آزادی از دیدگاه حافظ


آزادی از دیدگاه حافظ

روزنامه عصرمردم چاپ شیراز در شماره 6464 به مناسبت بیستم مهرماه یادروز حافظ یادداشتی با عنوان 'نگاهی گذرا درباره آزادی از دیدگاه حافظ' منتشر کرده است.

در این یادداشت به قلم محمد عسلی صاحب امتیاز و مدیرمسئول این روزنامه آمده است: آزادی از دیدگاه حافظ را باید در تفسیر آگاهانه اشعار او جستجو کرد. تفسیری که جانب‌گرایانه، محافظه‌کارانه و محتاطانه نباشد.
تفسیری که با شناخت از شرایط و اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی زمان وی باشد و تفسیری که با آگاهی از مبانی استنباط اسلامی، قرآن، حدیث، فقه، فلسفه، عرفان و تصوف را به زبان حافظ واکاوی کند.
با این وصف می‌توان آزادی را با استناد به اشعار وی و به مناسبت‌هایی که در آن می‌زیسته و به سن و سالی که چراغی افروخته به شرح مختصر برشمرد.
نخست آزادی به مفهوم کلی آن:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
عدم تعلق به هر آنچه آدمی را اسیر و دربند قیود می‌کند و برای آزادزیستی آماده می‌کند. اما ناگفته پیداست که زیبایی‌دوستی، طبیعت‌گرایی هم تعلق ایجاد می‌کند و دل و دین را در گرو می‌گیرد.
«روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر…»
این شعر حافظ که آرزوی وعده دیدار خدا در آن مستتر است آزادی را مشروط به مرگ می‌کند که روح پس از مرگ از قفس درون آزاد می‌شود.
«چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم…»
با این تعبیر می‌توان گفت که آزادی از دیدگاه حافظ مشروط و نسبی است و آزادی مطلق برای هیچ انسانی متصور نیست.
«من کی آزاد شوم از غم دل، چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم…»
و یا در این بیت:
سر به آزادگی از خلق بر آرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان برچینم
حافظ را عقیده بر آن است که تا انسان زنده است بدون تعلق خاطر و دلبستگی نیست زیرا احساس آدمی جوهره محرک وی به تمنا و خواستن است. نهایت اینکه تعلق به عشق خود نوعی آزادگی است زیرا عشق تعلقات دیگر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
«زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بند غم آزاد آمد…»
حافظ سبکبالی و سبک‌باری را نوعی آزادگی می‌داند زیرا سبکبالی باعث بریدن از تعلقات می‌شود و بالعکس بریدن از تعلقات سبکبالی را موجب می‌شود.
«از زبان سوسن آزاده‌ام آمد به گوش
کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است…»
راستی و درستکاری و صدق در گفتار و عمل از دیدگاه حافظ موجد آزادی و آزادگی است.
«طریق صدق بیاموز از آب صافی دل
به راستی طلب آزادگی، ز سرو چمن…»
پس آزادگی و کسب آزادی برای انسان شروطی است که مهمترین آن عدم تعلق به دنیا و مافیهاست اما آیا چنین خواسته‌ای میسر است؟
دوم آزادی در انتخاب دین و باورهای دینی و مذهبی.
حافظ گذشته از آنکه حافظ قرآن است و آن را با 14 روایت در حافظه دارد و در اشعاری به آیاتی چند اشاره دارد و بهشت و جهنم و معاد را پذیرفته اما با شجاعت و بی‌باکی خود را از همنشینی با ریاکاران و ظاهرآرایان و زاهدپرستان به دور می‌دارد و بر ریاکاران و صوفیان حقه‌باز می‌تازد.
«آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه‌ی پشمینه بیانداز و برو…»
و در غزلی دیگر خرقه‌پوشی را دلیل دینداری ندانسته و آن را پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌داند.
«خرقه‌پوشی من از غایت دینداری نیست
پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌پوشم…»
حافظ تواضع و فروتنی و افتادگی را نشانه دینداری می‌داند و غرور و کبر و فخرفروشی را ناشی از حسادت تلقی می‌کند.
«حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد…»
و در بیتی با مضمونی دیگر شجاعانه به عشق می‌پردازد. عشقی که هم می‌تواند جنبه‌ی معنوی عارفانه داشته باشد و هم زمینی و تعلق خاطری به یاری.
«روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز…»
حافظ دروغ‌ستیز و خرافه‌ناپذیر، دین و باورهای دینی را در باطن و دل انسان‌ها جستجو می‌کند و سخت با ریاکاران به ستیزه برمی‌خیزد. به گونه‌ای که گاه آشکارا و گاه رندانه با استفاده از آرایه‌های ادبی دیدگاه‌ها و نقطه نظریاتش را در اشعار مانا و دلپسند بیان کرده است.
«زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست…»
و یا در غزلی دیگر در پاسخ به عیب‌جویان حق مطلب را چنین ادا کرده است.
«عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت…»
حافظ قرب الهی و رسیدن به مقام تقرب را بالاترین آرزوی خود دانسته، ترس از جهنم و تمنای بهشت را از سر به در کرده و گفته است:
«سایه‌ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم…»
و در مقابله با ریاکاران و زهدفروشان نیز ساکت ننشسته با دلیری اسب فصاحت در میدان بلاغت دوانده و نیک سروده است:
«ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه‌ی رند شرابخوار
و یا:
ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما»
در همین راستا به انتقاد از اهل سالوس پرداخته و گفته است:
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از پی امروز بود فردایی
و یا در غزلی دیگر سروده است:
هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد
تغییر رأی و عقیده به هر دلیل خود حکایتی است که حافظ را به آزادگی و آزادی در انتخاب غیر کرده است تا آنجا که گله می‌کند از کسی که او را نقد کرده که چرا از خانقاه روی برگردانده است.
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت، رفت
به هر تقدیر دلیری حافظ در توکل و اعتماد به نفس گاه او را تا سر حد پشت پا زدن به بسیاری از باورها کشانده و شطحیاتی چند از خود به جای گذاشته و در قالب شعر می‌گوید:
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند
غلمان ز روضه حور ز جنت به در کشیم
هر چند در پایان غزل خود را از آن سخنان نادم و پشیمان کرده و اعتراف نموده که پای از گلیم خویش به در برده که این هم نشانه‌ای از صداقت باطنی و باورمندی اوست.
حافظ نه حد توست چنین لاف‌ها زدن
پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم
و اما بعد:
از دیدگاه حافظ مقام عشق مقامی والاتر و بالاتر از هر انتخاب دیگری است بدان صورت که گاه عشق دل و دین را از او ربوده و به وادی دیگری کشانده است.
در ازل پرتوی حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
حافظ می‌گوید آزادی بدون عشق خاصیتی ندارد و تمامی تلاش‌ها و مقدورات آدمی در گرو عشق است.
عشقت نه سرسری است که از سر به در شود
مهرت نه عارضی است که خون جگر شود
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر همزمان شد و با جان به در شود
والسلام
منبع: روزنامه عصرمردم
7375/ 2027

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


لخته خون گوشتی شبیه جگر در پریودی چیست و چه علتی دارد‌؟ +‌روش درمان