چگونه انسان با کنترل من واقعی و من ذهنی خود می تواند انسان موفقی باشد؟


چگونه انسان با کنترل من واقعی و من ذهنی خود می تواند انسان موفقی باشد؟

چگونه انسان با کنترل من واقعی و من ذهنی خود می تواند انسان موفقی باشد؟ وقتی منِ ذهنی را بعنوان یک وجود مجازی لازم به کنترل، معرفی کردیم همزمان به خودِ واقعی هم اشاره کردیم که همیشه و در اغلب موارد پشت این منِ ذهنی پنهان مانده است. گفتیم منِ ذهنی ما نیستیم و خودِ واقعی ما هستیم. این دو آنقدر به هم چسبیده و شبیه شده اند که بشر بعد از...

چگونه انسان با کنترل من واقعی و من ذهنی خود می تواند انسان موفقی باشد؟

وقتی منِ ذهنی را بعنوان یک وجود مجازی لازم به کنترل، معرفی کردیم همزمان به خودِ واقعی هم اشاره کردیم که همیشه و در اغلب موارد پشت این منِ ذهنی پنهان مانده است. گفتیم منِ ذهنی ما نیستیم و خودِ واقعی ما هستیم. این دو آنقدر به هم چسبیده و شبیه شده اند که بشر بعد از هزاران سال فقط در طی این صد سال اخیر به مدد روانشناسی موفق شد متوجه شود که این دو از هم جدا هستند و خودِ واقعی قرنها بود که در چنگال منِ ذهنی اسیر بود. هرچند رفتارِ الان جامعه بشری هم نشان دهندۀ تسلط منِ ذهنی بر خودِ واقعیست. نگاه کنید به جنگها و نزاعها و بحرانهای اقتصادی و حاکمان گاهاً دیوانه که چگونه سرنوشت ملتها را اسیر منِ ذهنی خود کرده اند. زمانی که خودِ واقعی موفق میشود به منِ ذهنی بنگرد گام اول دوگانگی برداشته میشود مانند نوری که بر تاریک خانه میافتد منِ ذهنی را رسوا میکند.خودِ واقعی دریچۀ کوچکی از روح انسان به سطح روان بشر است، به تنهایی هیچ قدرت و کارکردی ندارد ناگزیر از هم نشینی منِ ذهنی است. یک کودک را بنگرید چقدر زیبا و دلنشین است چقدر راحت نظرش را میگوید چقدر بی ملاحظه رفتار میکند این خودِ واقعی است که ناتوان است و هنوز منِ ذهنیش رشد نکرده هنوز یاد نگرفته حسابگر و ملاحظه کار شود. در چهرۀ یک انسان مجنون که دچار زوال عقل است سادگی و بی آلایشی خاصی می بینید چرا؟ چون منِ ذهنیِ سالمی ندارد و فقط خودِ واقعی تنها و ناتوان است که جلوه گری میکند چقدر میشود با او ارتباط برقرارکرد؟ به سختی، چقدر برای زندگی کردن راحت است؟ به سختی.

به این مثال توجه کنید :

اگر ناگهان در مسیری در مقابل خود یک سگِ تنها و بزرگ را ببینید چه حسی پیدا میکنید؟ طبیعتاً می ترسید و سعی میکنید محتاط تر باشید. حالا تصورکنید در مسیر خود مردی را میبینید که همان سگ را به همراه دارد و طنابی در دست دارد که به قلادۀ سگ بسته شده است و در کنار هم هستند. این صحنه اطمینان و آرامشی خاصی را به شما انتقال میدهد چون مطمئنید این سگ صاحبی دارد که او را کنترل میکند، از طرف دیگر آن مرد هم احساس امنیت بیشتری میکند چرا که سگی را به همراه دارد که میتواند از او محافظت کند.

هدف این نیست که همیشه خودِ واقعی ما در صحنه باشد. ما به دنبال انسانی هستیم که خودِ واقعیش افسارِ منِ ذهنی را به دست گرفته و از او استفاده کند و هر وقت او را مینگری همراه با منِ ذهنی ببینی که توسط او کنترل شده است و در خدمت خودِ واقعی میباشد. چنین انسان میتواند موفق شود و باعث اعتلای خود و جامعه خود شود.

چگونه انسان با کنترل من واقعی و من ذهنی خود می تواند انسان موفقی باشد؟


دانلود آهنگ علی زند وکیلی غمگین ترین آهنگ