غزل شماره 402 حافظ: نکتهای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
غزل شماره 402 حافظ در سالهای آخر عمر شاعر، در ستایش شاه منصور که مردی شجاع و متهور و وطندوست بود سروده شده است. برخی شارحان این شعر را سرشار از معانی عرفانی میدانند. حافظ میگوید گوش بسپار تا برایت یک مطلب نغز بگویم، اینکه خال یار ماهچهره را ببین و بنگر که چگونه گیسوی یار همچون زنجیر عقل و جان را در بند کشیده است.
ستاره | سرویس فرهنگ و هنر
نکتهای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین
عیب دل کردم که وحشی وضع و هرجایی مباش
گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین
حلقه زلفش تماشاخانه باد صباست
جان صد صاحب دل آن جا بسته یک مو ببین
عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند
ای ملامتگو خدا را رو مبین آن رو ببین
زلف دل دزدش صبا را بند بر گردن نهاد
با هواداران ره رو حیله هندو ببین
این که من در جست و جوی او ز خود فارغ شدم
کس ندیدهست و نبیند مثلش از هر سو ببین
حافظ ار در گوشه محراب مینالد رواست
ای نصیحتگو خدا را آن خم ابرو ببین
از مراد شاه منصور ای فلک سر برمتاب
تیزی شمشیر بنگر قوت بازو ببین
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
تعبیر فال حافظ شما
فکر و خیالت این است که باید این چند روز دنیا را خوش گذراند. کسانی که خیر و صلاح تو را میخواهند، آیندهنگری را به تو تذکر میدهند ولی بسیار غافل شدهای. بعضی از دوستانت با حیله و نیرنگ از تو سوءِ استفاده میکنند ولی نمیفهمی. روزی میرسد که دیگر از عیش و طرب سیر شدهای و آن روز است که دیگر آه در بساط نداری؛ پس سرکش نباش و از زور و قوت بازویت استفاده کن، وقت برای خوشی و خوشگذرانی زیاد است.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰