زمهریر تنهایی


زمهریر تنهایی

نمی خواهم که شعرم را بخوانم میان کوچه های سرد و خاموش و چشمانی که بی اندازه خوابند و رویاهای بی نام و فراموش سفر کردن چه آسانست اینجا کسی هرگز نمیپرسد کجایی؟ کدامین روز دل کندی و رفتی؟ بهشاعر:بهناز سمیعی نژاد

نمی خواهم که شعرم را بخوانم
میان کوچه های سرد و خاموش
و چشمانی که بی اندازه خوابند
و رویاهای بی نام و فراموش

سفر کردن چه آسانست اینجا
کسی هرگز نمیپرسد کجایی؟
کدامین روز دل کندی و رفتی؟
به نام زندگی،حک شد جدایی


به روی حس معصوم غزل ها
دریغ از سایه ی مهری ز پاییز
نمک بر زخم می پاشد خیالم
هوای زمهریرش گشته سرریز

به وقت بارش روییدن از نو
سراغ برگ ابریشم بگیرم
تن بیهودگی ها را بشویم
طهارت با گل و شبنم بگیرم

به دریاهای پر طوفان و مواج
سبکبالست قوی بی خیالی
به هر سو میبرد امواج ، دل را
ولی میل خیال توست عالی
بهناز سمیعی نژاد



حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جزئیات تازه از مرگ 6 کارگر در آتش سوزی شرق تهران