غدیرانه رئیس فرهنگستان هنر/ عید غدیر است و امروز مولای عالم ظهیر است
گروه ادب ــ غدیرانه محمدعلی معلمدامغانی رئیس فرهنگستان هنر، به مناسبت عید غدیر، جشن ولایت امیر مومنان علی(ع)، منتشر شد.
صبح و شام ای ماهیان آبگیر
میرسیم از بحر خضرا رود رود
لطف حق مائیم در بحر وجود
ماهی و آبیم ما در این سراب
نیست فکر و ذکر ما جز آب آب
از چه پبش آمد از اینسان هست و نیست
یا چه پیش آمد که انسان شد دوزیست
گفت باقل واکهها شاه و دو شهر
نرم نرمک میرسانمتان به نهر
ای شمارا من امان و من امیر
همرهی بایست شه را زین غدیر
راهیان ای کاش ماهی میشدید
ره سوی بحر است راهی میشدید
واکه را جستید اینجا وک شدید
مثنوی خوان یقین و شک شدید
همرهان از شکتان رستن خوش است
لب گشودستید اگر بستن خوش است
بس کنید از واکه و گفت و شنود
خواب بیداریست میباید غنود
تا نمردستید از نفس شرور
قورباغه استید در چاه غرور
در تک این چه به ششدر ماندهاید
هفتخوانست این ره و در ماندهاید
تا به نوعی رسته از این غم شوید
زی فرا راهست اگر رستم شوید
رست باید از تک این چاه ورست
رفت باید زآخر ره زی نخست
ره سلوک اولست و آخرست
فهم راز باطن است و ظاهر است
رست هرکس با ولی انباز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
شادمان باد آنکه این مصراع گفت
عاشقی مسئول بود از راع گفت
گفت شاید ترک عاداتی شود
بیش و کم در ره مراعاتی شود
روز باید در رسد راز است راز
مانده شب مانده آز است آز
آزو ناز و تاز ساز آرزوست
جهل و جور و جنگ و جهد و جستجوست
خویش را از کودکی بازی مده
سرکشی را نام دمسازی منه
یک سحر بس کن چنان و چون و چند
روبه حق برخوان به آواز بلند
کی خدا راز جهان را روز کن
مهر و مه را بر جهان پیروز کن
ای خدا دنیای ما از احولی
هم محمد میشناسد هم علی
راز بگشا ای علی مرتضا
ای پس از سوالقضا حسن القضا
روز بنما آنچه شب چون شب فاصلست
کانچه بینی از دوبینی حاصلست
مردم احول چپول است و شپول
از دوبینیها جهول و گیج و گول
روی و آئینه نمیداند یکیست
روتوئی در این سوی و آن سو توئی
کار را یکرویه کن چند از دوئی
ای پسر اولی و مولی یک تن است
زانکه صورت با هیولی یکتن است
فرجه کن در مصطفا و مرتضا
تن زجان و جان زتن نبود جدا
در نمیگنجد کسی بین دو دوست
کنت من مولی علی مولای اوست
*******
غمگین و ترسان مرانید در راهمان آبگیر است
در وادی عطشان نمانید چاه بیابان غدیر است
زینسو ره کاروان است زانسوی ریگ روان است
زانسو امان امین نیست زینسو امان امیر است
جهل و جوانی برادر اندوه کوه است و کر در
در ره صواب و سلامت موقوف فرمان پیر است
مارا به ره پیر و رهبر کس نیست غیر از پیمبر
او گفت مارا که حیدر در ملک اندیشه شیر است
حیدر صفی است و صفدر من شهر علمم علی در
میر مراد مطهر خیبر گشای خبیر است
من کنت مولا فهذا مولا علیٌ بخوانید
یعنی که بعد از محمد دست علی دستگیر است
در ماه ذیحجه در خم فرمود احمد که مردم
من عین مهر منیرم عین علی مستنیر است
گر نور اثنی عشر نیست شبهای غم را سحر نیست
محنه است و آل محمد نوع بشر را بشیر است
پیش از نزول مکافات آخر زمان است و آفات
ای لنگ فرق و منافات بیمایه نانت فطیر است
حق آشکار نهان بود مقصود حق امتحان بود
رستی اگر ریسمان را از چنگ چنبر گذیر است
ای پوست بس کن از این لاغ سلخ است و دکان دباغ
اذن شفاعت خدا راست احمد بشیر نذیر است
امکان قهر و عتاب است بیم عذاب و عقاب است
قبر و نکیر است و منکر حکم خدائی که چیر است
خشم خدا را میفروز تجدید بیعت کن امروز
عید غدیر است و امروز مولای عالم ظهیر است