تجاوز جنسی سه برادر همزمان به دختر باکره پشت کنکوری
تجاوز جنسی سه برادر همزمان به دختر باکره پشت کنکوری برادران هوس باز از تنها بودن دختر و اینکه والدینش به سفر رفته اند سوء استفاده کرده و به این دختر که دوست خواهرشان بود تجاوز کردند. آرام است، اما چشمهاش بیقرار… صورتش را از لنز دوربین فیلمبردار میدزدد و توی گوشم میگوید: «بنا نبود اینها از من عکس بگیرن ها». بند کیفش را توی دستانش...
تجاوز جنسی سه برادر همزمان به دختر باکره پشت کنکوری
برادران هوس باز از تنها بودن دختر و اینکه والدینش به سفر رفته اند سوء استفاده کرده و به این دختر که دوست خواهرشان بود تجاوز کردند. آرام است، اما چشمهاش بیقرار… صورتش را از لنز دوربین فیلمبردار میدزدد و توی گوشم میگوید: «بنا نبود اینها از من عکس بگیرن ها». بند کیفش را توی دستانش میپیچاند، اول بند را دور یک انگشتش حلقه می کند، بعد انگشت سبابه دست دیگرش را داخل گره می کند، گره باز می شود و دوباره بازی را از سر میگیرد.
قرار گذاشتهایم اسمش رعنا باشد؛ رعنای 23 ساله که به صندلی چوبی دفتر فیلمسازی تکیه داده، میـــخواهد برای اولینبار دریک جمع درباره اذیت و اذیتی که در ١٨سالگی از سه برادر دوستش دیده صحبت کند. رازی که هیچکس ازآن خبر ندارد جز خودش، دوستش و ما. رعنا میگوید: «خانه منیژه بودم،
خانهشان دو تا کوچه بالاتر از ما بود. ما آنموقعها حکیمیه بودیم، یک حیاط بزرگ پر از دار و درخت. بابایم باغبان بودو برای همین انگار ما توی بهشت زندگی میکردیم، بهشتی که یک باره برایم جهنم شد؛ از همان روزی که رفتم پیش منیژه تا برای کنکور درس بخوانیم. مامان و بابایم رفته بودند شیراز، شیراز بلهبرون دخترداییم بودو من مانده بودم درس بخوانم؛ اما حسرت همه یچیز توی دلم ماند؛ از درسخواندن تا زندگیکردن مثل آدم…».
رعنا میگوید منیژه هم نمیخواسته این اتفاق بیفتد. برادرهایش کتکش می زنند ودر زیرزمین حبسش می کنند و بعد همه یچیز سیاه میشود. رعنا می گوید از اولین تجاوز که نیم ساعت گذشت، دیگر چیزی برایش اهمیت نداشت. می گوید: «اولین نفرشان که به پایان رسید، نشستند به مشروبخوردن، من گوشه اتاق با تن رنجور افتاده بودم و نگاهشان می کردم. بعد هم که کارشان به پایان رسید، گفتند اگر صدایم دربیاید، توی محله آبرویم را می برند،
گفتند به دامادمان می گویند که خواهرم را طلاق بدهد، گفتند اگر خودم مرض نداشتم، خانهای نمیآمدم که سه تا پسر عذب دارد. برادر بزرگش راه میرفت و میگفت: خاک بر سر بابات، خاک بر سر بیغیرتش که سر تو رو نمیبره. حالا تو اگر صدات دربیاد، ما میگیم که زن فاسدی هستی و بابات که قلبش رو عمل کرده، به خاطر تو زنِ خراب میمیره…».
رعنا میگوید از فردایش دیگر با منیژه، رفیق مدرسهاش، حرف نزد، می گوید هرروز صبح که از خواب بیدار میشد، از ترسش پرده را کنار میزد و میدید سه برادر سر کوچهشان ایستادهاند و چاقویشان را بالا و پایین می کنند، رعنا هیچوقت به هیچکس حرفی نزد، فقط به بابایش اصرار کرد خانه را عوض کنند، اصراری که حالا شش ماه است اثر کرده و رعنا حالا ساکن تهرانپارس است.
صحبتنکردن رعنا با روانکاو و خانواده درباره تجربه تلخی که از سر گذرانده، برایش تجربههای تلخی به همراه داشته، شب ادراری، کابوسهای شبانه و ترک تحصیل، فقط بخشی از این تجربههاست؛ تنها بخشی از چیزهایی است که رعنا می خواهد دربارهاش حرف بزند. رعنا در تمام این سالها هرگز به هیچ دوستی اعتماد نکرده و البته وسواس شستوشو نیز با او همراه است. آستینهایش را بالا میزند
تا جای زخمهایش را ببینیم. میگوید: «فکر می کنم تمیز نمیشم، اونقدر خودم رو میشورم، فایده نداره، با الکل میافتم به جون خودم، هی می شورم، فایده نداره، هی خون مییاد، اما آروم نمیشم. مادرم فکر میکنه برام دعا گرفتند…».
مطابق آمار ارائهشده درسال ٩٤ در قوه قضائیه، آخرین آمار جرمهای کیفری که تا سال 1393 ثبت شده است، از افزایش شدید تجاوز به زنان و دختران در چند سال اخیر در ایران خبر میداد. نماینده معاونت راهبردی قوه قضائیه از افزایش ناگهانی 200 تا 300 موردی تجاوز بهعنف از سال 1389 خبر داده و گفته: درسال 1393 حدود هزارو 313 مورد تجاوز بهعنف گزارش شده است
که این آمار در مقایسه با سال ٩٢ کاهش 30 فقرهای را نشان میدهد؛ اما در مجموع از سال ٨٩ تجاوز بهعنف یک افزایش ناگهانی ٢٠٠ تا ٣٠٠ موردی داشته و همان رقم تقریباً ثابت است. دکتر قنبرنژاد با بیان اینکه میزان ایجاد مزاحمت برای زنان و دختران درسال ٨٩، حدود ٧٢ هزار مورد بوده است، گفت: براساس آمار نیروی انتظامی ایجاد مزاحمت برای زنان و دختران درسال ٩٣ به ١٤٢هزارو ٩٣٣ مورد رسید که افزایش ٩٨ درصدی داشته است.
دکتر بهمن کشاورز، وکیل پایهیک دادگستری، در مصاحبه با «شرق»، درباره مراحل رسیدگی به شکایت تجاوز می گوید: «احزار وقوع رابطه جنسی در زمانی که بحث مسائلی نظیر زنای محصنه یا زنای غیرمحصنه ناشی از ترازی مطرح باشد، یک مقوله است و بحث تجاوز به عنف و با اعمال زور، مسئله دیگری است. در مورد اول باید ادله شرعی موجود باشد؛ به این نحو که شهود به تعداد مقرر در شرع و قانون، بر وقوع آن شهادت دهند
و شهادتشان چنان باشد که در شرع مقرر شده یا مرتکب یا مرتکبان اقرار کنند. البته باید توجه شود اقرار هریک از آنان صرفا علیه خودشان قابل استناد است و نه در طرف مقابل». وی افزود: «اما در مورد زنای به عنف، نباید در پی دلایل شرعی روابط جنسی بدون اجبار بود؛ دراین مورد میتوان موضوع رابا استناد به دلایل علمی یعنی نظر دکتر قانونی، قراین و امارات متحده عربی و از همه ی مهمتر تست دی.ان.ای احراز کرد. مورد اخیر دلیلی است
که تقریباً قابل رد و خدشه نیست؛ یعنی تقریباً محال است که دی.ان.ای دو نفر باهم اشتباه شود. ازاینرو گمان می رود باید به مردم اطلاع رسانی شود تا از شکایت واهمه نداشته باشند. یک نکته اجتماعی و مبتنی بر نوعی دیدگاه فرهنگی نادرست وجوددارد که باید اصلاح شود و آن اینکه متأسفانه وقتی به خانمی تجاوز می شود،
به نوعی احساس گناه میکند و ازآن بدتر اینکه عده ای از افراد جامعه هم نه به دیده فرد بزهدیده و محل ستم واقعشده، بلکه با نظر تحقیر به او مینگرند». عضو کانون وکلای دادگستری خاطرنشان کرد: «این برداشت و تلقی، سراسر اشتباه، قبولنشدنی و دور از انسانیت است. این مورد هیچ تفاوتی با موارد ندارد؛ مانند آن است که اگر سگ هاری به کسی حمله و وی را زخمی کرد، ما به فرد زخمی با دیده تحقیر نگاه کنیم و ایراد بگیریم
که چرا سگ هار به تو حمله کرده است. بدیهی است تغییر آن طرز فکر، محتاج کار فرهنگی است و باید ذهنها تغییر کند؛ اما درعینحال لازم است خانمها قدر خودرا بدانند و حقوق خودرا بشناسند و هرگز در مقابل متجاوزان کوتاه نیایند. باید توجه کرد این تجاوز می تواند رابطه جنسی به معنای اخص با اعمال زور باشد تا سایر تعرضات بدنی و حتی لفظی که به کرامت انسانی خانمها و حرمت ایشان لطمه می زند.
درعینحال مراجع ارجمند قضائی نیز باید دراین موارد حساسیت بیشتری به خرج دهند و بهویژه از دلایل علمی به شکل وسیعتر و بیشتری استفاده کنند و همینطور در آموزش دختران خود چنان رفتار کنند که دختران در قبال اینگونه تهاجمها و تجاوزها، دچار احساس گناه نشوند و از حقوق خود نگذرند ودر مقابل متجاوز سکوت نکنند. البته نقش مردانی راکه در جریان این قبیل امور قرار می گیرند و باید عکسالعمل بهموقع و قاطع نشان دهند، نباید فراموش کرد».
بهطورکلی در فرهنگ حاکم بر عامه مردم، کسیکه به او تجاوز می شود با فرد متجاوز به یک اندازه مقصر بنظر میرسند. شاید در ابتدای امر آدمها به دیده ترحم به فرد آزاردیده نگاه کنند؛ اما کمکم این نگاه ترحمآمیز تبدیل به تمسخر میشود. درحالیکه فردی که به او تجاوز شده، نیاز به ترحم ندارد؛ او نیازمند کمک برای رسیدن به حق خود از مراجع قانونی است واکنشها نسبت به اذیت و اذیت جنسی نیز متفاوت است.
دکتر شیرین پوری، رواندکتر و استاد دانشگاه برکلی، در مصاحبه با «شرق» درباره واکنش متفاوت افراد در قبال فرد متجاوز می گوید: «افراد واکنشهای مختلفی را دراین شرایط نشان می دهند؛ عدهای به فرد متجاوز مانند ابرقهرمان نگاه می کنند؛ مانند افرادی که به مردی که با وی در ارتباط هستند نگاهی ماورایی دارند و زمانی که مورد تجاوز و توهین وی قرار می گیرند، به نظرشان مهم نیست ودر برابر اذیت و اذیتهای چندباره نیز سکوت می کنند.
دسته دوم آنهایی هستند که دلشان می خواهد در هر شرایطی قربانی باشند؛ انها میخواهند با نشاندادن خود بهعنوان قربانی، از دیگران امتیاز بگیرند. دسته سوم تلاش میکنند جلوی تجاوز را بگیرند و درصورتی که اذیت و اذیت بشوند، سعی می کنند این موقعیت برایشان تکرار نشود. این دسته سوم بیشترین آسیب را می بینند». وی میافزاید: «در عده ای از جوامع، فردی که به او تجاوز شده از بیشترین حمایت اجتماعی و قانونی برخوردار است؛
رفتاری که با وی می شود منطقی است و او باوجود زجری که کشیده؛ اما سریعتر می تواند به زندگی عادی برگردد؛ اما مسئله در کشورهایی با فرهنگ سنتی برعکس است؛ آدمها از فردی که به او تجاوز شده، دوری کرده و وی را بهخاطر حفظ آبرو وادار به سکوت می کنند.
این نگاه در قوانین جاری نیز روان می شود؛ یعنی وقتی شما وارد دادگاهها و مجاری قانونی میشوید، ممکن است با آدمهایی روبرو شوید که توصیه کنند در برابر این اتفاق سکوت کنید، یا حتی به بزرگتر فردی که به او تجاوز شده، بگویند دختر یا پسر شما احتمالا دروغ می گوید و خودش خودخواسته تن به روابط جنسی می دهد. افراد از این نگاه میترسند و ترجیح می دهند خودخوری کنند یا حتی خودکشی را انتخاب میکنند.
رفته بودم از انباری لواشک بردارم که پسر خاله ام در را بست و …
سمیه… در 14سالگی مورد اذیت و اذیت پسرخالهاش قرار گرفته. تنها کسیکه درخانوادهاش میداند، مادرش است، او میگوید: «تابستانها همیشه به خانه خالهام در یزد میرفتیم. همه ی عشقم رفتن به یزد و بازیکردن با خالهزادههایم بود، فکرش را هم نمیکردم یک روز پسرخالهای که جای برادر بزرگم بود
و دو بچه داشت بخواهد اذیتم کند. ظهر گرم یک روز شهریوری، یک هفته مانده به بازگشت ما به کرج و آمادهشدن برای مدرسه، همه یچیز عوض می شود…«رفته بودم توی انباری که به لواشکهای آویزانشده ناخنک بزنم. محمود پشت سرم آمد، در را بست و گفت چون دستم به لواشکها نمیرسد، بغلم می کند،
من هم با خوشحالی قبول کردم و خودم را بالا کشیدم، همان طور که لواشکها را از روی بند برمیداشتم احساس کردم دست محمود روی تنم حرکتهای عجیبی میکند، یکهو دستم شل شد، شروع کردم به تقلاکردن، یک مرتبه عصبی شد. من رابه دیوار کوبید و گفت: خفه شو. نفسم بالا نمیآمد، بدنم تازه جوانه زده بود، ترسیده بودم، دستش بالا و پایین میرفت و حرفهای رکیک میزد. بعد هم به گوشهای پرتم کرد و گفت: اگر صدایم دربیاید، سرم را میبرد.
سمیه تا رفتن از خانه خالهاش سکوت میکند، به خانه که می رسند، همه یچیز رابه مادرش میگوید: «مادر اشک میریزد و میگوید اگر پدر سمیه چیزی بفهمد، خون بپا میشود. آن ها هردو سکوت میکنند، مادر در برابر رنجی که سمیه تا به امروز کشیده، سکوت می کند، خانه خاله دیگر در رؤیاها باقی می ماند و هیچکدام پا به آنجا نمیگذارند».
سمیه میگوید: پارسال محمود پیغام داد و حلالیت طلبید؛ اما دیگر دیدن اسمش هم حالم را بد می کند.دکتر بهمن کشاورز، وکیل پایهیک دادگستری، در مصاحبه با «شرق»، درباره مراحل رسیدگی به شکایت تجاوز Rape می گوید: «احزار وقوع رابطه جنسی در زمانی که بحث مسائلی نظیر زنای محصنه یا زنای غیرمحصنه ناشی از ترازی مطرح باشد، یک مقوله است و بحث تجاوز به عنف و با اعمال زور، مسئله دیگری است.
در مورد اول باید ادله شرعی موجود باشد؛ به این نحو که شهود به تعداد مقرر در شرع و قانون، بر وقوع آن شهادت دهند و شهادتشان چنان باشد که در شرع مقرر شده یا مرتکب یا مرتکبان اقرار کنند. البته باید توجه شود اقرار هریک از آنان صرفا علیه خودشان قابل استناد است و نه در طرف مقابل».
وی افزود: «اما در مورد زنای به عنف، نباید در پی دلایل شرعی روابط جنسی بدون اجبار بود؛ دراین مورد میتوان موضوع رابا استناد به دلایل علمی یعنی نظر دکتر قانونی، قراین و کشور امارات و از همه ی مهمتر تست دی.ان.ای احراز کرد. مورد اخیر دلیلی است که تقریباً قابل رد و خدشه نیست؛ یعنی تقریباً محال است که دی.ان.ای دو نفر باهم اشتباه شود. ازاینرو گمان می رود باید به مردم اطلاع رسانی شود تا از شکایت واهمه نداشته باشند.
یک نکته اجتماعی و مبتنی بر نوعی دیدگاه فرهنگی نادرست وجوددارد که باید اصلاح شود و آن اینکه متأسفانه وقتی به خانمی تجاوز میشود، به نوعی احساس گناه میکند و ازآن بدتر اینکه عده ای از افراد جامعه هم نه به دیده فرد بزهدیده و محل ستم واقعشده، بلکه با نظر تحقیر به او مینگرند».
عضو کانون وکلای دادگستری خاطرنشان کرد: «این برداشت و تلقی، سراسر اشتباه، قبولنشدنی و دور از انسانیت است. این مورد هیچ تفاوتی با موارد ندارد؛ مانند آن است که اگر سگ هاری به کسی حمله و وی را زخمی کرد، ما به فرد زخمی با دیده تحقیر نگاه کنیم و ایراد بگیریم که چرا سگ هار به تو حمله کرده است. بدیهی است تغییر آن طرز فکر، محتاج کار فرهنگی است و باید ذهنها تغییر کند؛ اما درعینحال لازم است خانمها قدر خودرا بدانند
و حقوق خودرا بشناسند و هرگز در مقابل متجاوزان کوتاه نیایند. باید توجه کرد این تجاوز می تواند رابطه جنسی به معنای اخص با اعمال زور باشد تا سایر تعرضات بدنی و حتی لفظی که به کرامت انسانی خانمها و حرمت ایشان لطمه میزند. درعینحال مراجع ارجمند قضائی نیز باید دراین موارد حساسیت بیشتری به خرج دهند
و بهویژه از دلایل علمی به شکل وسیعتر و بیشتری استفاده کنند و همینطور در آموزش دختران خود چنان رفتار کنند که دختران در قبال اینگونه تهاجمها و تجاوزها، دچار احساس گناه نشوند و از حقوق خود نگذرند ودر مقابل متجاوز سکوت نکنند. البته نقش مردانی راکه در جریان این قبیل امور قرار می گیرند و باید عکسالعمل بهموقع و قاطع نشان دهند، نباید فراموش کرد».
بهطورکلی در فرهنگ حاکم بر عامه مردم، کسیکه به او تجاوز میشود با فرد متجاوز به یک اندازه مقصر بنظر میرسند. شاید در ابتدای امر آدمها به دیده ترحم به فرد آزاردیده نگاه کنند؛ اما کمکم این نگاه ترحمآمیز تبدیل به تمسخر میشود. درحالیکه فردی که به او تجاوز شده، نیاز به ترحم ندارد؛ او نیازمند
کمک برای رسیدن به حق خود از مراجع قانونی است واکنشها نسبت به اذیت و اذیت جنسی نیز متفاوت است. دکتر شیرین پوری، رواندکتر و استاد دانشگاه برکلی، در مصاحبه با «شرق» درباره واکنش متفاوت افراد در قبال فرد متجاوز می گوید: «افراد واکنشهای مختلفی را دراین شرایط نشان میدهند؛ عدهای به فرد متجاوز مانند ابرقهرمان نگاه میکنند؛
مانند افرادی که به مردی که با وی در ارتباط هستند نگاهی ماورایی دارند و زمانی که مورد تجاوز و توهین وی قرار می گیرند، به نظرشان مهم نیست ودر برابر اذیت و اذیتهای چندباره نیز سکوت میکنند. دسته دوم آنهایی هستند که دلشان می خواهد در هر شرایطی قربانی باشند؛ آن ها می خواهند با نشاندادن خود بهعنوان قربانی، از دیگران امتیاز بگیرند. دسته سوم تلاش میکنند جلوی تجاوز را بگیرند و درصورتی که اذیت و اذیت بشوند،
سعی میکنند این موقعیت برایشان تکرار نشود. این دسته سوم بیشترین آسیب را می بینند». وی میافزاید: «در عده ای از جوامع، فردی که به او تجاوز شده از بیشترین حمایت اجتماعی و قانونی برخوردار است؛ رفتاری که با وی میشود منطقی است و او باوجود زجری که کشیده؛ اما سریعتر می تواند به زندگی عادی برگردد؛
اما مسئله در کشورهایی با فرهنگ سنتی برعکس است؛ آدمها از فردی که به او تجاوز شده، دوری کرده و وی را بهخاطر حفظ آبرو وادار به سکوت می کنند. این نگاه در قوانین جاری نیز روان میشود؛ یعنی وقتی شما وارد دادگاهها و مجاری قانونی می شوید، ممکن است
با آدمهایی روبرو شوید که توصیه کنند در برابر این اتفاق سکوت کنید، یا حتی به بزرگترِ فردی که به او تجاوز شده، بگویند دختر یا پسر شما احتمالا دروغ میگوید و خودش خودخواسته تن به روابط جنسی می دهد. افراد از این نگاه می ترسند و ترجیح می دهند خودخوری کنند یا حتی خودکشی را انتخاب میکنند
شبها از ترس دست درازی پدرم به من و خواهرم فاطمه خوابم نمیبرد
فاطمه در 8 سالگی برای مدتی هرروز به بهانه بستنی و… به کارگاه چوب بری کشیده میشد و آنجا مورد تجاوز قرار میگرفت. کار به جایی رسید که او به این وضعیت عادت کرد. 10 سالش بیشتر نبود اما حتی بلال فروش و کلهپز محل نیز به او دست درازی کرده بودند و با دریافتهای 2 هزار تومانی و 5 هزار تومانی، اینکار هر روزش شده بود…
روزنامه ایران گزارش داد: مردی سوار بر کمباین در بین گندمها حرکت می کند و دروی محصول، ابر کوچکی را در نزدیکی شهری با زندگیهای غبارآلود ایجاد کرده است. کمی جلوتر ازآن، جاده به سمت خاکی شدن میپیچد و تا جایی پیش می رود که تا چشم کار می کند، خاک است و خاک و دخمههای آجری. همین حوالی تهران،
چند سال پیش مددکارها در کارگاهی را کوبیدند، مردی از کارگاه چوببری بیرون آمد و گفت هیچکس این جا نیست، اما کمی بعد ازآن 4 دختربچه کمتر از 10 سال با گریه و چهرههایی مستأصل به دو فرار کردند، بیرون آمدند و به مددکارها پناه بردند. آن طرفتر هم باغی است که پای دنیا دخترکی 7 ساله رابه خاطر تجاوز سرایدار به او به دادگاه باز کرد و پروندهاش رابه دیوان عالی کشور رساند.
دختری که از 4 تا 6 سالگی بطور مستمر در همین باغ، به جسم نحیف و روح لطیفش تعرض میشده است. همین حوالی دختری زندگی میکند که پدرش افغان و مادر معتادش ایرانی است. 10 ساله است اما شناسنامه ندارد. چند وقت پیش مادر او برای دریافت مواد تلاش می کرد تا کودکش رابه مردی اجاره دهد، مردی که کارش همین ودر محلههای فقیرنشین مشهور است. رویا هم حتی قبل از آنکه به سن بلوغ برسد بهمین ترتیب، تجربه تجاوز را از سر میگذراند.
اینجـا، فقر و اوضـاع نابسامان اقتصادی، کارهای سخت انجام دادن و تجربه خشونتهای جنسی و جسمی خاطرهای مشترک میان بچههایی است که بعضی افغان هستند، بعضی ایرانی و بعضیها نیز یکی از والدینشان ایرانی و دیگری افغان است. مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران بتازگی با اعلام نتایج یک پژوهش درباره 400 کودک کار گفته است:«ثابت میکنیم که به 90 درصد کودکان کار تجاوز میشود.»
تجاوز جنسی میان زباله ها
بالاتر از این منطقه، شهرکی از توابع جنوب تهران، درکنار کورههای آجرپزی بیغولههایی ساخته شده و چند خانوار آنجا کنار هم زندگی می کنند. دختربچههای لاغراندام با پیراهنهایی بلند در بین خاکها روزگار میگذرانند و به صاحب کوره «ارباب» می گویند. هوای عصر پاییز دراین بیابان سرد است
و آتشی روشن کردهاند. خاطره، دخترک 7 ساله آجرهای کوچکی برمی دارد، روی منبع آتش پرت می کند تا آنرا خاموش کند، با مهارت دست هایش را برای نشان دادن نحوه کارش تکان میدهد و می گوید:«ما هم آجر میزدیم. آجرها را برمی داشتیم اینجوری اینجوری، خانه به خانه کنار هم میچیدیم. سخت بود. سنگین بودند.» رکود ساختمانی دامن کودکان کار در کورههای آجرپزی را نیز گرفته است و کسب و کار دیگری
دراین جغرافیای بیابانی رونق گرفته است. یکی از اعضای جمعیت امام علی میگوید:«قبلاً بچهها در کورهها یا واحدهای صنعتی کار میکردند، اما مثل تمام بخشهای اقتصاد، اینکار هم به رکود خورد. همین حالا بچهها آشغالگردی میکنند و پول در میآورند.» حالا کورهها به گاراژی از ضایعات که حکم پول را برای کودکی بچهها دارد، تبدیل شدهاند. بچهها آشغالها رابه کورههای متروک میآورند، آنها را دپو و جداسازی میکنند و به پیمان کارهای بازیافت شهرداری میفروشند.
الهام فخاری، عضو شورای شهر تهران چند وقت پیش گفته بود:«سوءاستفاده جنسی بزرگترین آسیب برای بچههای آشغالگرد است.»این جا، یکی از محلههای حاشیه است که از دردِ فقر، همه ی نوع آسیبی در آن جریان دارد. هر بار که خبری از قتل، تجاوز، کودک آزاری و… منتشر می شود، موجی از درد را همراه خود میکشاند،
چند وقت بعد فراموش می شود تا کار به حادثه بعدی برسد. اما در سکونتگاههای فقیرنشین درد روایت هر روزه آن هاست. بچههایی که در بین خانوادههایی معتاد، کار می کنند و گاه نیز در کودکی بعد از تجربههای تجاوز کارشان به اعتیاد جنسی و تنفروشی می رسد.
کار میان اسید و سوزن صنعتی
رعنا، دختر 19 سالهای است که از اولین سالهای نوجوانی خود کار کرده است. نه دستفروشی، نه گلفروشی و نه پاک کردن شیشههای ماشینها سر چهارراه، او روزهای 11 تا 15 سالگیاش را در کارگاه قطعهسازی اتومبیل گذرانده است. حالا سیمای او نه دختر جوان 19 ساله، که زنی استخوان ترکانده با نگاهی رنج دیده است. او دراین شهرک زندگی کرده، روستایی که تا چند وقت پیش حاشیه بوده و حالا بدون هیچ زیرساخت و تأسیساتی،
به شهر تبدیل شده است. رعنا با حواسپرتی از روی زمان و سالها میگذرد و کارش را چنین روایت میکند:«دریک کارخانه خیلی بزرگ کار میکردم. سوله 700 متری بود. طاقچه و باکس ماشین میزدیم. برای همه ی جور ماشینهایی هم بود، پرشیا، 206 و… خیلی سخت بودو خطر داشت. یک بار داشتم طاقچهها را منگنه میزدم، دو تا انگشتم سوزن خورد و چسبید بههم.
دو ساعت فقط گریه می کردم. نمی دانستم باید چه کار کنم. دست یکی از همکارهایمان هم قطع شد. از آنجا بیرونم کردند، پولم را درست ندادند.» او بعد ازآن سرِ کاری رفته که اسمش را «آبکاری» میگذارد:«این چیزهای فلزی راکه ازآن لیوان و ظرف آویزان می کنند، آبکاری می کردیم.
در اسید میگذاشتیم که زنگ زدگیاش برود. خیلی وقتها اسید میپاشید و صورتم را میسوزاند. خیلی سخت بود. شبها هم که خانه میرفتم، نمیتوانستم بخوابم.آدم است دیگر، می ترسد.» ترس او نه از زندگی فقیرانه در محله موادفروشها، بلکه از پدرش بوده است. پدری معتادکه به دخترهایش دست درازی و تعرض می کرد.
تن فروشی در 10 سالگی، برای 5 هزار تومانرعنا حالا در خانه علم جمعیت امام علی زندگی میکند و کارهای ساختمان را انجام میدهد، او میگوید:«هم اکنون خواهرم مشکلی دارد که نمی توانم بگذارم خانه بماند، بزرگترین خواستهام این است که وی را پیش خودم بیاورم.» دو تا از خواهرهایش در بهزیستی زندگی می کنند اما خواهر 13 ساله دیگرش را از بهزیستی بیرون کردهاند.
او ابا دارد از مشکل خواهرش بگوید، اما روایت مددکاران از فاطمه که در 8 سالگی تجربه تجاوز صاحبِ کارگاهی چوببری را از سر گذرانده، روشن است. مسعود، یکی از مددکاران این خانواده چنین روایت میکند:«پدر خانواده حتی قرص تقویتی می خورد که شبها به بچههایش تعرض کند. بچهها از او میترسیدند
و به آدمهای دیگر آسان اعتماد کردند. فاطمه در 8 سالگی برای مدتی هرروز به بهانه بستنی و… به کارگاه چوب بری کشیده می شد و آنجا مورد تجاوز قرار می گرفت. کار به جایی رسید که او به این وضعیت عادت کرد. 10 سالش بیشتر نبود اما حتی بلال فروش و کلهپز محل نیز به او دست درازی کرده بودند و با دریافتهای 2 هزار تومانی و 5 هزار تومانی، اینکار هر روزش شده بود.» مسعود درباره وضعیتی که به آن اعتیاد جنسی میگویند،
ادامه میدهد:«کار به جایی رسید که خودش آمد پیش ما و گفت از این وضعیت خسته شدم، از خودم بدم می آید. وی را بهزیستی بردیم، اما آنجا هم به خاطر مشکلات روان شناختی زیادی که برایش پیش آمده بود، اذیت می کرد و بعد از دو ماه خودشان وی را به خانه برگرداندند. یکی از وقتهایی که پدرشان میخواست
بچهها را اذیت کند، دخترها با آجر به سر او زدند. ما باپلیس تماس گرفتیم، گفتند ساعت 12 شب حکم ورود به منزل نداریم و وادار شدیم با کمپهای ترک اعتیاد تماس بگیریم.» بعد ازآن، دو ماه طول می کشد تا مددکارها بتوانند به کمک وکیل، با جرم پرداخت نکردن نفقه و کودک آزاری که خود پدر به آن اعتراف کرده بود،
حدود دو سال مرد معتاد رابه زندان بیندازند. مددکار این خانواده می گوید: «حالا نیز دوران حبسش تمام و آزاد شده است. اما دراین مدت، مادر خانواده همدیگر از همه ی چیز عبور کرد و آن قدر وضعیت شان با فقر همراه بود که خانه رابه پاتوقی برای کارهای خودش تبدیل کرد.»
چهره فاطمه باوجود قامت کوتاهش، شباهتی به دخترکان نوجوان ندارد، کم حرف است ودر نگاهش تشویش زنان رنج کشیده و میانسال میگذرد. زندگی در محله ای فقیرنشین، تنها کودکی و نوجوانی را از او دریغ نکرده است؛ درد روایت هرروز بچههایی است که روزها و شب هایشان رابا فاصله نیم ساعتی از پایتخت در محلههای فراموش شده میگذرانند ودر هیاهوهای رسانهای نیز جایی ندارند.
زندگی در اوضاع بد اقتصادی کار رابه جایی رسانده است که معضلات اجتماعی به روندعادی زندگی بچهها تبدیل شده است. پسربچهای 7 ساله می گوید:«این جا پسر بزرگها با ما کاری می کنند که ما همان کارها رابا دخترهای کوچکتر میکنیم.»
آزار و اذیت شیطانی یک زن بارداراذیت و اذیت جنسی زنان سلاحی برای جنگ در آفریقاست مراکزی در آفریقا برای بازگرداندن زنان قربانی تجاوز به زندگی عادی تلاش می کنند.سالهای ٢٠٠١، ٢٠٠٤ و ٢٠٠٩ برای جانت ک. یعنی سالهای شوم و سرنوشتساز. یادآور روزهایی که شورشیان وارد روستا و حتی خانهاش شدند. تمام زنان اهل شرق کنگو می دانند ورود شورشیان به خانه چه معنایی دارد: اگر خوششانس باشند زورگیری و دزدی، اگر خوششانس نباشند، تجاوز یا مرگ.
در سال ٢٠٠١، جانت ک. یکی از همان خوششانسها بود. شورشیان گرسنه بودند و غذا میخواستند. در سال ٢٠٠٤، سربازان دولت وارد خانهشان شدند. جانت میگوید: «نمیدانستیم چرا خشمگین بودند.» تکتک مردان رابه بیرون از خانه بردند و بازجویی کردند. بعد از فلککردنشان، کف پاهایشان را در آبنمک گذاشتند.
انها قبل ازآنکه از خانه خارج شوند به زنان تجاوز کردند. جانت هنگام صحبت کردن سرش را پایین نمیاندازد. بعد از صحبت کردن با دیگر قربانیان به این نتیجه رسیده که نباید خجالت بکشد. کسانی که وی را مورد اذیت و اذیت جنسی قرار دادهاند، باید خجالت بکشند.
جانت ک. امروز ٥٢ سال دارد ودر یکی از روستاهای اطراف تپههای جنگلی شرق کنگو زندگی میکند. دراین روستاها ١٢ کلبه وجوددارد و اطراف از زمینهای ذرت و درخت موز احاطه شده و جاده رسیدن به آن بر اثر رفتوآمد روزمره انسان و دام بهوجود آمده. اهالی این روستا بدلیل دشواری کار روزمره و خشونت دایمی زود پیر می شوند.
جانت زن قدبلندی است، بهقدری صاف نشسته که انگار دارد نشان میدهد کسی نمی تواند وی را شکست دهد، اما دهان و چشمان پر از غمش وی را مسن نشان میدهند. هشت فرزند دارد و چهارسال است که همسرش را از دست داده. برای امرار معاش خیاطی میکند و به گفته خودش از خداوند قدرت می گیرد. روسری سفیدی به دور گردنش میبندد و هر شب دعای شکرگزاری میخواند.
بعد از تجاوز دچار بیاختیاری ادرار شده. اوایل فکر میکرد خوب می شود. «همیشه چندتا شلوار روی هم میپوشیدم و داخل اولین لایه کیسه پلاستیک میگذاشتم.» وقتی که شرایطش تغییری نمی کند به مرکز استان بوکاوا می رود.او می گوید: «به من گفته بودند کلینیکی برای زنانی که بیاختیاری ادرار دارند وجوددارد. قبلا فکر نمی کردم کسی بتواند کمکم کند.» پزشکان بیماری جانت را فیستول تشخیص دادند. جانت را جراحی کردند و بخیه زدند. بعد از جراحی بیاختیاریاش از بین رفت.
فیستول در ناحیه ژنیتال ناشی از ارتباط غیرطبیعی میان مثانه و واژن یا میان روده و واژن است که در نتیجه آسیبهای وارد شده اتفاق میافتد. در اثر فشار، بافت جداکننده پاره یا باز میشود که باعث می شود ادرار و مدفوع وارد واژن شده و ازآنجا ازبدن خارج شوند.
در سال ٢٠٠٩ شورشیان دوباره به این روستا برگشتند. جانت در آن زمان باردار بودو التماسشان می کرد که رحم کنند. اما چهار نفر از شورشیان گفتند که باردار بودنش برایشان اهمیتی ندارد. بعد ازآن حادثه همسایهها جانت رابه بیمارستان منتقل کردند. نوزاد داخل شکمش مرده بودو ادرارش دوباره بیاختیار ازبدن خارج میشد.
فیستول این دفعه پیچیدهتر شده بود. بعد از چهار عمل جراحی، پزشکان گفتند کاری از دستشان برنمیآید. وی را با آمبولانس به روستایش، لیکریما که دریک ساعتی بوکاوا قرار دارد برگرداندند. جانت دوباره از کهنه استفاده میکرد و چندین شلوار روی هم میپوشید.
او همان گونه با این مشکل دست و پنجه نرم می کند و به ندرت از خانه بیرون می آید. اهالی روستا از او فاصله می گیرند. می گوید: «انها میگویند که بو می دهم.» تخمینها نشان می دهند که در دو دهه گذشته چندصدهزار نفر از زنان در شرق کنگو مورد اذیت و اذیت جنسی قرار گرفتهاند و تجاوز دراین منطقه به سلاح جنگی تبدیل شده. از اوایل دهه ٩٠، درگیریهای خشونتآمیز بر سر منابع معدنی شدت گرفته. موادی مانند تانتالیت، قلع، طلا و تنگستن
که مواد خام مورد نیاز صنعت دیجیتال هستند.گروههای جدیدی از شورشیان دایما درحال شکل گیری است. آن ها برای برقراری امنیت در دسترسی به آن معادن از خارج کشور اسلحه و پول دریافت میکنند. این شورشیان تمام روستاها را از بین میبرند. سربازان کودک رابه خدمت میگیرند و زنان رابه بردگی گرفته
و به آن ها تجاوز کرده و با شلاق و چماق با آن ها برخورد می کنند. نزدیک به ٥میلیون نفر تا به امروز جان خودرا دراین درگیریها از دست دادهاند.فیستول یکی از عوارض فیزیکی این خشونت بیرحمانه است. جانت میگوید: «وقتی بشما تجاوز می کنند، می خواهند بشما آسیب برسانند. کار نفر نخست که تمام میشود، نوبت به نفر بعدی میرسد.»
مشکل همیشگی زنان
فیستول معضل تعداد زیادی از کشور های آفریقایی است. این مشکل میتواند بر اثر زایمان هم پیش بیاید. مشکلی که برای ساوارا آ ١٨ساله اهل سومالی بهوجود آمده. او همان طور که دراین کشور مرسوم است در 14سالگی ازدواج کرد. حتی بعد ازآنکه تمام اهالی روستا به خاطر جنگ داخلی در سومالی به اتیوپی فرار کردند این رسم همان گونه باقی ماند. انها در اتیوپی، در منطقه بیابانی نزدیک به رشتهکوهی زندگی می کنند. مادران زمینها را شخم میزدند
و کودکان به بزها میرسیدند.زایمان در داخل خانه روی زمین هم یکیدیگر از مرسومات به شمار میرفت، با کمک مادر و یکیدیگر از زنان مسن روستا. ساوارا آ در 16سالگی حامله شد و زمانی که با لگن بسیار باریکش نتوانست بچه رابه دنیا بیاورد، به درمانگاه منتقل شد، اما دیگر دیر شده بود، بچه مرده بودو مادر هم بیاختیاری ادرار گرفته بود.
شوهر ساوارا ترکش کرد و او به خانه پدر و مادرش برگشت. از اینکه بوی ادرار میداد، خجالت میکشید. دختر 16 سالهای که به آینده هیچ امیدی نداشت. سازمان بهداشت جهانی تخمین میزند در مناطق جنوب صحرای آفریقا تعداد زنانی که با بیماری فیستول دستوپنجه نرم می کنند به دو میلیون نفر میرسد. سالانه بین 50 تا 100 هزار مورد به این تعداد اضافه می شود. این مشکلی است که همیشه وجود داشته و به زمان یونان باستان برمیگردد.
تا قبل از اوایل قرن بیستم، فیستول در اروپا مشکل بزرگی به شمار میرفت، اما از زمان بهوجود آمدن مراقبتهای پیش از تولد، تولد در بیمارستان و سزارین، عموما به مشکل قدیمیای تبدیل شده است. بیشتر فیستولها بر اثر پیچیدگیهای هنگام زایمان بهوجود می آیند. اگر نوزاد درست در لگن جا نشود، سرش بر بافتی که در استخوان لگن مادر قرار دارد، فشار وارد می کند ودر نتیجه سوراخها و شکافهایی در دیواره مثانه و روده ایجاد می شوند.
فیستولی که بر اثر زایمان به وجود می آید، اکثرا در بین زنان فقیر اتفاق میافتد. انزوای جغرافیایی، کمبود درآمد برای مراقبتهای دکتری و سنتهایی مانند زایمان در خانه، ساختار اجتماعی پدرسالار که در آن ارزش بسیار کمی برای جان زن قایل می شوند، ازدواج در سن کم و سوءتغذیه به وقوع این بیماری کمک میکنند.
در کشور های فقیر دنیا، زنان یک در بین در بیمارستان یا با کمک قابله زایمان می کنند. حدود ١٥درصد زنان باردار آفریقایی دچار پیچیدگیهای زایمان میشوند و احتیاج به مراقبتهای دکتری دارند. نزدیکترین کلینیک طبق معمول فاصله زیادی دارد یا پزشکان آموزشدیده یا امکان دسترسی به تجهیزات دکتری مناسب وجود ندارد.
برای زنان، آسیبای که به وجهه اجتماعیشان وارد می شود، بدتر از خود بیماری است، چون بوی بدی میدهند، ایزوله میشوند و دیگر نمی توانند به بازار یا کلیسا بروند. اغلب شوهرهایشان ترکشان میکنند ودر نتیجه منبع مالیشان را هم از دست میدهند. بعضیها فقیر، شرمسار و با از دسترفتن منزلت اجتماعیشان، اقدام به خودکشی میکنند.
نزدیک به 95درصد فیستولهای ناشی از زایمان قابل درمان هستند. پزشکان میگویند که شانس موفقیت برای درمان فیستولهایی که در اثر تجاوز به وجود می آیند، کمتر است، چون طبق معمول به بیمار صدمات بسیاری وارد می شود. در مواردی که آسیب جدی باشد، حتی جراحی هم نمیتواند کمک کند. بدتر ازآن، برخلاف تعداد بسیار بالای زنان آسیبدیده، کلینیکهای تخصصی در زمینه فیستولها در آفریقا وجود ندارد.
آنت ک. در مرکز استان بوکاوا در قسمت کنگونشین آن در کلینیک پانزی جراحی شد. جراحی درنهایت موفقیتآمیز نبود. او هنوز دچار بیاختیاری است. دنیس ماکویج، موسس این کلینیک است. او بدلیل ایستادگی در برابر خشونت و دستاوردهایش در ترویج بهداشت زنان توانست جایزه اتحادیه اروپا برای حامیان حقوق بشر موسوم به ساخاروف را دریافت کند. ماکویج، مرکز پانزی را برای ترویج امید در زنان تاسیس کرد.
او مردی تنومند با صورتی آرام و دارای چشمانی باهوش است. کلینیک پانزی مانند سرابی وسط شهر شلوغ بوکاوا قرار دارد، با ساختمانهای سفید، گلهای فراوان و مسیرهایی که با بستری از گلها پوشیده شدهاند. اتاق کنفرانسی هم وجوددارد که پزشکان از تمام آفریقا برای آموزش به آنجا می آیند.
ماکویج به دور دنیا سفر کرده تا درباره خشونت علیه زنان دراین کشور سخنرانی کند. او با بازیگرانی مانند آنجلینا جولی و بن افلک صحبت ودر سازمان ملل و تعداد زیادی از سازمانهای دیگر سخنرانی کرده است، همچنین بارها و بارها از جامعه جهانی تقاضای کرده تا برای اجرای عدالت بر دولت کنگو فشار بیاورند و به زنان این کشور کمک کنند.
اما دنیس ماکویج 62 ساله دیگر خسته شده، نه به خاطر اینکه امیدی نداشته باشد -او با این حال توانسته در طی 20 سال گذشته 50 هزار زن را جراحی کند، چون جامعه جهانی کمک نمی کند یا نمیتواند کمک کند- چون میزان تجاوزها کم نشدهاند.تنها چیزی که عوض شده نوع قربانیان است. امروزه روی تخت جراحی دختربچهها جراحی می شوند.
دخترانی که به انها تجاوز شده و جایی ولشان کردند تا بمیرند. مهارت دکتری به گفته ماکویج، مشکل فیستولها را حل نخواهد کرد. «نمی توانید علیه خشونت جراحی کنید، تنها میتوانید آنرا متوقف کنید.»
امید در اتیوپی
بعد از ١٨ ماه ایزولهشدن در کلبه مادرش، ساوارا که اهل سومالی است، از وجود «بیمارستان هملین فیستول» در آدیس آبابا خبردار شد. او ٧٦٠ کیلومتر رابا اتوبوسهای عمومی به پایتخت اتیوپی سفر کرد. «پول بلیت اتوبوسم را عمویم پرداخت کرد. پدرم نمی خواست کمکم کند. میگفت ارزشش را ندارد.»
ساوارا جوانی زبیا و خجالتی با صورتی لاغر است. قبل از جراحی، یکیدیگر از زنانی که در کلینیک بود به او انگشتری با سنگ آبی هدیه داد. «این اولینباری بود که بعد از سالها کادو گرفتم. برایم خوششانس آورد.»برای جراحی باید صبر می کرد. خیلی لاغر بودو به خاطر نشستن هنگام زایمان و ادرارهای بیاختیار که باعث عفونت بافت داخل ران پایش شده، سیستم عصبیاش مشکل پیدا کرده بود. او با خجالت میگوید: «اغلب چیزی نمی خورم
یا نمینوشم، چون نمیخوام چیزی ازم جاری شود.»کادر دکتری کلینیک تا بهبودی کامل از او پرستاری کردند: تزریق ویتامینهای لازم برای بدنش، فیزیوتراپی برای آسیبهای عصبی داخل پا و مشاوره برای روحیهاش. بعد از گذشت ١٢ هفته، بالاخره جراحی شد. فیستول در انتهای بالایی مثانه قرار داشت که نسبتا عمل اسانی برای پزشکان است. آن ها آپاندیس را درآوردند و بعد فیستول را دوختند. دو روزبعد از جراحی،
ساوارا درکنار دیگر بیماران در ورودی بیمارستان نشسته بود؛ جاییکه تنها تلویزیون بیمارستان روبهروی چندین نیمکت چوبی قرار دارد. هنگام تماشای برنامهای کمدی، ساوارا خندید؛ این اولینبار در دوسال اخیر است که میتوانست بخندد بدون آنکه خودش را خیس کند. وقتی پرستار حالش را پرسید، چشمانش برق میزد: «احساس تازهای دارم. دیگر بو نمی دهم. دکتر گفت که حالا میتوانم بچهدار شوم.» از زمان تاسیس بیمارستان هملین
در آدیس آبابا در ٤٠سال پیش، دههاهزار بیمار تحت درمان قرار گرفتهاند، اما برعکس در کنگو این تعداد سالانه رو به کاهش است. به گفته «فکاد آیناچو»، مدیر کلینیک، زمانی بود که هرماه تعداد زنان مراجعهکننده به ١٠٠ نفر میرسید. این رقم امروزه به ١٠نفر رسیده، دلیل این کاهش پیشرفت سیستم بهداشت این کشور است. دولت اتیوپی برنامه پنجسالهای را برای اصلاح سیستم بهداشت تعیین کرده تا قابلهها آموزش ببینند
ودر مناطقی که از بیمارستانها فاصله دارند، بتوانند کمک کنند. اتیوپی توانسته نسبت به سال ١٩٩٠، میزان مرگومیر ناشی از زایمان را ٧٢درصد کاهش دهد که شامل بیماران فیستول هم می باشد. تعداد زنانی که در مراکز درمانی تخصصی زایمان می کنند، بیشتر و بیشتر شده و پزشکان مجرب هم در بیمارستانهای بیشتری کار میکنند.
محل آرامش
جانت ک. که اهل کنگو است، آرامش روحی را در گروه ١٥نفرهای از زنان که سرنوشت یکسانی با او دارند، پیدا کرد. این گروه که موسوم به سیماما است، در زبان محلی ماشی معنی «ما ایستادهایم» می دهد.تمام زنان این گروه مورد اذیت و اذیت جنسی قرار گرفته و بیشترشان مشکل بیاختیاری دارند. انها ماهی دو بار با مددکاران اجتماعی سازمان کمکرسانی کنگو موسوم به کمیسیون عدالت و صلح ملاقات می کنند تا درباره نگرانیها و مشکلات سلامتیشان صحبت کنند.
انها در کلبهای که دارای یک میز و نیمکتهای زهوار در رفته است، با کمک یک دیگر آشپزی می کنند. تابلویی روی دیوار نوشته شده «ما صلح می خواهیم» و «ما همه ی باهم هستیم». این خانه متعلق به کلیساست ودر روستایی به فاصله دو ساعتی بوکاوا قرار دارد.
خیابانهای آن بسیار خطرناکند، چون هیچکس نمی داند حمله بعدی شورشیان چه زمانی خواهد بودو زنان گروه باید این شجاعت را داشته باشند که یکی دو ساعت پیادهروی کنند تا به کلبه برسند. ترس از دوباره قربانیشدن همیشه وجوددارد.زنان این گروه نام این خانه را محل آرامش گذاشتهاند، چون در آن می توانند
درباره هر چیزی که دوست دارند، صحبت کنند؛چیزهایی که ازآن خجالت می کشند و هیچوقت درباره انها با هیچکس نمیتوانستند صحبت کنند. چون میتوانند گریه کنند و خالی شوند و هیچ چیزی به دنیای بیرون درز نکند. آن ها هر دوشنبه و جمعه، با یک دیگر در زمینی که باهم خریدهاند، کار می کنند.
هر محصولی که احتیاج دارند برای خود برمیدارند و هر چی باقی بماند، می فروشند. انها درآمدشان را در صندوق مخصوصی نگهداری می کنند و اگر کسی کمک مالی احتیاج داشته باشد، می تواند ازآن صندوق قرض بگیرد.جانت می گوید: «ما آسیبدیدهایم و برای همیشه خجالتزده، اما تنها نیستیم. ما درک می کنیم اتفاقی که برایمان افتاده، تقصیر خودمان نبوده.»