جدایی


جدایی

وقتی شد همه ی درها به رویم بسته بودم دلخوش به آن نگاه عاشقانه به آن خنده های زیبا که بود بر لبت شکوفا تو رفتی کردی از رویم پنهان آن خنده های زیبا مگر نداشتی تو خبر که دل نازکم همجو برگ خشکی درشاعر:رحمان امیری

وقتی شد همه ی درها به رویم بسته
بودم دلخوش به آن نگاه عاشقانه
به آن خنده های زیبا که بود بر لبت شکوفا
تو رفتی کردی از رویم پنهان آن خنده های زیبا
مگر نداشتی تو خبر که دل نازکم
همجو برگ خشکی در پاییز
می شکند با نسیمی پس چرا رحایم کردی
با درد و غم آشنایم کردی
به کی بگویم غم این دل که
سرنوشت انداخت سایه ی شومی
بر عشق ما تا که باشیم
از هم جدا دل شکسته و بی پناه

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»، بهترین دعا و ظهور بزرگ‌ترین جایزه لیله الرغائب...