تضمین غزل استاد شهریار


تضمین غزل استاد شهریار

ای بسا ناله که از هجر تو دلبر کردم سینه از هجر تو بس آتش محشر کردم حیف باشد که به دل عشق تو باور کردم برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم حیف از ان عمر که در پای تو من سر کردم مه رخی و به خدا سرورشاعر:رضا دشتی


ای بسا ناله که از هجر تو دلبر کردم
سینه از هجر تو بس آتش محشر کردم
حیف باشد که به دل عشق تو باور کردم
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از ان عمر که در پای تو من سر کردم

مه رخی و به خدا سرور خوبان جهان
سروری و همه در پای تو افتاده چنان
حیف اما که به من نیست تورا وعده نشان
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم

من که با روی تو این غصه به ختم آمده بود
روزگارم ز صفای تو به گرم آمده بود
از صفای رخ تو نور به چشم آمده بود
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم

بعد از آن دربه دری بر در کوی تو نگار
این همه ناله من بر طلب وصل تو یار
بعد از آن عاشقی و وعده و پیمان و قرار
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم اواره و ترک سر و همسر کردم

تو که در باغ و چمن فخر گلستان مانی
تو که هر جلوه گری را به نگاهی رانی
تو که دایم به لبت نغمه مستان خوانی
زیر سر بالش دیباست تو را کی دانی
که من از خار و خس بادیه بستر کردم

بیتو بر ما نه هوایی و نه شوری و سریست
بیتو بر خانه دل ناله و شیون سپریست
دانی از هجر تو احوال من و خانه که چیست؟
در و دیوار به حال دل من زار گریست
هر کجا نالهٔ ناکامی خود سر کردم

بیتو مارا نشود مستی و پیمانه سهیم
بیتو بر جان من از مرگ غریبانه چه بیم
حال من از غم هجران تو بپرسی ز نسیم
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم
اشک‌ریزان هوس دامن مادر کردم

دل بسا از غم دوریت شکایت می کرد
اشک دیده ز غم و ناله روایت می کرد
از تو بر ما نگهی بس که کفایت می کرد
اشک از آویزهٔ گوش تو حکایت می کرد
پند از این گوش پذیرفتم از آن در کردم

کار من نیست کنم دیده به چشمان کسی
یا نهم پا به در و باغ و گلستان کسی
یا که از تیغ جفا دل کنم عنوان کسی
بعد از این گوش فلک نشنود افغان کسی
که من این گوش ز فریاد و فغان کر کردم

من و ماه است و شب و دیده ی تر
من و در حسرت دیدار تو در گوشه به سر
همه در خواب و من اما شده در شور و شرر
ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در
چشم را حلقه‌صفت دوخته بر در کردم

باده ریزان که شود راحت جانم ساقی
که شود هر دهنی شهره ی نامم ساقی
آتشی شد به دلم باده ی جامم ساقی
جای می خون جگر ریخت به کامم ساقی
گر هوای طرب و ساقی و ساغر کردم

بی تو شد مستی پر مایه ما را به زوال
بی تو هرگز نشود غیر فغان را به خیال
دشتیا نیست دگر بر دل من صورت حال
شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال
آن که من خاک رهش را به سر افسر کردم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس عجیبی که منوچهر هادی از دخترش موقع سال تحویل رو کرد+ عکس