شانزده ساله بود یک فرزند
کرد پرسش ز مادرش روزی
هیجده ساله گر شوم فردا
در تولدم چه هدیه اندوزی
=
مادرش با تفکر و با غصه
گفت زود است فکر آن بکنیم
میتوانیم در زما ن خودش
آنچه لازم شود کار بنهیم
=
آن پسر عمر او گذشت سریع
او که بیمار در خطر افتاد
قلب او ناتوان و رنجور گشت
شد نیازش به قلب خوب زیاد
=
هجدهم عید زاد روزش شد
او شفا یافت کامل از آن درد
تارسید او به خانه اش آنروز
دید نامه ز مادرش آن مرد
=
گر شود نامه ام بخوانی تو
هدیه ام پس رسید بی تردید
قلب من دادمش به تو باعشق
تا بمانی سلامت و جاوید
کرد پرسش ز مادرش روزی
هیجده ساله گر شوم فردا
در تولدم چه هدیه اندوزی
=
مادرش با تفکر و با غصه
گفت زود است فکر آن بکنیم
میتوانیم در زما ن خودش
آنچه لازم شود کار بنهیم
=
آن پسر عمر او گذشت سریع
او که بیمار در خطر افتاد
قلب او ناتوان و رنجور گشت
شد نیازش به قلب خوب زیاد
=
هجدهم عید زاد روزش شد
او شفا یافت کامل از آن درد
تارسید او به خانه اش آنروز
دید نامه ز مادرش آن مرد
=
گر شود نامه ام بخوانی تو
هدیه ام پس رسید بی تردید
قلب من دادمش به تو باعشق
تا بمانی سلامت و جاوید