بهترین ضرب المثل های ایرانی | 50 ضرب المثل کوتاه ایرانی زیبا
بهترین ضرب المثل های ایرانی ضرب المثل های ایرانی بسیار جذاب و کوتاه و پر معنی میباشد. ضرب المثل کمک می کند آموزش هایی را ساده و زیبا بیان کنیم تا دیگران از ان درس بگیرند. ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند کاربرد ضرب المثل: ” کوتاه خردمند به که نادان بلند ” در متنبه کردن کسانی که تنها ملاک انها در محاسبه افراد، ظاهر آنهاست، همچنین، در...
بهترین ضرب المثل های ایرانی
ضرب المثل های ایرانی بسیار جذاب و کوتاه و پر معنی میباشد. ضرب المثل کمک می کند آموزش هایی را ساده و زیبا بیان کنیم تا دیگران از ان درس بگیرند.
ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند
کاربرد ضرب المثل:
” کوتاه خردمند به که نادان بلند ” در متنبه کردن کسانی که تنها ملاک انها در محاسبه افراد، ظاهر آنهاست، همچنین، در بیان شرافت و برتری عقل و دانش بکار می رود.
داستان ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند :
ملکزادهای شنیدم که کوتاه بودو حقیر و دیگر برادران بلند و خوبروی. باری پدر به کراهت و استحقار در وی نظر میکرد. پس به فَراست دریافت و گفت: ای پدر! کوتاه خردمند به که نادان بلند! نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت بهتر. پدر بخندید و ارکان دولت پسندیدند و برادران برنجیدند. شنیدم که مُلک را در ان مدت دشمنی صعب روی نمود. چون لشکر از هردو طرف روی در هم آوردند، اول کسیکه به میدان درآمد، این پسر بود.
بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت. آوردهاند که سپاه دشمن بیقیاس بودو اینان اندک. طایفهای موزیک گریز کردند، شنیدم که هم در ان روز بر دشمن ظفر یافتند. مَلک سر و چشمش ببوسید ودر کنار گرفت و هرروز نظر پیش کرد که تا ولی عهد خویش کرد.
ضرب المثل گدازاده، گدازاده است تا چشمش کور
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل گدازاده ؛ گدازاده است تا چشمش کور در نکوهش افراد نااهل و بدذات که هدایت و تربیت در انها مؤثر نیست، بکار میرود.
داستان ضرب المثل گدازاده، گدازاده است تا چشمش کور :
روزی پادشاهی از یکی از معابر پایتخت خود میگذشت. چشمش به دختری افتاد که در کشور حُسن، بیهمتا بودو در شیوه دلبری گوی سَبَق از حور و پری میربود، ولی گدایی می کرد. سلطان فرمان داد تا او رابه حرمسرا بردند ودر زیر نظر آموزگاران به تعلیم و تربیتش پرداختند و وسایل زندگانی و معاشش را از هر جهت آماده ساختند.
دخترک نیز بر اثر ذکاوت فطری روز به روز بر مدارج علم و مراتب کمالش میافزود. دو سه سالی گذشت. روزی گذر شاه به خانه دختر افتاد. همین که چشمش به او افتاد، مهرش به او بجنبید و او رابه عقد زناشویی خود درآورد. دختر به این شرط راضی شد که در مواقع صرف غذا، او را تنها گذارند. شاه این شرط را پذیرفت.
شام و ناهار دختر را همان طوریکه خود خواسته بود، همه ی روز جداگانه میدادند و دختر در اتاق رابه روی خود میبست و سپس سرگرم صرف غذا میشد. اندکاندک این رفتار دختر توجه شاه را جلب کرد و به یکی از پرستاران دستور داد در کمین وی بنشیند و دلیل تنها غذا خوردن او را دریابد. پرستار خودرا در پس پردهای نهان ساخت.
همین که سفره دختر را گشودند، وی هر یک از ظروف خوراک را برداشت، در یکی از طاقچههای غرفه چید. انگاه جلوی هر یک از طاقچهها میرفت ودر برابر ظروف میایستاد و دست خودرا دراز می کرد و با موزیک ذلتباری می گفت: «ای، تو خدا یک تکه!» این را میگفت و لقمهای برمیداشت و با نهایت حرص و ولع در دهان میچپاند. پرستار نزد سلطان رفت و ماجرا را برای او نقل کرد. سلطان از پستی طبع وی به شگفت آمد و گفت: گدازاده، گدازاده است تا چشمش کور.
ضرب المثل دزد باش و مرد باش
کاربرد ضرب المثل دزد باش و مرد باش:
ضرب المثل دزد باش و مرد باش کنایه از اشخاصی است که اگر کار اشتباهی انجام میدهند اما اصول انسانیت و جوانمردی را زیر پا نمی گذراند.
داستان ضرب المثل دزد باش و مرد باش:
در دورهای که محل سکونت مسافران در کاروانسراها بود، نوع ساخت کاروانسراها در هر شهر بنا به نوع مصالح ساختمانی در معرض، آب و هوای ان شهر و بزرگی شهرها متفاوت بودند.
در یکی از شهر های بزرگ ایران کاروانسرایی وجود داشت که بسیار مشهور بودو دلیل شهرت این کاروانسرا بجز بزرگی و اتاقهای زیادش، دیوارهای بلند ودر بزرگ آهنیاش بود که از ورود هر گونه دزد و راهزن به آنجا پیشگیری میکرد.
بازرگانان و تجاری که شب را دراین کاروانسرا میماندند با خیال آسان شب را در آنجا استراحت می کردند و فردا به راه خود ادامه میدادند. سه دزد که آوازه امنیت این کاروانسرا را شنیده بودند تصمیم گرفتند هر طور شده وارد ان شوند و به اموال بازرگانان دستبرد بزنند.
این سه نفر هرچه فکر کردند دیدند تنها راه ورود به کاروانسرا از زیرزمین است چون دیوارها خیلی بلند است و نمی توان از ان بالا رفت، در ورودی هم که از جنس آهن است، درضمن درها نگهبان شبانه روزی دارند و نمیتوان از ان وارد شد. بهمین دلیل شروع به کندن زمین کردند. چند روزی طول کشید تا پنهانی و دور از چشم مردم از زیرزمین تونلی را حفر کردند و درنهایت از چاه وسط کاروانسرا خارج شدند.
همه ی چیز برای برهم زدن آوازهی امنیت کاروانسرا آماده بود فقط کافی بود شبی وارد کاروانسرا شوند و اموال بازرگانان را سرقت کنند. همینطور هم شد، ان سه نفر از تونل زیرزمینی وارد کاروانسرا شدند و اموال بعضی از بازرگانان را برداشتند و از همان تونل خارج شدند.
صبح خبر سرقت از کاروانسرا به سرعت در میان مردم پیچید و به قصر حاکم رسید. حاکم شهر که بسیار تعجب کرده بود، خودش تصمیم گرفت این موضوع را پی گیری کند. بهمین دلیل راه افتاد و به کاروانسرا رفت و دستور داد تا مأمورانش همه ی جا را بگردند تا ردپایی از دزدها پیدا کنند. مأموران هرچه گشتند نشانهای پیدا نکردند. حاکم گفت: چون هیچ نشانهای از دزد نیست پس دزد یکی از نگهبانان کاروانسرا است. خودش بیاید اعتراف کند وگرنه همه ی را مجازات میکنم.
دزدها وقتی از تونل خارج شدند، به شهر بازگشتند تا ببینند اوضاع در چه حال است و هنگامیکه دیدند نگهبانان بیچاره متهم به گناه ناکرده شدهاند، یکی از سه دزد گفت: این رسم جوانمردی نیست که چوب اعمال ما را نگهبانان بخورند. پس جلو رفت و گفت: نزنید این دزدی کار من است. من از بیرون به داخل چاه وسط کاروانسرا تونلی کندم، دیشب از آنجا وارد شدم و بعد از برداشتن اموال مسافران از همان مسیر دوباره برگشتم. حاکم خودش بر سر چاه رفت و چون چیزی ندید گفت: شما دروغ می گویید از این جا که چیزی پیدا نیست.
دزد گفت: کسی رابا طناب به داخل چاه بفرستید تا حفرهای که در میانهی چاه حفر شده را بتواند ببیند. هیچکس قبول نکرد به وسط چاه رود تا از تونلی که معلوم نیست از کجا خارج می شود، بیرون بیاید. مرد دزد که دید هیچکس اینکار را نمی کند خودش جلوی چشم همه ی از دهانهی چاه وارد شد و از راه تونل فرار کرد.
مردم مدتی در کاروانسرا منتظر ماندند تا دزد از چاه بیرون بیاید ولی هرچه منتظر شدند، دزد بیرون نیامد چون به اسانی از راه تونل فرار کرده بود. همه ی فهمیدند که دزد راست گفته ولی دیگر فایدهای نداشت چون دزد بازهم از ان تونل استفاده کرده بودو از مهلکه جان سالم به در برده بود.
حاکم وادار شد دستور دهد نگهبانان بیچاره را آزاد کنند. در همین موقع یکی از تجاری که اموالش در کاروانسرا به سرقت رفته بود گفت: اموال من حلال دزد، دزدی که تا این حد جوانمرد باشد که محاکمهی نگهبان بیگناه را نتواند طاقت بیاورد و خود رابه خطر اندازد تا حق کسی ضایع نشود. اموال دزدی نوش جانش. با این که دزدی کار درستی نیست ولی من اموالم را بر او حلال می کنم.
ضرب المثل از هول حلیم افتاد تو دیگ
معنی ضرب المثل:
به خاطر ذوق و طمع و حرص زیاد عجله کردن و دچار ضرر شدن
به حالتی گفته میشود که کسی در تلاش برای کسب سود زیاد، ناگهان دچار خسران و ضرر شدیدتری میشود.
داستان ضرب المثل:
گویند در روزگاران قدیم مردی فربه زندگی می کرد که علاقه زیادی به خوردن داشت که بیشتر وقتش صرف خوردن و آشامیدن می شد. یک روز مرد که به بازار رفته بود به خانه برگشت همسرش از او پرسید مرد چه شده امروز زود به خانه آمده ای مرد گفت شنیده ام که امروز همسایه حلیم می پزد آمده ام که حلیم بخورم .
وقتی که بوی حلیم همسایه به مشامش رسید سریع به خانه همسایه رفت ولی از بس که عجله کرده بود فراموش کرد که دیگی همراه خود بیاورد تا با خود حلیم ببرد ولی چون ظرفی نداشت رفت بالای دیگ و با قاشق شروع به خوردن کرد ولی وقتی دید فایده ندارد و چون بسیار هول کرده بود که مبادا نتواند به اندازه کافی حلیم بخورد با دو دست سرگرم خوردن شد و چنان بر سر دیگ خم شده بود که به ناگاه درون دیگ افتاد و مردمان با خنده و با صدای بلند گفتند بیچاره این مرد از هول حلیم افتاد توی دیگ…
50 ضرب المثل کوتاه ایرانی زیبا
1 با آل علی هرکه در افتاد ؛ ور افتاد .
2 با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیکت !
3 با این ریش میخواهی بری تجریش ؟
4 با پا راه بری کفش پاره میشه، با سر کلاه !
5 با خوردن سیرشدی با لیسیدن نمیشی !
6 باد آورده را باد میبرد !
7 با دست پس میزنه، با پا پیش میکشه !
8 بادنجان بم آفت ندارد !
9 بارون آمد، ترکها بهم رفت !
10 بار کج به منزل نمیرسد !
11 با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هردو هیچکدام با هرهیچکدام هردو !
12 بازی اشکنک داره ؛ سر شکستنک داره !
13 بازی بازی، با ریش بابا هم بازی !
14 با سیلی صورت خودشو سرخ نگه میداره !
15 با کدخدا بساز، ده را بچاپ !
16 با گرگ دنبه میخوره، با چوپان گریه میکنه !
17 بالابالاها جاش نیست، پائین پائین ها راش نیست !
18 بالاتو دیدیم ؛ پائینتم دیدیم !
19 با مردم زمانه سلامی و والسلام .
20 تا گفته ای غلام توام، میفروشنت !
21 با نردبان به آسمون نمیشه رفت !
22 با همین پرو پاچین، میخواهی بری چین و ماچین ؟
23 باید گذاشت در کوزه آبش را خورد !
24 با یکدست دو هندوانه نمیشود برداشت !
25 با یک گل بهار نمیشه !
26 به اشتهای مردم نمیشود نان خورد !
27 به بهلول گفتند ریش تو بهتره یا دم سگ ؟ گفت اگر از پل جستم رریش من و گرنه دم سگ !
28 به جای شمع کافوری چراغ نفت میسوزد !
29 بچه سر پیری زنگوله پای تابوته !
30 بچه سر راهی برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد !
31 بخور و بخواب کار منه، خدا نگهدار منه !
32 بد بخت اگر مسجد آدینه بسازد — یا طاق فرود آید، یا قبله کج آید !
33 به درویشه گفتند بساطتو جمع کن ؛ دستشو گذاشت در دهنش !
34 بدعای گربه کوره بارون نمیاد !
35 بدهکار رو که رو بدی طلبکار میشه !
36 برادران جنگ کنند، ابلهان باورکنند !
ضرب المثل های ایرانی
37 برادر پشت ؛ برادر زاده هم پشت
38 خواهر زاده رابا زر بخر با سنگ بکش!
39 برادری بجا، بزغاله یکی هفت صنار !
40 برای کسی بمیر که برات تب کنه !
41 برای همه ی مادره، برای ما زن بابا !
42 برای یک بی نماز، در مسجد و نمی بندند !
43 برای یه دستمال قیصریه رو آتیش میزنه !
44 بر عکس نهند نام زنگی کافور !
45 به روباهه گفتند شاهدت کیه ؟ گفت: دمبم !
46 بزبون خوش مار از سوراخ در میاد !
47 بزک نمیر بهار میاد — کنبزه با خیار میاد !
48 بز گر از سر چشمه آب میخوره !
49 به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت : مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم !
50 بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کرده !
امیدواریم از این ضرب المثل های شیرین بالا استفاده برده باشید . لطفا از دیگر ضرب المثل های ایرانی در پایین حتماً دیدن نمایید.