خبرگزاری مهر - سمیه اسماعیلزاده - گروه استانها: کارخانه زغال شویی شهرستان سوادکوه پس از دوراهی آزاد مهر و در پاییندست سمت راست جاده قرار دارد و با تپههای سیاه زغالی که پیش از کارخانه و در میانه طبیعت سبز دپو شده، بهراحتی قابلتشخیص است. همان ابتدای ورود به محوطه کارخانه، میتوان غبار زغال که در هوا پراکنده است را استشمام کرد. هر سوی، کارگری در حال کار است؛ در یکسوی کامیونها و بیلهای بزرگ مشغول جابجایی زغال هستند و درجایی دیگر کارگران بیل به دست زغالها را جابجا میکنند.
یک سمت کارخانه، سازه چندطبقه فلزی قرار دارد که برای جداسازی زغالهای بزرگ در حال کار است؛ همراه مسئول بخش از پلههای فلزی بالا میرویم. در مسیر، نوار نقالهها در حال حرکتاند و زغالهای درشت و ریز را جابجا میکنند. در آخرین طبقه، کارگری مسئول جداسازی زغالهای بزرگ از کوچک است.
اینجا بخش خشک کارخانه زغال شویی است و مواد خام پس از استخراج از معدن ابتدا وارد این بخش میشوند تا دانهبندی شده و سپس با نوار نقاله به بخش تر کارخانه منتقل شوند. اینجا بیشتر کارها فیزیکی است و با دست انجام میشود اما بخش تر کارخانه تخصصیتر بوده و کارگران روی دستگاه کار میکنند؛ اینها حرف زمان خدابخشی است که در قسمت خشک کارخانه زغال شویی البرز کار میکند.
حدود هشت سالی میشود که در این کارخانه مشغول به کار است و پیشازاین، حدود ده سال، در معدن زغالسنگ کارکرده و کار معدن را بسیار سخت و یکی از خشنترین کارهای دنیا میداند و میگوید: توصیف این سختی به زبان نمیآید و باید با چشم خودتان و از نزدیک آن را مشاهده کنید.
در ادامه حرفهایش میگوید: کارگر معدن دریکی از سه بخش استخراج؛ پیشروی و تعمیرات کار میکند اما سختترین بخش آن استخراج است، بهویژه در کشور ما که هنوز به شیوه سنتی و با پیکور و هوای فشرده کار استخراج صورت میگیرد و تنها در معدن طبس به شیوه مکانیزه و لانگ وال (دیواره بلند) کار انجام میشود.
خدابخشی ذات کار معدن را سراسر سختی و خطر مرگ میداند اما هنگامیکه درباره میزان حقوقش به نسبت این سختی سؤال میپرسم، خود را تابع مقررات قانون کار و تعیین نرخ از سوی آنها میداند و میگوید: معدنکار مجبور به کار است تازندگیاش بچرخد و آبرویش حفظ شود.
خدابخشی بابیان اینکه تمام قوانین معدن بر اساس خون کارگر نوشتهشده است، ادامه میدهد: هر بند قانون ایمنی بر این اساس نوشتهشده که کارگری عضو یا جان خود را ازدستداده و سپس آن را به شکل قانون نوشتهاند.
وی، کار در اینجا و معدن را نه یک انتخاب که نوعی جبر اقتصادی میداند و ادامه میدهد: هرچند آدمی به هر کار سختی آرامآرام خو میگیرد اما در کنار آن مسئله اقتصادی مهم است. ما باید کارکنیم و چارهای نداریم. اگر یک معدنکار حق انتخاب داشت، سعی میکرد معدن را انتخاب نکند و چون حق انتخاب ندارد برای کسب روزی محکومبه کار در معدن است.
در حرفهایش از کوه همچون موجود زندهای با احترام یاد میکند و میگوید: کوه دست روزیده خداوند به ما است و باید احترامش را حفظ کرد تا او هم احترام ما که همان جان ماست را حفظ کند و اگر لحظهای اشتباه کنیم، کوه ما را جریمه خواهد کرد.
خدابخشی بابیان اینکه چهار خطر ریزش، خفگی، انفجار و آتشسوزی جان هر معدنکاری را تهدید میکند، میگوید: هرروزی که یک معدن کار وارد تونل میشود، احتمال میدهد که شاید این آخرین بار باشد و دیگر روشنایی روز را نبیند و اگر حادثهای رخ ندهد، مرگ خاموشش با بیماریهای ریوی است.
با تمام این خطرها و شغل سراسر فرسودگی، تنها درخواستش از مسئولان نه برای خود که برای همه کارگران است و میگوید: کارگر قشر آسیبپذیر جامعه است و تا آنجایی که میتوانند هوایشان را داشته و قدرشان را بدانند.
بخش تر کارخانه زغال شویی پر از سروصدا است بهگونهای که گفتگو بهزحمت به گوش میرسد و مجبور میشویم که برای انجام مصاحبه از سوله بیرون بیاییم و در محوطه کارخانه مصاحبه را انجام دهیم.
اکبر فتاحی، در بخش تر کارخانه زغال شویی کار میکند و ازجمله سختیهای کار در زغال شویی را سروکار داشتن با مواد شیمیایی، مشکلات تنفسی و بیماریهای پوستی و سروصدا برمیشمارد و میگوید: ما مداوم سرپا هستیم و همین امر عامل دردهای مفاصل و کمردرد زودرس در بیشتر کارگران است.
اینگونه نیست که چون دست و صورتمان از زغال سیاه است، کارگر بیسواد باشیم بلکه اکثر ما تحصیلکرده و دارای مدارک لیسانس و فوقلیسانس هستیم
درباره ادامه انجام این کار باوجود سختیها میگوید: صبح زود از خانه برای کار بیرون میآییم و برای ما مهم نیست که چقدر سخت است؛ چراکه آمدهایم تا کارکنیم و روزی و نان حلال به دست آوریم. در جامعه ما کسی که بتواند کار به دست آورد باید شاکر خدا باشد که منبع درآمدی دارد، اینگونه نیست که چون دست و صورتمان از زغال سیاه است، کارگر بیسواد باشیم بلکه اکثر ما تحصیلکرده و دارای مدارک لیسانس و فوقلیسانس هستیم.
فتاحی ابتدای ورود به کارخانه، شرکتی بوده و اکنون جزو قرارداد معینها است و ادامه میدهد: با تمام سختیهای این شغل، شرکتی بودن دردی مضاعف است که بر گرده کارگران است.
کارگر دیگری که با او صحبت می کنم، حدود سی سال دارد و خود را بخشی معرفی میکند و کارگر بخش تر کارخانه است. باوجود ۵ سال سابقه کار ازجمله کارگران شرکتی کارخانه است و هنگامیکه بهعنوان یکی از افراد برای مصاحبه مورد خطاب قرار میگیرد، بهوضوح مشخص است که نمیداند باید چه بگوید، ندانستنی که شاید ناشی از واهمه تبعات یک مصاحبه باشد.
درباره احساس خود از کارگر شرکتی بودن، میگوید: شرایط ما شرکتیها با قرارداد معینها بسیار متفاوت و شرایط آنها بهتر است، هرچند کار یکسانی را انجام میدهیم و همترازیم اما حقوقمان باهم فرق میکند و این امر انگیزهها را پایین میآورد و کیفیت کار را کاهش میدهد، چراکه مهم احساس برابری و عدالت است.
این کارگر جوان، مواجهه با مواد شیمایی سرطانزا، سروصدای زیاد و تمام عوارض و سختیهای اینجا را پذیرفته، چراکه عقیده دارد بهترین گزینه اشتغال در این شهرستان کوچک همین کارخانه است و با این شغل دیگر نیاز به مهاجرت به شهر دیگر نیست و همچنین، میتواند مطمئن باشد که کارش ادامه خواهد داشت نه مانند بسیاری از کارخانههای شهرک صنعتی اینجا که تعطیلشدهاند.
با توجه به این امر میتوان گفت که امنیت شغلی مهمترین دغدغهای است که امروز کارگران با آن درگیر هستند و در بسیاری از مواقع اگر حتی کارگری اعتراض و یا مطالبهای داشته باشد، خیل بیکاران جویای همان حداقلها، کارگر را از مطالبه بیشتر و بهحق خود منصرف میسازد. در این میان، شرکتی بودن (قرارداد موقت) سایهای بزرگ بر سر امنیت شغلی افراد است که با ایجاد احساس عدم عدالت، موجب کاهش عملکرد شغلی و رضایتمندی میشود.
بسیاری بر این عقیدهاند که در بطن رابطه کار استثمار نهفته است. درنبرد نابرابر سرمایه و نیروی کار، کارگران با فروش نیروی کارشان که از جانشان مایه میگیرد، میجنگند و چرخ زندگیشان به قیمت خونشان میچرخد و قوانین حمایت از کار در بهترین حالت تنها میتواند از میزان این استثمار بکاهد و ازجمله اولین قانون حمایتی ایجاد فرصتی است تا کارگران بتوانند مطالباتشان را آزادانه و بدون هراسی بیان کنند و این امر لزوم بیشازپیش وجود سندیکای کارگری را مشخص میسازد.