بی سلاح در عشق


بی سلاح در عشق

تو رفتی و ز این دوری چه سردم نمیدانی که من با خود چه کردم چه گویم تا نرنجد آن دل تو صبوری میکنم یک کوه دردم بدونه تو شده حالم پریشان شبیخون میزند غصه به هر دم تو ای خورشید و گرمای وجودم نباشیشاعر:علیرضا خمری

تو رفتی و ز این دوری چه سردم
نمیدانی که من با خود چه کردم
چه گویم تا نرنجد آن دل تو
صبوری میکنم یک کوه دردم
بدونه تو شده حالم پریشان
شبیخون میزند غصه به هر دم
تو ای خورشید و گرمای وجودم
نباشی من چه پاییزم چه زردم
بجنگم آمدی با چشم مستت
کجا دیدی توانی در نبردم
منم آن بی سلاح جنگ عشقت
بکش تا من به قربان تو گردم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


نام بیماری سخت ترانه علیدوستی اعلام شد | اعلام آخرین وضعیت روند درمان بازیگر سرشناس