​شعرخوانی عاشورایی هادی جانفدا به مناسبت شهادت حضرت رقیه(س)


​شعرخوانی عاشورایی هادی جانفدا به مناسبت شهادت حضرت رقیه(س)

به گزارش خبرگزاری تقریب، بیستمین محفل شعر قرار با عنوان عصر شعر عاشورایی «اشارات» و همکاری حلقه ادبی مجاز با عرض ارادت به ساحت قدسی ملک آسمان حضرت اباعبدالله علیه السلام و دیگر شهدای کربلا و با اجرای فضه سادات حسینی در تالار همایش های کوثر برگزار شد. در ادامه فیلم شعرخوانی هادی جانفدا در رثای حضرت رقیه سلام الله علیها را...

​شعرخوانی عاشورایی هادی جانفدا به مناسبت شهادت حضرت رقیه(س)
به گزارش خبرگزاری تقریب، بیستمین محفل شعر "قرار" با عنوان عصر شعر عاشورایی «اشارات» و همکاری حلقه ادبی مجاز با عرض ارادت به ساحت قدسی ملک آسمان حضرت اباعبدالله علیه السلام و دیگر شهدای کربلا و با اجرای فضه سادات حسینی در تالار همایش های کوثر برگزار شد.

در ادامه فیلم شعرخوانی هادی جانفدا در رثای حضرت رقیه سلام الله علیها را می‌بینید:

همین که اومدی گفتم، که تقصیر دل من بود

تو که دیدی بابات خوابه، چه وقت گریه کردن بود

حالا که اومدی پیشم، بازم آغوشتو وا کن

بغل کن بغضمو بازم، غریبی مو تماشا کن

حالا که اومدی پیشم، بزار خلوت کنم با تو

بزار تعریف کنم ، بعدش، ببین من پیر شدم یا تو

ببخش حرفای تعریفی م، دیگه حرفای خوبی نیست

ببخش واسه پذیرایی، خرابه جای خوبی نیست

خرابه بسترش خاکه، خرابه بالشش خشته

تو خیلی خاکی ای اما، برای دخترت زشته

برای دخترت زشته، که خونش این طوری باشه

بزار چیزی نگم شاید، تو حرفام دلخوری باشه

کدوم خانوم با این حالش، پیش مهمون معذب نیست

ببخش از راه طولانی، سر و وضعم مرتب نیست

اگه مهمون داری باید، براش با جون مهیا شی

خجالت می کشی وقتی، نتونی از زمین پاشی

نگی من بی ادب بودم، نگی این دختر عاشق نیست

نمی تونم پاشم از جام، پاهام پاهای سابق نیست

حالا چشمای کم سومو، به هر چی جز تو می بندم

به زورم باشه پامیشم، به زورم باشه می خندم

مگه تو صورتم امشب، بغیر از خنده چی دیدی

که از وقتی پیشم هستی، یه بار حتی نخندیدی

یکی دستش تو تاریکی، به گونم خورده، چیزی نیست

یکی از من یه گوشواره، امانت برده، چیزی نیست

فقط دلتنگ تو بودم، که اعصابم به هم ریخته

یه قدری خسته راهم، یه کم خوابم به هم ریخته

میخوام امشب سرت تا صبح، به روی دامنم باشه

میخوام امشب شب خوب، ازینجا رفتنم باشه

دیگه اخماتو واکردی، منم با بغض میخندم

بیا آغوشتو وا کن، منم چشمامو میبندم

جان فدا سپس غزلی را به امام حسن(ع) تقدیم کرد:

وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد

باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

جد تو نبی بود نه اینطور بگویم

شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد

جز بر در این خانه ندیدیم امامت

تقسیم میان دو برادر شده باشد

خورشید سفالی ست که در سیر جمالی

از بوسه بر این گونه منور شده باشد

بو می کشم ایام تو را باید از اخلاق

یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد

ای حوصلۀ محض چه تشبیه سخیفی ست

با حلمت اگر کوه برابر شده باشد

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم

جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد

از عمر تو یک روز جمل آیۀ فتح است

با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد

فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی ست

شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد

دق داد محبان تو را گر چه سکوتت

غوغای تو روزی ست که محشر شده باشد

روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند

شک ها همه تبدیل به باور شده باشد

خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت

داغ گل سرخی ست که پرپر شده باشد

در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست

فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد

آن چشم که گریان نشود روز قیامت

چشمی ست که از غصۀ تو تر شده باشد

باور نتوان کرد که خاکی ست مزارت

جز آن که ضریح تو کبوتر شده باشد

ای جان علی ریشۀ غم را بکن از دل

هر چند که اندازۀ خیبر شده باشد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


هیچگاه موز و تخم مرغ را باهم نخورید