الماس


الماس

گم شدم... لمس ها گم شدن لا به لای همه ی مشکی های موهات کااش دستی برای نوازش نداشتم کااش نداشتم هیچ نداشته ای تا داشته های تو بشه گم شدم... گم شدم تو تاریکیه بی رحمانه ی چشماات که زل زدن های منو ازشاعر:شاهین تحریمی

گم شدم...
لمس ها گم شدن لا به لای همه ی مشکی های موهات
کااش دستی برای نوازش نداشتم
کااش نداشتم هیچ نداشته ای تا داشته های تو بشه
گم شدم...
گم شدم تو تاریکیه بی رحمانه ی چشماات که زل زدن های منو از سیاه چاله ها دزدید
کاش میشد فقط قسمتی از اون سیاهی بشم تا از نزدیک قرق شدنمو ببینم
گم شدم...
گم شدم رو این خطوطه تموم نشدنی که فقط دم از سره سطر و نقطه های کم رنگ میزنن
کاش میشد رده پاهای تو از روی خط ها پاک میشد تا قلمم دراز دراز روی افق ها عمود میشد...
گم شدم تو نووری که از صورته تو سرازیره روی تنه بی روحه من که انتظار از هیچ آفتابی نداره...
کاش میشد ساحلی میشدم تا باز تابه تابشتو نقاشیه این سراب کنم.....
#ڪولی
#الماس
#دلنوشت

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دوبله خنده دار رضا شفیعی‌جم به زبان کُردی!/ ویدئو