چند وقت قبل بود که شنیدم در یکی از لابراتورهای علمی، لباسی به نام “لباس سالخوردگی” طراحی شده است. با پوشیدن این لباس، شما محدودیت های حرکتی یک سالخورده را تجربه می کنید. مثلا بسختی می توانید حرکت کنید. حرکت تمامی مفاصل شما کند می شود. بخاطر عینک مخصوصی که دارید، بینایی شما هم محدودتر می شود. در ‌واقع محققان با پوشیدن این لباس، محدودیتهای بدنی در سالخوردگی را تجربه می کنند.

بعد از هماهنگی های لازم، موفق به بازدید از این لابراتور ‌و پوشیدن این لباس شدم. لحظه ی عجیبی بود. بمحض پوشیدن لباس، احساس خفگی کردم. مسیری را که تا چند دقیقه قبل در کمتر از ۱۰ ثانیه دویده بودم، حالا هر چند قدمش را در ۱۰ ثانیه طی می کردم. خواستم بالا رفتن از پله ها را امتحان کنم. بسختی و با گرفتن دستگیره ها چند پله را بالا رفتم.

به کمک همکاران، به مقابل یک باجه ی بانکی رفتیم. دیدم بسختی صفحه ی نمایش را می بینم. به هنگام عبور از خیابان، سرعت حرکت من حتی به یک پنجم رسیده بود. بعد از طی ۵۰ متر به نفس زدن می افتادم. در هر حال بعد از یک ساعت تجربه ی سالخوردگی، لباس را از تنم بیرون ‌آوردم...

الان چند هفته ای می شود که “لباس سالخوردگی” به تن ندارم، ولی فکر “سالخوردگی” یک لحظه از ذهنم بیرون نمی رود. دوباره خاطرات کودکی و نوجوانی ام مثل یک فیلم در ذهنم اکران می شوند. البته اینبار با نگاه متفاوت...

هیس ! سالخوردگان در شهر فریاد نمی زنند!

به یاد پدر معلمم افتادم.. به یاد دارم هشت ساله بودم که مرا سوار ترک موتورش می کرد و در شهر کوچکمان به گردش می برد. به هر گوشه ای از شهر که دلم میخواست، پدر مرا به آنجا می برد. مثل هر پدر دیگری، لذت من خوشحالش میکرد. اما هر چقدر که من بزرگتر می شدم، گردش های بیرون از خانه ی من و پدر هم کمتر می شد.

پدرم که آنموقع از پنجاه سالگی عبور کرده بود، کم کم قوای جسمانی و بینایی اش کمتر میشد.

دیگر دوچرخه سواری هم برایش سخت شده بود و فقط کنار دوچرخه اش قدم میزد. از دوچرخه برای حمل بار منزل و یا کیف مدرسه اش استفاده می کرد. از ۶۰ سالگی که عبور کرد، دیگر از خیابان اصلی شهرمان نمی توانست بتنهایی عبور کند. هم ترافیک شدید بود و هم خط کشی عابر پیاده ای نبود و اگر هم بود کسی توجهی نمیکرد. با درخواست از آموزش و پرورش، مدارس آنطرف این خیابان اصلی را برای تدریس انتخاب نمی کرد.

در آنزمان بود که شهر ما برای پدرم محدود شده بود به حد فاصل منزل، مدرسه ‌و آن خیابان اصلی. بازنشسته که شد، خروجش از منزل محدود شده بود به پیاده روی های صبحگاهی اش. زمانیکه خیابانهای شهر خالی از هر وسیله ی نقلیه ای بود. نه اینکه پدرم نخواهد بیرون بر‌ود. خیلی هم علاقه داشت به پیاده روی. ولی “شهرمان” او را محدود کرده بود.

در چند سال آخر حیاتش که بخاطر سکته ی مغزی دچار نقص حرکتی شده بود، دیگر شهر ما برای پدرم تنها محدود به “منزل کوچکمان” شده بود.

این خاطره می تواند برای خیلی ها تکرار شده باشد و یا تکرار شود. داستان عزیزان سالخورده ی ما که “اسیر” شهرهایمان می شوند. شهرهایی بیرحم که هیچگونه ملایمتی با سالخوردگان ندارند. شهرهایی که برای یک “دونده ی ماراتن با عضلات قوی” ساخته شده اند، نه یک “سالخورده ی معمولی”.

شهرهایی که فرصت کمی برای زندگی به عزیزان سالخورده ی ما می دهند. شهرهایی که اعتماد بنفس این عزیزان را بتدریج می کشد و آنها را به کنج خانه ها می فرستد. سالخوردگانی که در خانه بناچار اسیر می شوند و بی پناه در مقابل سیل بیماری های مختلف که کم تحرکی تشدیدشان می کند، قرار می گیرند. سالخوردگانی که شاید اوج آرزویشان یک پیاده روی یک ساعته در روز در پیاده رویی مناسب باشد.

ای کاش میشد “لباس سالخوردگی” را یکبار بر تن همه کرد. بر تن همه ی مدیران شهری، شهرداران، اعضای شوراهای شهر، روسای علوم پزشکی، بهزیستی و پزشکان. همه ی کسانی که در حلقه ی تصمیم گیران برای مدیریت شهر و سلامت شهروندان هستند.

همه ی آنهایی که در صف ا‌ول حمایت از سالخوردگان هستند. همه ی کسانی که برای یک شهر تصمیم میگیرند. همه ی آنهایی که ایده ی ساخت یک اتوبان یا پل جدید را دارند. همه ی آنهایی که مجتمع تجاری احداث می کنند. طرح ساخت یک میدان بزرگ در شهرشان را دارند. پارک جدید در دست احداث دارند.

طرح ترافیکی جدیدی را برنامه ریزی می کنند. از احداث مترو و قطار شهری حرف می زنند. پیاده روها را نگهداری می کنند. فضای بیمارستان ها را تجهیز می کنند. این عزیزان اگر فقط همین یک سوال را در طرحشان مطرح کنند، گام بزرگی است: “ آیا پدر و مادر یا عزیز سالخورده ی من در این طرح دیده شده اند؟”. همین و‌ بس.

اگر همین سوال را در ذهن داشته باشند، کشور ما در چند سال آینده در مواجهه با نیازهای جمعیت سالخوردگان در شهرهایمان غافلگیر نخواهد شد.

یادمان باشد حتی اگر “لباس سالخوردگی” را نخواهیم بر تن کنیم، این لباس به اجبار بر تن ما هم خواهد نشست. یک کلام اینکه .... عزیزان سالخورده ی مان را در شهرها فراموش نکنیم.

*دکترای طراحی شهری، استاد دانشگاه واسدا ژاپن

(بر اساس اطلاعات پایگاه علمی Web of Science دکتر کوهساری رتبه ی دوم بیشترین پژوهش در پنج سال اخیر در زمینه "طراحی شهری" را در دنیا دارند.)