بغل کن زانوانت را و با غم سر کن عزیزم
به روز من نشستی، عشق را باور کن عزیزم
بیا سر را به روی شانهام بگذار و یک امشب
تمام بغض این سی ساله را پرپر کن عزیزم
منم، سنگ صبورت، آشنای دیر و دورت، من
بلرزان شانهها را، چشمها را تر کن عزیزم
بیا، هرچند مستم، امشب اما تا سحر هستم
شراب و شعر آوردم، بزن، لب تر کن عزیزم
دوتارم را نوایی کوک کردم، کیفمان کوک است
بزن، بشکن، بریز، اما بخوان، محشر کن عزیزم
قلم بردار و دعوت کن تمام میپرستان را
خودم هم ساقدوشت میشوم، باور کن عزیزم
بیا انگشتهایت را برقصان، خط به خط بنویس!
خمار آن کششهایم، قلم را سر کن عزیزم ...
به روز من نشستی، عشق را باور کن عزیزم
بیا سر را به روی شانهام بگذار و یک امشب
تمام بغض این سی ساله را پرپر کن عزیزم
منم، سنگ صبورت، آشنای دیر و دورت، من
بلرزان شانهها را، چشمها را تر کن عزیزم
بیا، هرچند مستم، امشب اما تا سحر هستم
شراب و شعر آوردم، بزن، لب تر کن عزیزم
دوتارم را نوایی کوک کردم، کیفمان کوک است
بزن، بشکن، بریز، اما بخوان، محشر کن عزیزم
قلم بردار و دعوت کن تمام میپرستان را
خودم هم ساقدوشت میشوم، باور کن عزیزم
بیا انگشتهایت را برقصان، خط به خط بنویس!
خمار آن کششهایم، قلم را سر کن عزیزم ...