وقتی شد همه ی درها به رویم بسته
بودم دلخوش به آن نگاه عاشقانه
به آن خنده های زیبا که بود بر لبت شکوفا
تو رفتی کردی از رویم پنهان آن خنده های زیبا
مگر نداشتی تو خبر که دل نازکم
همجو برگ خشکی در پاییز
می شکند با نسیمی پس چرا رحایم کردی
با درد و غم آشنایم کردی
به کی بگویم غم این دل که
سرنوشت انداخت سایه ی شومی
بر عشق ما تا که باشیم
از هم جدا دل شکسته و بی پناه
بودم دلخوش به آن نگاه عاشقانه
به آن خنده های زیبا که بود بر لبت شکوفا
تو رفتی کردی از رویم پنهان آن خنده های زیبا
مگر نداشتی تو خبر که دل نازکم
همجو برگ خشکی در پاییز
می شکند با نسیمی پس چرا رحایم کردی
با درد و غم آشنایم کردی
به کی بگویم غم این دل که
سرنوشت انداخت سایه ی شومی
بر عشق ما تا که باشیم
از هم جدا دل شکسته و بی پناه