ولگرد بارانی


ولگرد بارانی

شهوتم گُر می گیرد وقتی که می بینم شاپرکی در کنج باغ رقصان است. آتشفشانم فوران می کند وقتی که می بینم بارانِ مانده بر روی بام سرازیر می گردد. همین چند ثانیه پیش بود که چنان پُررنگشاعر:مرتضی غلام نژاددوانی

شهوتم گُر می گیرد
وقتی که می بینم
شاپرکی در کنج باغ
رقصان است.

آتشفشانم فوران می کند
وقتی که می بینم
بارانِ مانده بر روی بام
سرازیر می گردد.

همین چند ثانیه پیش بود که چنان پُررنگ نقّاشی می کشید.

و قطره چکانی هست که قطره های باران را
آهسته آهسته می چکاند.

من با قطره های باران
همه وقت
ول می گردم.

دیده ام گاهی انسانها به من می گویند:
چه در سر داری ای ولگرد بارانی؟!

جوابی نیست بر لبانم،
جُز قطره ای که روی لبخندم
سُر می خورد.

م.غ.دوانی

(از دفتر شعر غریو)

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


مزایای مهندسی معکوس در جنگ چیست؟