت منِ ذهنی در همه ابعاد دیده میشود هر جا میرسد لب به سخن و داوری و کارشناسی ناآگاهانه باز میکند و باعث به هم ریختگی و آشفتگی در دنیای بیرون میشود.
منِ ذهنی نتیجه گرا ست در هر کاری نتیجه را آن هم مطابق میلش میخواهد و دوست دارد اصلا به مسیری که طی میکند فکر نمی کند مسیر هر چه کوتاهتر بهتر، برایش نتیجه مهم است. این خاصیت منِ ذهنی باعث میشود که در قاموس منِ ذهنی هدف وسیله را توجیه کند و ارزشهای اخلاقی برایش بی معنی جلوه کند ودر صورت شکست در نتیجه، آشفته شود و از تلافی و جبران کوتاهی نکند و فرد را دچار به هم ریختگی نماید.