گرایش خودآگاه ذهن به کل نگری
منِ ذهنی تمایل شدید به کِثرَت دارد تا وحدت. مفهوم این جمله یعنی چه؟ یعنی منِ ذهنی به فردیت خود علاقمند است و از اینکه در وحدت با مفهوم برتر و یا کامل تری هویت فردی خود را از بین رفته ببیند هراسناک است، چیزی که عرفان و ادیان و تمام مکاتب اخلاقی سعی دارند در انسان شعله ور کنند و به آن بپردازند این است که انسان جزیی از یک کل است و همچون قطره ای از یک بی کرانه می باشد اما درک این مساله برای منِ ذهنی خیلی سخت و ناممکن است و با آن عناد میکند. من ذهنی همیشه به دنبال مرزبندی است هیچ مساله ای را نمیتواند به صورت کلی درک کند در همه چیز در پی مرزبندی و کلاسه بندی میباشد. دنیای بیرون خود را متر و وزن و اندازه میکند تا بتواند درک کند، خودی و غیرخودی، دوست و دشمن، بالا و پایین خوب و بد. دقت کنید منِ ذهنی همه چیز را از دریچه دید خود می نگرد و دوست دارد نسبت به همه چیز موضع بگیرد و آنها را قضاوت کند این از روحیه فردیت ذهن ناشی میشود. تمایلی ندارد به مسائل بصورت خنثی نگاه کند، یک روز آب و هوا موافق میل اوست روز دیگر در شرایط دیگر همان آب و هوا شدیدا باعث رنجش او میشود. منِ ذهنی در پهنۀ بیکران هستی به دنبال این است که جدای از بقیه باشد و همه چیز را هم جدا از هم میبیند چرا؟ چون در تنهایی و جدا بودن هویت او پیدا میشود و شخصیت معنی می یابد و شاید اصلا فلسفه زندگی روح انسان در کالبد زمینی به همین دلیل است تا آگاهانه بتواند از این فردیت رد شده و به وحدت وجودی برسد. ذهن میداند اگر در جمعیت های هم نوع یا در یک کل بزرگتر و نهایتاً ذات هستی شرکت کند و خود را جزیی از آن بداند محو میشود و از بین می رود پس پشت این خصوصیت منِ ذهنی پدیدهای به اسم منیّت ظاهر میشود (مثل ماهیت قطره که میداند اگر به دریا بپیوندد نیست میشود و ماهیت قطره بودن را از دست میدهد( این منیّت و میل به فردیّت بار منفی ندارد چرا که اگر نباشد میل به پیشرفت و زندگی از بین میرود، امکان حیات زمینی و غلبه بر مشکلات به وجود نمی آید، موتور محرکۀ حرکت روح بشر در کالبد فیزیکی در مسیر کمال بر اساس اختیار و درک این منیّت میباشد. اما اگر کنترل نشود این جدا بودن از هستی را مدام دامن میزند و هویت ذاتی ما را که خودِ واقعی است از دسترسی به منبع بیکران هستی منع خواهدکرد و این میشود همان سرطان فرد در طبیعت، مانند سلول سرطانی در بدن که بی توجه به سایر بافتها و اندام ها عمل میکند و خود را جدای از یک کل هماهنگ می پندارد و در راستای هدف کل عمل نمیکند هم خود را نابود میکند هم به بقیه آسیب میزند.