توی این زمونهء سیاه و سرد
که داره میباره هرگوشه عذاب
من خاکستریِ تنها نشین
یه غریبم توی بهت و اضطراب
نه میتونم سمت دنیا بِرَم و
نه به آدما دیگه تکیه کنم
مثل آدمای زندونی باید
تو خودم بخندم و گریه کنم
نه سیاهم که خونم جهنمه
نه سفیدم که بهشت بهونمه
تنها دارایی من قلب فقط
که توی سینهء غرق خونمه
من یه خاکستری ام جا ندارم
توی این بازیِ شطرنج زمین
اگه حرفی بزنم تظاهره
سهم من فقط تماشا و همین
آخر بازی تو اما می بینی
اونکه بازندهء بازیِ منم
اون دوتا رقیبا شادن پیش هم
من ولی زخمیه کل بدنم
توی خواب غفلتند مثل خودم
مردمی باشادی های الکی
غم واسه ما قانونه که میشکنه
خندهء لبامون و یواشکی
که داره میباره هرگوشه عذاب
من خاکستریِ تنها نشین
یه غریبم توی بهت و اضطراب
نه میتونم سمت دنیا بِرَم و
نه به آدما دیگه تکیه کنم
مثل آدمای زندونی باید
تو خودم بخندم و گریه کنم
نه سیاهم که خونم جهنمه
نه سفیدم که بهشت بهونمه
تنها دارایی من قلب فقط
که توی سینهء غرق خونمه
من یه خاکستری ام جا ندارم
توی این بازیِ شطرنج زمین
اگه حرفی بزنم تظاهره
سهم من فقط تماشا و همین
آخر بازی تو اما می بینی
اونکه بازندهء بازیِ منم
اون دوتا رقیبا شادن پیش هم
من ولی زخمیه کل بدنم
توی خواب غفلتند مثل خودم
مردمی باشادی های الکی
غم واسه ما قانونه که میشکنه
خندهء لبامون و یواشکی