به گزارش شهرآراآنلاین، هر زمان که وارد استودیو «چپچین» بشوی، داوود مرگان، فرید یاحقی و جواد زرینیا، سه گرافیست موفق مشهدی را میبینی که اگر سرشان توی کاغذ یا مانیتور نباشد، در گوشهای نشستهاند و درباره ایدهای که به ذهنشان رسیده است، همفکری میکنند. حاصل همین همفکریهایشان هم آثار زیادی بوده که به جشنوارهها و نمایشگاههای متعدد داخلی و خارجی راه یافته است. فرید، داوود و جواد، سه جوان با دیدگاهها و تخصصهای متفاوت، تصمیم گرفتند با انتخاب یک اسم و هویت مشترک، صدای واحدی از خودشان منتشر کنند. آنها سال٩٠ استودیو چپچین را افتتاح کردند و در عرض مدت کوتاهی این نام را در ایران سر زبانها انداختند. در اندک زمانی پا را فراتر از مرزهای ایران گذاشتند و از کشورهای مختلف دنیا، سفارشهای طراحی در حوزههای متنوع را انجام دادند.
در بین کارهای شاخص آنها میتوان به موزیک ویدئوی «خوشحالم» در سال۹۶ برای سیروان خسروی و طراحی سازهای غولآسا برای پروژه هویت بصری هفته طراحی گرافیک به سفارش انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران در سال٩٣ اشاره کرد. «چپچینها» برای شکل دادن به ایده این پروژه، بهجای طراحی با نرمافزارهای کامپیوتری، تصمیم گرفته بودند تصویر مدنظرشان را بهصورت واقعی و در ابعاد بزرگ بسازند. آنها برای ساخت این سازه، چندین هفته لباس کار بر تن در بیابان مشغول کار بودند.
همین حالا که دور میز چهارگوش وسط دفترشان نشستهایم و به شوخیها و خوشمزگیهایشان با یکدیگر، نگاه میکنیم، میتوانیم حدس بزنیم علت این موفقیت در روزگاری که طراحان گرافیک حرفهای کم نیستند، چیست.
موج مثبت داریم
فرید، ظاهری آرام دارد اما به نظر دوستانش، جدیت مهمترین ویژگی اوست که هیچوقت نمیگذارد کار گروهیشان در جایی لنگ بزند یا موانع، مزاحم کارشان شود. این هنرمند معتقد است که موفقیتشان بهخاطر حس و موج مثبت در بینشان است: «خوب کار کردن در عصر معاصر فقط نتیجه عواملی نیست که مستقیم به کار مربوط است. درحالحاضر تمرکز شرکتها، کارخانهها و سازمانهای ریز و درشت جهانی بر این است که اتمسفری از امواج مثبت در فضای کار به وجود بیاورند. این یک فضای دوستانه است. ما هم زمانی که شروع به کار کردن میکنیم، لاجرم این دوستی و ارتباط وارد کار میشود و میتوانیم گفتوگوی مشترک کنیم و حرف هم را بفهمیم. این یک نوع پیوند کاری است که خوشبختانه برای ما هم بهوجود آمده است.»
داوود و فرید در دانشکده هنر دانشگاه فردوسی همدوره بودند و در همان زمان دانشجویی کارهای فوقبرنامه زیادی در رشته خودشان یعنی گرافیک انجام میدادند. ریشه شکلگیری گروهشان هم، قبل از رسمی شدن، به همان دوران برمیگردد. داوود دنباله حرف فرید را میگیرد و میگوید: متاسفانه آدمها غافلند از اینکه ساعتهای زیادی از روزشان را در محیط کار و با هم سپری میکنند. ما بعضی اوقات ٢۴ساعت شبانهروز را در کنار هم میگذرانیم، پس مهم است همراهانمان چه کسانی باشند؛ مثل سفری که میخواهی بروی و انتخاب میکنی با چه کسی همراه شوی. ما به این موضوع اینگونه نگاه کردیم. «بیشتر دوستی میکنیم، لابهلایش کار و هیچوقت گذر زمان را احساس نمی کنیم.»
این را جواد میگوید که از بقیه کمسنوسالتر است. او در سال۸۷، وقتی در دانشکده هنر دانشگاه فردوسی گرافیک میخواند، دانشجوی فرید بود.
فرید با شوخطبعی مخصوص خودش، نگاهی به جواد میاندازد و میگوید: حالا سوالاتم را هم از تو میپرسم.
متفاوت بودن، ویژگیهای شخصی هرکدام از این سه نفر است که باعث شده است تیمشان چفتوبست خوبی داشته باشد. به گفته داوود در شکلگیری یک تیم، اگر تخصصها یکسان باشد، خروجی خوب نخواهد بود. «در تیم ما فرید خیلی مقید به زمانبندی است. حسابی پیگیر است و آدم را به جلو هل میدهد. من به جزئیات اهمیت میدهم و حل مشکلات فنی برعهده من است. جواد طراحی است که برای هر مشکلی راهحلی دارد.»
گزیدهکار شدهایم
راه رفتن روی لبه تیغ، اصطلاحی است که فرید در ادامه صحبتهایش بهکار میبرد تا درباره یکی از دغدغههای مهمشان بگوید: خیلی وقتها نمیتوانیم مرز بین هنر و تجارت را تفکیک کنیم. اینکه آیا باید لزوما نیاز بازار را برطرف کنیم یا صرفا به ارزشهای هنری کار فکر کنیم؟
او ادامه میدهد: خیلیها با پیشزمینههای صرفا هنری وارد این کار شدهاند؛ مثلا دستی بر طراحی داشته یا تصویرساز خوبی بودهاند اما بهدلیل نبود رشتههای گوناگون هنری و با نیمنگاهی به آینده کاری نامعلومِ دیگر رشتههای تجسمی، طراحی گرافیک را انتخاب کردهاند. ازطرفی در فضای آکادمیک، تمرکز اصلی بر روی زیباشناسی و آموزش مهارتهای فنی این رشته است، اما فضای کار خارج از دانشگاه چیز دیگری را میطلبد. جواد با اشاره به جمله «عوام بفهمند، خواص بپسندند» میگوید: این نکته یکی از دلایل گزیدهکار شدنمان است؛ چراکه ما میخواهیم در همان فضای کاری، تجربههای هنریمان را انجام دهیم. ولی داوود معتقد است که فقط شانس باعث میشود همهچیز سرجایش قرار بگیرد. بهگفته او، نمیتوان گفت زیرساختها درست است: «در برههای، مدیران متخصص و متعهدی در راس سازمانها و مراکز تجاری و فرهنگی قرار گرفتند که موج خوبی در گرافیک شهر مشهد شکل گرفت. در آن فضا ترکیب درستی از آدمهای متخصص و حرفهای دورهم جمع شدند و خب، نتیجه درخشان شد اما متاسفانه اینها به آدمها بستگی دارد نه زیرساختها؛ چون وقتی که مدیران عوض شوند، همهچیز عوض میشود و اولویتها جابهجا میشود.»
جهانی میاندیشیم، بومی کار میکنیم
فضای مجازی و الهام گرفتن از آثار جهانی، بحث دیگری است که در جمعمان مطرح میکنیم. فرید با یک جمله از «جان لستر»، فیلمساز معروف، دغدغهاش را در اینباره بیان میکند: «همواره تکنولوژی، الهامبخش هنر بوده و هنر، تکنولوژی را به چالش کشیده است، بنابراین طبیعی است که در دنیای معاصر، هنرمندان با رصد خروجیهای هنری از دریچه تکنولوژی از یکدیگر تاثیر بگیرند.» داوود ماجرا را از زاویه دیگری بررسی میکند: «در بستری زیست میکنیم که اندوختهای از بار فرهنگی و هویتی را حمل میکند، بنابراین اگر اثری از فیلتر ذهن تو میگذرد، حاصل نگاه تو به زندگی و شکل جهانبینی توست. درنتیجه منحصربهفرد است؛ به همین دلیل است که تفکر «بومی فکر کن، جهانی عمل کن» همیشه موفق است؛ رویهای که ما هم آن را سرلوحه کار خودمان قرار دادهایم.»
خودمان را به چالش میکشیم
لابهلای این همه دوستی و موج مثبت، نمیشود باور کرد که هیچ اختلافنظر، بحث و دلخوری بین هنرمندان جوان پیش نیامده باشد. داوود بهشوخی میگوید: اختلافنظر و چالش که نمک کار است. جواد ادامه میدهد: گاه خودمان را به چالش میکشیم تا به جاهای خوبی برسیم. آنها میگویند در این مواقع بهنظر، جمعی میرسند و معمولا هم خیلی کم پیش میآید بههم بگویند: «ببین گوش نکردی، این شد!»
بهگفته فرید، جدا از بحث دوستی، هویت استودیو هم برایشان ارزش دارد. برای حفظ همین روحیه است که گاهی کرنش هم به خرج میدهند.
داوود در پایان میگوید که ما شدن برایشان خیلی مهم بوده است: «منفعت شخصی را در یکی شدن میبینیم و به همین دلیل هم هست که از پرآوازه شدن نام تجاریمان، بیشتر از شنیدن نام خودمان خوشحال میشویم.»