بچشم من که شیدایم جفای یار هم زیباست
زند زخمم زبیرحمی به صد تکرار هم زیباست
زلیخاوار می رانم دل سرگشته را زانکه
بعشق او ملامت گشتن از اغیار هم زیباست
به تهدیدم چه بیهوده همی کوشند و نادانند
که در چشمان حلاجم سر بر دار هم زیباست
فراقش گرچه چون داسی به گندم زار جان افتاد
ولیکن میل او باشد مرا دیوار هم زیباست
به نیش فاصله هردم ززخمی تازه می سوزم
طبیب دردها چون اوست دل بیمار هم زیباست
چه میدانی تو ای ناصح که می ترسانیم از فقر
چو اویم می کند یغما مرا طرار هم زیباست
مرا باغی پر از گل بود که آفت زد زتنهایی
چه غم آفت گرم چون اوست بچشمم خارهم زیباست
شکیبایی نمی داند دل خون گشته ام اما
شکنجه گر چو او باشد مرا آزار هم زیباست
غریب افتادم و یارم غریبی می کند با دل
چواو میراندم از خویش مرا انکار هم زیباست
چو شمعی نرم میسوزم زهجران و ملالی نیست
به داغ عشق او حتی تن تبدار هم زیباست
زند زخمم زبیرحمی به صد تکرار هم زیباست
زلیخاوار می رانم دل سرگشته را زانکه
بعشق او ملامت گشتن از اغیار هم زیباست
به تهدیدم چه بیهوده همی کوشند و نادانند
که در چشمان حلاجم سر بر دار هم زیباست
فراقش گرچه چون داسی به گندم زار جان افتاد
ولیکن میل او باشد مرا دیوار هم زیباست
به نیش فاصله هردم ززخمی تازه می سوزم
طبیب دردها چون اوست دل بیمار هم زیباست
چه میدانی تو ای ناصح که می ترسانیم از فقر
چو اویم می کند یغما مرا طرار هم زیباست
مرا باغی پر از گل بود که آفت زد زتنهایی
چه غم آفت گرم چون اوست بچشمم خارهم زیباست
شکیبایی نمی داند دل خون گشته ام اما
شکنجه گر چو او باشد مرا آزار هم زیباست
غریب افتادم و یارم غریبی می کند با دل
چواو میراندم از خویش مرا انکار هم زیباست
چو شمعی نرم میسوزم زهجران و ملالی نیست
به داغ عشق او حتی تن تبدار هم زیباست